حزن عاقل(قسمت اول)

حزن عاقل ( قسمت اول )
وصية موسى بن جعفر «علیه السلام» لهشام بن الحكم و صفته للعقل
يا هشام احذر هذه الدنيا و احذر أهلها فإن الناس فيها على أربعة أصناف رجل مترد معانق لهواه و متعلم متقرئ كلما ازداد علما ازداد كبرا يستعلن بقراءته و علمه على من هو دونه و عابد جاهل يستصغر من هو دونه في عبادته يحب أن يعظم و يوقر و ذو بصيرة عالم عارف بطريق الحق يحب القيام به فهو عاجز أو مغلوب و لا يقدر على القيام بما يعرف فهو محزون مغموم بذلك فهو أمثل أهل زمانه و أوجههم عقلا (بحار/1/157)

براساس یک قاعده کلی اگر انسان نسبت به گذشته یا آینده نگران بوده یا احساس خسارت کند محزون خواهد بود.اگر معیار حزن را عوامل آن در نظر بگیریم ،بر اساس این روایت می توان آن را به چند دسته تقسیم نمود .
حزن یا گرفتگی درونی ممکن است برخواسته از بصیرت باشد.اگر کسی مقاصد عالی و کمالات مطلق وبی حد و اندازه را بشناسد و در نتیجه میل و رغبت شدید نسبت به آنها داشته باشد، ولی خود را ناتوان از دستیابی به آن کمالات و لذائذ بی حد بیابد، غمی جانکاه وجود او را خواهد گرفت.حکایت مسافری است که از اصل خویش باز مانده است؛معشوق سوار بر کشتی شده ودرحال رفتن است و او درحالی که می داند باید برود،توان همراهی اش را ندارد.چنین خوفی در مورد کسانی صادق است که ناتوان باشند و به ناتوانی خویش علم داشته باشند.کسانی که صاحب قدرت بوده و مظهر اسم قدیر الهی اند این درجه از حزن را ندارند؛ همچنین اند کسانی که ناتوانند ولی به ناتوانی خویش علم ندارند و نقاط ورود اغیار در وجودشان را نمی شناسند؛ چون خدا فرمود:«...غضوا ابصارکم...» ، چشمان خود را فرو می بندند بدین خیال که روزنه ورود غیر را بسته اند.می پندارند نقطه ورود اغیار گوش است،آن را مراقبت می کنند و حال آن که موجود ممکن سراسر وجودش روزن است ، یعنی جز روزنه چیزی نیست .اگر یک ورودی را ببندد،صد ورودی دیگر باز است.بر فرض که تمام روزنه ها گرفته شود، تنها نیمی از کار انجام شده است؛نیمه دیگر قابل گرفتن نیست.

بس یک گروه کسانی هستند که به ضعف و نا توانی خویش آگاهی دارند .این گروه در عین حال که عالم و عارف وعاقل اند ،در عین حال می دانند که ضعیفند.علم به این ضعف (که بسیار با ارزش است) سبب حزن واندوهشان شده است.این گروه که ضعف و حقارت و ذلت خود راقابل رفع شدن می دانند غمشان این است که چگونه می توانند این ضعف و ذلتشان را به عزت وکبریایی تبدیل کنند.عموم کسانی که اهل علم و فهم هستند(بجز ولی کامل) سهمی از این حزن دارند؛میزان حزنشان نیز به میزان نقص و علم به آن باز می گردد؛هرچه نقص وعلم به نقصشان بیشتر باشد سهمشان از حزن بیشتر است.اگر گفته اند معرفت آتشی است جانسوز که همه وجود آدمی را ذوب می کند،بدین خاطر است که معرفت به حزن و اندوه می انجامد وغم واندوه از جسم و نفس انسان پیوسته می کاهد.
 گروه دوم کسانی هستند که به ناداشته های خویش علم دارند. عالم عاقل آنگاه که به دنیای خویش می نگرد آن رامقدمه آخرت نمی بیند.اگر آخرت دوره جمع آوری محصول و میوه چینی است چون به درخت می نگرد در آن شکوفه ای نمی بیند تا امیدوار باشد از آن میوه ای عایدش گردد،او درخت خویش را از ریشه خشکیده می یابد. چنین شخصی هیچگاه نمی تواند به آینده امیدوار باشد.اگر چنین شد یعنی به ناداشته های خود علم داشت محزون خواهد بود.در تفسیر این بخش گفته اند عقل سبب حزن ونگرانی دنیوی است زیرا کسی که در دنیا عاقل است می داند این دنیا اگر اصلاح شده و پاک شده باشد هم به آخرت نمی انجامد ،چون دنیا است.  آخرت شدن دنیا اجتماع نقیضین است.

صاحب بصيرت  
یکی از ویژگیهای شخص محزون دراین روایت، «صاحب بصیرت» بودن است.صاحب بصیرت کسی است که علمش فراتر از بصر(یعنی مجموعه ادراکات حسی) باشد.ادراکات عقلی همان ادراکات حسی است که چیزی از آنها کاسته شده و چیزی بر آن افزوده شده است.بلکه دقیقتر آن است که  تنهاچیزی از آنها کاسته شده است؛یعنی تجرید است و تعمیم.همانند آنچه که در مورد صورتهای عقلی و صورتهای و همی گفته می شود. صورتهای وهمی عبارت اند از صورتهای حسی ترکیب شده باهم.دریای جیوه ترکیب موهومی است از دو صورت دریا و جیوه.ادراکات عقلی نیز عبارت اند از تجرید وتعمیم  ادراکات حسی. ادراکات حسی و بصری با ادراکات عقلانی چندان تفاوتی ندارد.بنا بر این، صاحبان عقل و خرد نباید گمان کنند که از صاحبان ادراکات حسی بسی فراتراند؛بلکه افق درک،توانایی و و جودشان بسیار به هم نزدیک است.
اگر پیروان ادراکات حسی را اهل دنیا بدانیم وپیروان ادراکات عقلی را اهل آخرت،فاصله این دو مانند فاصله دنیا با آخرت است و دنیا و آخرت بسی به هم نزدیک اند، آن اندازه که حق وباطل به هم نزدیکند.نسبت دنیا و آخرت با نسبت موجود میان عالم آخرت و عالم رضوان الهی قابل مقایسه نیست. اگر چه رسیدن به بهشت ونعمتهای اخروی بسیار بزرگ است ؛ولی برای کسی که محبت و رضوان الهی را درک کرده و اندکی از ظهور اسم ولی و حمید در وجودش محقق گشته ، آخرت به همان اندازه کوچک است که دنیا برای اهل آخرت .
نسبت میان بصر و بصیرت ،نسبت میان دنیا و آخرت و بلکه عمیقتر از آن است.مجموعه اطلاعاتی که ما داریم اطلاعات بصری است اگر چه ازنوع عقلی ،خیالی یا وهمی باشد.اگر علمی فراتر ازحس، وهم و عقل باشد آن را بصیرت گویند. بنا بر این، عالم ذوبصیرت ،انسان متعالی است .برتر از دنیا و بلکه برتر از آخرت است.
ادامه دارد...