درس هشتم: توحید صفاتی و نکاتی درباره توصیف حق تعالی

درس هشتم: توحید صفاتی و نکاتی درباره توصیف حق تعالی
حکما و فلاسفه صفات خدا را به ثبوتی و سلبی تقسیم می کنند. در رابطه با صفات سلبی نیز،  چنین می گویند که این صفات، سلب نقص و عیب است و گاه سلبِ سلب می باشد، در واقعِ امر، حکم ایجاب دارد؛ در نتیجه واجب تعالی فقط و فقط دارای صفات ثبوتی و ایجابی است. نکته مهم که باید در این بحث بدان پرداخته شود، این است که موجود ممکن توانایی توصیف واجب تعالی را ندارد.
موجود ممکن نه شایستگی و نه توانایی سخن گویی در باره خالق و واجب تعالی را ندارد. مگر اینکه، به تعبیر دینی در قرب الی الله به حدّی رسیده باشد که هیچ گونه دو گانگی میان او و حق تعالی باقی نمانده باشد، به زبان دیگر از «مخلَصین» باشد. به این معنا که نه فقط وجود خود را نفی کرده باشد، بلکه خداوند نیز او را غیر خود نداند و او را به عنوان بنده پاک و مخلَص خودش پذیرفته باشد.

مخلَص چه کسی است؟
مخلَص کسی است که از منیّت ها و آنچه نشانی از خود دارد، فارغ شده باشد و به حق پیوسته باشد، به طوری که نتوان میان او و حق تعالی تمایز قایل شد که کدامیک حق است و کدامیک خلق. اگر کسی به چنین مرتبه ای نایل شد، توانایی و صف خدای متعال را خواهد داشت و آنچه که او می گوید، تماماً حق و صدق است. امّا غیر از او هیچ موجود ممکنی شایستگی تو صیف واجب تعالی را نخواهد داشت و این از آن جهت است که موجود ممکن، درک و فهمی که در ذهن او شکل گرفته و به محدودیت و نقص وجودی او آمیخته است را به عنوان توصیف حق، بیان می کند. به عنوان مثال، اگر کسی بگوید که خداوند علیم است، شخص گوینده از کلمه «علیم» درک و فهمی دارد که ساخته قالب ذهن اوست و این محدویت شایسته نسبت دادن به خداوند متعال نیست.
سخن نهایی اینکه، هر آنچه که غیر فانیان در ذات خداوند، در باره وصف او بگویند، غیر واقع و نادرست خواهد بود و هر آنچه را که هالکین فی ذات الله و مخلَصین در گاه حق تعالی بیان کنند، به حق و درست خواهد بود و در نهایت، آنچه را که ذات اقدس الهی خود، در باره خویش می فرماید، صدق محض است امّا، درک و فهم بشری از کلام و عبارت او ذهنیتی بیش نیست.

توضیحی در باره مخلصین
آنهایی که به طور مستقل و حقیقتاً مخلَص اند، ذوات مقدّس پیامبر و خاندان پیامبر- صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- هستند. امّا جمعی دیگر، بالتّبع و به واسطه این خاندان پاک به اخلاص می رسند. در روایات بسیاری از حضرت سلمان- علیه الرحمة- به بزرگی و کرامت یاد شده است که حاصل عضویت در خاندان پیامبر می باشد. یعنی، قطع نظر از تبعیّت و سنخیت با  خاندان پیامبر- صلوات الله علیهم اجمعین- او نیز مانند بقیه خلق خداست. اصل و اساس، وجود مبارک پیامبر و خاندان آن حضرت و فرع آن، کسانی هستند که با تبعیّت از ایشان به ایشان پیوسته اند. آنان، تابشی و فروغی از خورشید درخشان آن انوار تابناک هستند.

توحید در خالقیت
توحید در خالقیت، دارای دو بخش است:
1- خلق موجودات عالم هستی
2- خلق افعال انسان
در مورد خلق موجودات، دو نکته قابل بحث است. اوّل اینکه، آیا خداوند متعال، جهان و جهانیان را به وسیله و با واسطه آفرید، یا بدون واسطه.
خلق بی واسطه، بدین معناست که فیض و لطف الهی، بدون هیچ گونه وساطت و انتقالی، شامل حال موجودات می شود. چنان که در این آیه کریمه می فرماید: «هوالّذی خلق السماوات والارض فی سته ایّام».
خلقت با واسطه به این معناست که حق تعالی، موجوداتی را آفریده باشد و این موجودات آنقدر عظیم و بزرگند که می توانند، اموری را که خداوند اراده انجامش را دارد، بر عهده گیرند. به عنوان مثال، آینه می تواند نور را از منبع نورانی دریافت کرده و به دیگر موجودات بتاباند.
نکته اصلی در اینجاست که چه خداوند بی واسطه آفرینش را آغاز کرده باشد، چه با واسطه؛ در هر صورت خالق اوست. در بحث های فلسفی گفته می شود که علّتِ علّت، علّت است. همچنان که معلول معلول، معلول است. در نهایت همگان، ساخته و پرداخته دست توانمند الهی هستند.

علت قریب و علت بعید
گر خداوند، علت بی واسطه باشد و مستقیماً فیض و لطف خود را شامل حال موجودات کرده باشد، در اصطلاح فلاسفه، علت قریب گفته می شود، اما اگر این خلقت، با واسطه موجوداتی دیگر، همراه باشد، حق تعالی علّت بعید نامیده می شود. در تفکر حکمت «مشاء» که مربوط به یونان باستان و بخصوص ارسطو و سپس در جهان اسلام، اشخاصی مثل فارابی، ابن رشد و بوعلی سینا می باشد، قائل به وساطت اشیاء بین خدا و خلق هستند. در نتیجه، خدا را علت بعید اشیاء می دانند. به عنوان مثال، در حکمت مشاء، گفته می شود که تنها موجودی را که خداوند آفرید، «عقل اول» است و عقل موجودات بعدی را (عقل دوم و عقل سوم و...) ایجاد کرده است، بنابراین در این مسیر علتّها خداوند، سر سلسله علّیت است.
نتیجه وحاصل تفکر حکمت مشاء این است که، هر گاه خداوند اراده انجام امری را داشته باشد، حتماً باید از طریق موجودات دیگر نه فعلیّت برسد. یعنی اشیاء، بدون واسطه توان پذیرش اثر از خداوند را ندارند.

نظر حکمت متعالیه
در حکمت متعالیه، تعابیری دیگر بیان می شود. این دسته ا ز حکما، علیًت واجب تعالی را، علیًت قریب می دانند، اگر چه منکر وجود واسطه ها نمی شوند. اما چون واسطه ها هیچ گونه استقلال ذاتی ندارند، در واقع در حکم آینه هایی هستند، که فقط و فقط نشان دهنده و نمایشگر فیض حق تعالی می باشند، نه بیشتر، بنابراین، خدا نسبت به موجودات مجًرد، مثالی و برزخی علًت قریب است، همچنان که، نسبت به موجودات قریه خاکی دنیا حکم علًت قریب را دارد.اما واسطه ها در آفرینش چه می کنند؟
واسطه ها اگر چه هستند، امًا تجلًیات الهی اند که فاقد استقلال ذاتی می باشند، به تعبیر دیگر، فقر و ربط اند. از این رو نمی توان ایشان را حتی واسطه نامید. صاحب عکس در جای دیگر است و تصویر اوست که در آینه، عملکردی مستقل از صاحب عکس ندارند و فقط تصویر  و جلوه ای از او را نشان می دهند، با این دیدگاه مجموعه عالم هستی «آیه» است و آینه چنانکه می فرمایند: «و فی کل شئ لَه آیة»

سخنی در باره موجودات مجرّد و مثالی
«عقل» از نظر فلسفی عبارت است از موجودی که تجرّد تام دارد. یعنی از لحاظ ذات و فعل، تجرّد دارد. به عبارتی دیگر، حتی در افعال او نیز، مادّه راه ندارد و برای انجام اراده خویش مستقل از مادّه و لوازم مادّی عمل می کند. به عنوان مثال، حضرت جبرئیل- صلوات الله و سلامه علیه- برای انتقال پیام خود به انبیاء، احتیاج به جسم و بدن و لب و دهان ندارد. درجه پایین تر از عقل، نفس است. نفس عبارت است از موجودی که ذاتاً مجرّد است امّا از لحاظ فعل مجرّد نیست. یعنی در انجام امور به ابزار مادّی نیازمند است. مانند روح انسان (نفس) که موجودی مثالی و برزخی است. نه مادّه است، نه مجرّد. در ذات خویش مجرّد است امّا در انجام اعمال و اراده خویش نیازمند، بدن و ابزار مادّی است. این تا زمانی ادامه دارد که به تجرّد تام نرسیده است امّا پس از مرگ، بدون نیاز به مادّه به راه خویش ادامه دهد.

خلقت موجودات در عوالم گذشته
موجوداتی که در عالم مادّه پدید آمده اند، قبل از این در عالم دیگری موجود بوده اند و سپس در این عالم نازل شده اند. چنانچه حق تعالی می فرماید: «ان من شیءٍٍٍ الّا عندنا خزائنه» و «ما ننزّلهُ الاّ بقدر معلوم». موجودات، همه در خزائن الهی بوده اند و خواهند بود، امّا به اندازه مشخص و مقدّر به عوالم فرودین نازل می شوند. در باره این عوالم فلاسفه معتقد به سه عالم و عرفا عدد هفت را بیان می کنند. در تعابیر قرآنی، عدد هفت آسمان به عوالم هفت گانه اشاره دارد. امّا این، بدین معنا نیست که پس از آن تمام می شود، بلکه پس از آسمان هفتم، مقام «دنی فتدلَی» است که آغاز یک سیر بی حد و اندازه است که هیچ گاه به پایان نمی رسد.

اشاره ای به زمان خلقت وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت – صلوات الله وسلامه علیه و آله-
باید گفت که در عالم مادّه، زمان حکم می کند و تقدّم و تأخّر معنا دارد. در این عالم وجود نازنین پیامبر خاتم – صلوات الله وسلامه علیه و آله- نسبت به سایر پیامبران تأخر دارد و از این جهت خاتمِ خاتَم است. امّا در عوالم دیگر، آن وجود اقدس، اولین مخلوق خداوند متعال است و بر همه کائنات تقدم دارد. وجود مبارک او، اوّلین تعّین واجب تعالی است یعنی بقیه تعنّیات هستی از  نور او و شعاع وجود او، ایجاد می شوند و تکثّر پدید می آید.

طریقه پیدایش کثرت از وحدت
طبق اصول فلسفی، فاعل واحد صاحب فعل واحد است. یعنی، امکان تعدد فعل در فاعلی که از همه جهات واحد است، محال است. نظریات فیلسوفان در این باب متفاوت است، به عنوان مثال؛ حکمت مشاء، بر پایه عقول دهگانه استوار است، به این معنی که از عقل اول، عقل دوم، فلک اول و نفس فلک اوّل موجود می شود و سپس از عقل دوّم ... به همین ترتیب تا عقل دهم و کم کم کثرت شکل می گیرد. باید گفت که بسیاری از نکات در این بحث به طبیعیات فلسفه بر می گردد که متناسب  با هر عصر و زمان می باشد. در زمان شکل گیری حکمت مشاء، علوم طبیعی مبتنی بر نظریّات هیأت بطلمیوسی بوده که افلاک را نه گانه و زمین را در مرکز جهان هستی می پنداشته اند. با پیشرفت علوم طبیعی و منسوخ شدن تفکرات بطلمیوسی، پایه های حکمت مشاء نیز، خود بخود فاقد اعتبار گردید.