نحوه استفاده از فرصت حج و مراقبت از تغييرات معنوي

پرسش (96):
با عرض سلام و تشکر بسيار خدمت استاد عزيز از پاسخگويي به سؤالات قبلي اينجانب در باب دلتنگي براي خدا.
فرمايش حضرتعالي کاملاً درست است، درباره خودم فکر ميکنم عيني نبودن خدا به شکل مادي، نيمي از دلتنگي را تشکيل ميدهد ولي علت اصلي اينکه من براي خدا حس دلتنگي نميکنم اين است که او را به عنوان محبوب واقعي نميشناسم. در همين باب استاد محترم لطفا مرا بيشتر راهنمايي بفرماييد.
با توجه به اينکه دو هفته آينده براي اولين بار به حول و قوه الهي ان شاء الله عازم سفر عمره هستم، راه و چاه را نميدانم. از طرفي بسيار آرزوي اين سفر را داشتم و در حال حاضر هم شوق بسيار براي رفتن دارم و فکر ميکنم شايد بتوانم با اين سفر خداوند متعال را بهتر بشناسم و اتفاقي بيفتد که او جاي همه را در دل من بگيرد.
[1] سؤالم اين است که چطور ميتوانم از اين سفر به نحوي استفاده کنم که در بازگشت، خداوند محبوب من شده باشد و دلتنگي (همان نصفه باقيمانده که فرموديد) براي او رخ بدهد؟
[2] سؤال ديگر اين است که اگر ان شاء الله تغييرات معنوي در من رخ بدهد، چطور بايد مراقبت کنم تا اين تغييرات پابرجا بماند؟
[3] سؤال سوم، شنيدهام براي اولين بار سه دعاي اول زائر برآورده ميگردد. لطفاً راهنمايي بفرماييد بهترين دعاها چيست و در کجاها بايد اين دعاها را بکنم؟ هيچي نميدانم استاد لطفاً کمک کنيد.
از لطف شما بسيار سپاسگزارم. برايتان دعا ميکنم در آن دنيا هم مانند اين دنيا سربلند باشيد.
پاسخ:
سلام عليکم
مشکل اين نيست که خدا را به‌عنوان محبوب نمي‌شناسيم، بلکه مشکل اين است که او را نمي‌شناسيم. کيست که او را بشناسد و دلباخته‌ي او نشود؟ مگر آنان که دلباخته‌ي صورتي يا صدايي مي‌شوند، چه ديده و يافته‌اند؟ مگر آنان که طالب و عاشق دنيا و خوشي‌هاي آن شده‌اند و براي دست‌يابي بيشتر به آن حتي حاضرند جان خويش را فدا کنند، چه ديده‌اند؟ کمال و جمال و لذتي را تصور کنيد که نه حد و اندازه داشته باشد و نه پيرايه و پوشش. اين حقيقت بي‌اندازه و برهنه را محدود سازيد و آن را بپوشانيد و محجوبش سازيد. براي بار دوم همين کار را انجام دهيد. بار سوم، چهارم، صدم، هزارم، ده هزارم و و و بي‌نهايت بار آن را کوچک کنيد و همان کوچک شده را نيز در بي‌نهايت پوشش و حجاب قرارش دهيد. آنچه اينک از او ديده و درک مي‌شود، زيبايي‌هاي محسوس دنيا، صورت‌ها و سيرت‌هاي زيباي انسان و لذايذ مادي و معنوي طبيعي است. کسي که به ذره‌اي از بي‌نهايت دلباخته مي‌شود، اگر اصل آن حقيقت بي‌نهايت را ببيند چه مي‌شود؟ سخن مجنون عامري را بشنويد:
اُحِبُّ لحبّک السودان حتي / احب لحبک سود الکلابي
چنان دلباخته ليلي سياه‌چهره است که به‌خاطر شباهت رنگ پوست سياه‌پوستان به رنگ چهره‌ي او، دلباخته‌ي همه است بلکه دلباخته‌ي سگ‌هاي سياه است، چون سگ‌هاي سياه همرنگ ليلي‌اند.
و به زبان فارسي
به‌جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
همين اندازه که جهان و آن‌چه در جهان است، مانند خوشي‌ها و لذت‌ها و زيبايي‌ها از اوست، خود علت تام براي عشق‌ورزي است. تصور کنيم اگر آن حقيقت بي‌نهايت دوست‌داشتني را بشناسيم و ببينيم چه مي‌شود؟
کيست که در اين عالم چيزي را نپسندد، نخواهد و بدان دلبسته نباشد؟ اين‌ها همه دلباخته‌ي آن کسي هستند که از پس بي‌نهايت حجاب خود را نشان داده است. اين‌ها همه تصاوير اويند. کسي که به تصاوير سياه و سفيد غير حاکي که صاحب عکس را نه نشان مي‌دهد و نه مي‌تواند نشان دهد، چنين دلبسته باشد که حاضر باشد عمري براي دست‌يابي به آن تلاش کند، اگر صاحب تصوير را تمام و برهنه ببيند ...
آب در کوزه ما تشنه‌لبان مي‌گرديم / يار در خانه و ما گرد جهان مي‌گرديم
دقت کنيم که هو اقرب الينا من حبل الوريد؛ يحول بين المرء و قلبه
اي قوم به حج رفته کجاييد کجاييد / معشوق همين‌جاست بياييد بياييد
آنگاه که از حجاب‌هاي مادي اين جهان نجات يابيم، خواهيم يافت که آنچه را خواستيم و در پي‌اش دويديم، با همه‌ي وجود ما درآميخته بود.
1ـ چند نکته را يادآوري مي‌کنم:
أـ قصد و نيت خود را از اين سفر هجرت به‌سوي خدا و زيارت اولياء قرار دهيد تا مصداق آيه کريمه «و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله» (نساء، 100) شويد.
ب‌ـ از آغاز تا انجام سفر بنده باش و چون بندگان بينديش و عمل کن. کمترين نشان بنده، تسليم است و خدمت. هم تسليم خدا باش و خدمتگذار بندگان خدا (مهم نيست مؤمن باشند يا نباشند، مهم اين است که ساخته‌ي دست خدايند.)
ج‌ـ اين سفر و ديگر عبادات را دليل بر لطف بيکران خداي متعال بدان، نه دليل بر لياقت و استعداد و استحقاق خود. توجه خدا به شما، علت اين سفر و عبادت است، نه معلول کمالات شما. اگر کسي از تو پرسيد چه شد که زاير خانه‌ي دوست شدي، بگو چون خدا اراده کرده بود و نگو چون خدا مرا لايق دانست يا شايسته زيارت بودم. به آنچه در اين سفر تلقين مي‌کنند و سبب عجب و خودبزرگ‌بيني مي‌شود، گوش فرا نده.
دـ توجه داشته باش که در سرزميني قدم مي‌گذاري که پيش از تو هزاران نبي و ولي و معصوم در آن گام نهاده‌اند. حرمت آنان را با فکر و خُلق و رفتار خود پاس دار.
ه‌ـ با ورود در آسمان آن ديار بندگي‌ات را نسبت به حضرت خاتم الانبياء [صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم] و حضرت خاتم الاولياء [صلوات‌الله‌و‌سلامه‌عليه] اعلام دار و براي اداي حق بندگي از آنان کمک طلب کن.
وـ ذکر صلوات که نشان بندگي نسبت به اخص خواص بندگان خداست، ذکر دائمت باشد.
زـ طواف کعبه و تماشاي آن رفتار مکررت باشد.
ح‌ـ خدا و اولياء خدا در آن ديار را حاضر و ناظر بدان و آن‌گونه باش که بايد در حضورشان باشي.
ط‌ـ چندين و چند برابر آنچه براي خود دعا مي‌کني و از خداي متعال و اولياء خدا طلب مي‌کني، براي ديگران دعا و درخواست کن؛ خواه دوست تو باشند، خواه دشمن تو، هر که را مناسب خودش.
ي‌ـ هم قصد ادامه‌ي بندگي داشته باشد و هم مانند افراد مضطر، دوام بندگي را از خداي متعال طلب کن.
ک‌ـ دلت را از اغيار تهي کن، دست‌کم در دلت کينه، نفرت، دشمني و بدخواهي نسبت به خلق خدا نباشد و از خداي متعال بخواه ياريت نمايد. اگر نمي‌تواني همه‌ي خلق را دوست داشته باشي، دست‌کم تعفن دشمني را از دلت دور ساز.
ل‌ـ پيوسته و به‌ويژه در بازگشت خود را بدهکار خدا و خلق بدان، نه پاک و آمرزيده و طلبکار.

2ـ با معرفت و همت و همراه صالح
3ـ همه‌ي دعاهاي بندگان خدا به اجابت مي‌رسد؛ خواه دعاکننده بدان آگاه و واقف باشد، خواه نباشد؛ تنها ممکن است دير و زود داشته باشد. بايد توجه داشته باشيم که آشکار نشدن اجابت دعا، سبب ترک دعا نشود. «ادعوني استجب لکم» (غافر، 60) عام است و مطلق و هيچ قيد و شرطي ندارد.
اما سه دعا، مقصود سه نوع دعاست که با مراتب سه‌گانه‌ي انسان تناسب دارد: يکي براي طهارت افکار و عقايد، يکي براي طهارت اخلاق و آخري براي طهارت اعمال.
براي اولي، دعا براي فزوني فهم و علم و ايمان که در کريمه «ربّ زدني علماً» (طه، 114) جمع شده است.
براي دومي، دعا براي طهارت باطن که در اين ذکر جمع شده است: «اللهم ارزقني حُبَّک و حبَّ من يُحبُّکَ و حبَّ من تُحبُّه و العمل الذي يُبَلِّغُي الي حبِّک»
براي سومي: «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد»
فقير را از دعا فراموش نفرماييد.