درس سی و یکم
درس سی و یکم
«یا کریم به فاستنقذنی و برحمتک فخلّصنی»
قبل از شرح این فراز ابتدا مقدمه ای طرح می شود و آن اینکه: هر موجودی به طور مستقیم با یکی از اسماء الهی مرتبط است. به گونه ای که چیزی نمی توان در جهان هستی یافت که مستند به اسمی از اسماء خداوند متعال نباشد. خواه موجودی ظاهر و آثارش خیر باشد، خواه شر. نکته ی دیگر اینکه، همیشه این چنین است که اگر ظاهر امری آسودگی و لذت باشد، باطنش خلاف آن خواهد بود، و اگر ظاهر کاری سختی و گرفتاری باشد، باطنش آسودگی و خیر خواهد بود.
«یا کریم به فاستنقذنی و برحمتک فخلّصنی»
قبل از شرح این فراز ابتدا مقدمه ای طرح می شود و آن اینکه: هر موجودی به طور مستقیم با یکی از اسماء الهی مرتبط است. به گونه ای که چیزی نمی توان در جهان هستی یافت که مستند به اسمی از اسماء خداوند متعال نباشد. خواه موجودی ظاهر و آثارش خیر باشد، خواه شر. نکته ی دیگر اینکه، همیشه این چنین است که اگر ظاهر امری آسودگی و لذت باشد، باطنش خلاف آن خواهد بود، و اگر ظاهر کاری سختی و گرفتاری باشد، باطنش آسودگی و خیر خواهد بود.
به تعبیر دیگر هرگاه اسمی از اسماء رحمانیه خداوند ظهور کند، اسماء قهر و جلال و انتقام خدا پوشیده و پنهان خواهد بود و بالعکس. به همین خاطر است که بهشت که حقیقت آسایش و اطمینان و سرور است در پوشش هایی از سختی و گرفتاری و رنج قرار دارد. و جهنم که حقیقت سختی و گرفتاری و غم و خسران است با خوشی ها و لذتها پوشانده شده است. به تعبیر روایت که «حُفَّهُ الجنهُ بالمکاره» بهشت با مکروهات و ناخوشایندی ها پوشیده شده است و «حُفَّهُ النار بالشهوات» یعنی؛ آن کس که قصد رسیدن به بهشت را دارد باید ازسختی ها عبور کند و آنکه جهنم را طالب است از خوشی ها بگذرد.
به همین خاطر است که اولیاء خدا در مسیر عبودیت از سختی ها و گرفتاری ها عبور می کنند. در مورد خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه اجمعین) هست که «ما مِنّا الا مقتول ام مسوم» ما یا کشته می شویم یا مسموم.«واستقم کَما اُمرت» به کسی گفته می شود که عالی ترین و کامل ترین موجود هستی است. حکایت دارد که در شرایطی قرار گرفته است که اگر امر ویژه ی الهی نباشد، استقامت حاصل نخواهد شد ولو اینکه پیامبر باشد ولو اینکه حبیب خدا باشد. سختی ها ی ظاهری یک طرف، از آن سخت تر گرفتاری های معنوی است. این که عالمی باید در بین جاهلان زندگی کند. به سخن آنها گوش کند با آنها بگوید و بخندد. یعنی موجودی در کمال مطلق با جهل که عدم مطلق است باید دست به گریبان باشد. محال نیست ولی به محال نزدیک است. به تعبیر دیگر آن کس که بعد از استحمام و شستشو خود را معطر کند و مجبور شود داخل فاضلاب شود چه حالی دارد؟ حال اگر کسی اسوه پاکی باشد، «یطهرکم تطهیرا» و خاندانش پیوسته از پلیدی پاک باشند «یُذهِبُ عَنکُمُ الرجس» ـ مضارع دلیل بر پیوستگی دارد ـ باید با کفار زندگی کند، برای آنها دل بسوزاند.
تفاوت تعلیم انبیاء با دیگران
این اختلاف در این است که معلمان درسشان را می دهند و می روند هر که خواست بیاموزد و هر که نخواست هیچ. اینکه می گویند معلمی شغل انبیاست تعارف است. انبیاء برای متعلمین خویش می سوزند تا آنها را بسازند. با کسانی حشر و نشر می کنند که اگر حقیقتشان آشکار شود، قابل تحمل نیستند. در روایت آمده است که بعضی در قیامت وقتی محشور می شوند از بوی گندشان تا مسیر 500 سال راه، همه در عذابند و از خدا می خواهند زودتر به جهنم ببردشان تا از این بوی تعفن رها شوند.
حقیقت این افراد در همین دنیا برای پیامبر خدا آشکار است. اما از هدایت دست برنمی دارد، حتی آنجا که خدا می فرماید: اینها را رها کن. منافقان مورد مغفرت قرار نمی گیرند، حضرتش دست از هدایت و دعا بر نمی دارد شاید یک نفر دیگر را به رحمت خدا برساند.
یکی از اسرار استغفار رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه و آله) هم همین حشر و نشر با آلودگی هاست. واقع مطلب آن است که برای رسیدن به کمال حقیقی و آسودگی واقعی باید از این سختی ها گذشت. نمی شود کسی بدون اینکه به دنیا وارد شود به آخرت برسد.«إن هِنکم الاّ واردها وَ کانَ عَلی الله حَتمآ مقضیاً» همه باید وارد جهنم شوند. جهنم تعبیر دیگری از مجمع آلودگی هاست.
آنکه هویت و ذات و حقیقتش آلودگی است در جهنم احساس آسودگی دارد ولی برای آنکه مظهر پاکی است جز سختی و گرفتاری چیزی نیست. ازطرفی انبیاء برای نجات همین آلودگان آمده اند.
«معاشرت با خلق» چرا؟
گاهی به وسیله ی معاشرت با خلق شاید بتوان به یاری خداوند حتی یک نفر را از آلودگی ذهنی، خُلقی یا رفتاری و... پاک کرد. رفتن درمیان خلق همان و پا در آلودگی نهادن همان چه چیزی سختی آلوده شدن را قابل تحمل می کند. اول: امر ویژه ی خدای متعال، دوم عنایت ویژه پروردگار. اینجاست که بنده تقاضا می کند. «یا کریم فَاستَنقِذونِي» ای کریم، مرا نجات ده.
این درخواست می تواند چهار مرتبه و معنا داشته باشد.
اول: برای عموم بندگان خدا که از خدا می خواهند چون خودش جمیل است و جز جمیل نمی طلبد آلودگی ها را بدانها نرساند، طوری که حتی اسم آلودگی هم به گوششان نخورد.
دوم: کسانی که در مرتبه ای بالاتر قرار دارند و می بینند هر چه عمرشان طولانی تر می شود، بر آلودگی ها شان افزوده می گردد. با این درخواست از خدای متعال می خواهند زمینه ی آلوده شدن بیشتر را با کوتاه شدن عمرشان از بین ببرد چون مرگ پایان حیات نیست.
سوم دسته ای دیگر، که نجات را نجات از خود می دانند، چه آنکه شیطان به آنها تسلطی ندارد. طبق نقل حبیب خدا (صلوات الله و سلامه علیه و آله) فرمودند: «همه ی شما شیطانی دارید که شما را وسوسه و گمراه می کند»، پرسیدند: شما هم؟ فرمودند:«من هم شیطانی دارم که از ازل بر من ایمان آورد، من براو تاثیر می گذارم و او منقاد و مطیع من است». سرّ خواستن رهایی از خود این است که نگاه کردن به خود، نگاه نکردن به خدای متعال است که این شرک است. تمام پسوند های خانه ی من، دفتر من، زندگی من، مقاله من، پسوند شرک آلود دارد. اما این مرتبه مربوط به اولیاء خدا و مخلصین نمی شود که آنها بَری از هر شرکی هستند. خدای متعال در مورد حضرت ابراهیم (علیه الصلوة والسلام)، فرمود: «ما کان من المشرکین» پس کسانی که از ایشان بالاترند، که اصلا شرکی ندارند تا طلب رهایی از آن را بنمایند.
چهارم خاندان پاک پیامبر (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) هستند. آنها که به حکم «لا فَرق بَینک وَ بینهُم الا إنّهم عِبادُک» فرقی بین ایشان و خدای متعال نیست؛ نجات از چه را می خواهند؟ این جا هم از آن جاهائی است که خداوند باید کمک کند تا همه بدانند استنقاذ و طلب رهایی این وجود های شریف، به چه معناست؟ «وَ برَحمتکَ فَخلصنی».
آنچه در مورد مراتب و معانی استنقاذ و نجات گفته شد در مورد«خلّصنی» هم صدق می کند، این امام سجاد (صلوات الله و سلامه علیه) است که تقاضای خلاص می نمایند. تقاضای ایشان تقاضای مرگ نیست. برای آنان دنیا و آخرت حضور در محضر یار است و نگریستن به رخ حضرت دوست هر کجا که باشد. بنگرید سخن امیرمؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه) که عرضه داشت «صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» بر فرض، عذاب تو را تحمل نمایم، دوری تو را چه کنم؟ آنان بهشتِ بی وصال را نمی طلبند. مثل جمعی از بندگان خدا نیستند که بهشت و نعمتهای آن را می طلبند و اگر بگویند قرار است خداوند در کنارتان بنشیند، می گویند، حالا نمی شود، همین نعمتهایی را که داریم، زهرمان نکنند و بگذارند یک دقیقه راحت باشیم؟ پس معنای خلّصنی از نظر حضرت سید الساجدین (صلوات الله و سلامه علیه) چیست؟ بنابر برخی روایات که مشاهده ی اهل معرفت هم چنین بوده، می توان اشاره ای به معنای خلّصنی داشت که البته نباید انسان را نسبت به ظاهر شریعت، بی تفاوت کند. فهم این مطلب برای کسی حاصل می شود که بداند خدا با بندگانش کاری ندارد، اما ادب بندگی را بجا آورد. بندگی اش به شوق بهشت و ترس از عذاب نباشد. بر سر سفره ای که نشسته صاحب خانه را ببیند و مشاهده کند که عالم امر و خلق و دنیا و آخرت را در اختیار بندگانش قرار داده و بازخواستی هم نمی کند ولی در عین حال، انسان در مسیر سعادت خویش حرکت کند. چنین شخصی به فهم معنای فخلصنی نزدیک شده است.
پروردگارا! به لطف و عنایتت دلها و جانهای ما را که خانه ی خودت است از هر گونه آلودگی ای پاکیزه گردان.
به همین خاطر است که اولیاء خدا در مسیر عبودیت از سختی ها و گرفتاری ها عبور می کنند. در مورد خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه اجمعین) هست که «ما مِنّا الا مقتول ام مسوم» ما یا کشته می شویم یا مسموم.«واستقم کَما اُمرت» به کسی گفته می شود که عالی ترین و کامل ترین موجود هستی است. حکایت دارد که در شرایطی قرار گرفته است که اگر امر ویژه ی الهی نباشد، استقامت حاصل نخواهد شد ولو اینکه پیامبر باشد ولو اینکه حبیب خدا باشد. سختی ها ی ظاهری یک طرف، از آن سخت تر گرفتاری های معنوی است. این که عالمی باید در بین جاهلان زندگی کند. به سخن آنها گوش کند با آنها بگوید و بخندد. یعنی موجودی در کمال مطلق با جهل که عدم مطلق است باید دست به گریبان باشد. محال نیست ولی به محال نزدیک است. به تعبیر دیگر آن کس که بعد از استحمام و شستشو خود را معطر کند و مجبور شود داخل فاضلاب شود چه حالی دارد؟ حال اگر کسی اسوه پاکی باشد، «یطهرکم تطهیرا» و خاندانش پیوسته از پلیدی پاک باشند «یُذهِبُ عَنکُمُ الرجس» ـ مضارع دلیل بر پیوستگی دارد ـ باید با کفار زندگی کند، برای آنها دل بسوزاند.
تفاوت تعلیم انبیاء با دیگران
این اختلاف در این است که معلمان درسشان را می دهند و می روند هر که خواست بیاموزد و هر که نخواست هیچ. اینکه می گویند معلمی شغل انبیاست تعارف است. انبیاء برای متعلمین خویش می سوزند تا آنها را بسازند. با کسانی حشر و نشر می کنند که اگر حقیقتشان آشکار شود، قابل تحمل نیستند. در روایت آمده است که بعضی در قیامت وقتی محشور می شوند از بوی گندشان تا مسیر 500 سال راه، همه در عذابند و از خدا می خواهند زودتر به جهنم ببردشان تا از این بوی تعفن رها شوند.
حقیقت این افراد در همین دنیا برای پیامبر خدا آشکار است. اما از هدایت دست برنمی دارد، حتی آنجا که خدا می فرماید: اینها را رها کن. منافقان مورد مغفرت قرار نمی گیرند، حضرتش دست از هدایت و دعا بر نمی دارد شاید یک نفر دیگر را به رحمت خدا برساند.
یکی از اسرار استغفار رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه و آله) هم همین حشر و نشر با آلودگی هاست. واقع مطلب آن است که برای رسیدن به کمال حقیقی و آسودگی واقعی باید از این سختی ها گذشت. نمی شود کسی بدون اینکه به دنیا وارد شود به آخرت برسد.«إن هِنکم الاّ واردها وَ کانَ عَلی الله حَتمآ مقضیاً» همه باید وارد جهنم شوند. جهنم تعبیر دیگری از مجمع آلودگی هاست.
آنکه هویت و ذات و حقیقتش آلودگی است در جهنم احساس آسودگی دارد ولی برای آنکه مظهر پاکی است جز سختی و گرفتاری چیزی نیست. ازطرفی انبیاء برای نجات همین آلودگان آمده اند.
«معاشرت با خلق» چرا؟
گاهی به وسیله ی معاشرت با خلق شاید بتوان به یاری خداوند حتی یک نفر را از آلودگی ذهنی، خُلقی یا رفتاری و... پاک کرد. رفتن درمیان خلق همان و پا در آلودگی نهادن همان چه چیزی سختی آلوده شدن را قابل تحمل می کند. اول: امر ویژه ی خدای متعال، دوم عنایت ویژه پروردگار. اینجاست که بنده تقاضا می کند. «یا کریم فَاستَنقِذونِي» ای کریم، مرا نجات ده.
این درخواست می تواند چهار مرتبه و معنا داشته باشد.
اول: برای عموم بندگان خدا که از خدا می خواهند چون خودش جمیل است و جز جمیل نمی طلبد آلودگی ها را بدانها نرساند، طوری که حتی اسم آلودگی هم به گوششان نخورد.
دوم: کسانی که در مرتبه ای بالاتر قرار دارند و می بینند هر چه عمرشان طولانی تر می شود، بر آلودگی ها شان افزوده می گردد. با این درخواست از خدای متعال می خواهند زمینه ی آلوده شدن بیشتر را با کوتاه شدن عمرشان از بین ببرد چون مرگ پایان حیات نیست.
سوم دسته ای دیگر، که نجات را نجات از خود می دانند، چه آنکه شیطان به آنها تسلطی ندارد. طبق نقل حبیب خدا (صلوات الله و سلامه علیه و آله) فرمودند: «همه ی شما شیطانی دارید که شما را وسوسه و گمراه می کند»، پرسیدند: شما هم؟ فرمودند:«من هم شیطانی دارم که از ازل بر من ایمان آورد، من براو تاثیر می گذارم و او منقاد و مطیع من است». سرّ خواستن رهایی از خود این است که نگاه کردن به خود، نگاه نکردن به خدای متعال است که این شرک است. تمام پسوند های خانه ی من، دفتر من، زندگی من، مقاله من، پسوند شرک آلود دارد. اما این مرتبه مربوط به اولیاء خدا و مخلصین نمی شود که آنها بَری از هر شرکی هستند. خدای متعال در مورد حضرت ابراهیم (علیه الصلوة والسلام)، فرمود: «ما کان من المشرکین» پس کسانی که از ایشان بالاترند، که اصلا شرکی ندارند تا طلب رهایی از آن را بنمایند.
چهارم خاندان پاک پیامبر (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) هستند. آنها که به حکم «لا فَرق بَینک وَ بینهُم الا إنّهم عِبادُک» فرقی بین ایشان و خدای متعال نیست؛ نجات از چه را می خواهند؟ این جا هم از آن جاهائی است که خداوند باید کمک کند تا همه بدانند استنقاذ و طلب رهایی این وجود های شریف، به چه معناست؟ «وَ برَحمتکَ فَخلصنی».
آنچه در مورد مراتب و معانی استنقاذ و نجات گفته شد در مورد«خلّصنی» هم صدق می کند، این امام سجاد (صلوات الله و سلامه علیه) است که تقاضای خلاص می نمایند. تقاضای ایشان تقاضای مرگ نیست. برای آنان دنیا و آخرت حضور در محضر یار است و نگریستن به رخ حضرت دوست هر کجا که باشد. بنگرید سخن امیرمؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه) که عرضه داشت «صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» بر فرض، عذاب تو را تحمل نمایم، دوری تو را چه کنم؟ آنان بهشتِ بی وصال را نمی طلبند. مثل جمعی از بندگان خدا نیستند که بهشت و نعمتهای آن را می طلبند و اگر بگویند قرار است خداوند در کنارتان بنشیند، می گویند، حالا نمی شود، همین نعمتهایی را که داریم، زهرمان نکنند و بگذارند یک دقیقه راحت باشیم؟ پس معنای خلّصنی از نظر حضرت سید الساجدین (صلوات الله و سلامه علیه) چیست؟ بنابر برخی روایات که مشاهده ی اهل معرفت هم چنین بوده، می توان اشاره ای به معنای خلّصنی داشت که البته نباید انسان را نسبت به ظاهر شریعت، بی تفاوت کند. فهم این مطلب برای کسی حاصل می شود که بداند خدا با بندگانش کاری ندارد، اما ادب بندگی را بجا آورد. بندگی اش به شوق بهشت و ترس از عذاب نباشد. بر سر سفره ای که نشسته صاحب خانه را ببیند و مشاهده کند که عالم امر و خلق و دنیا و آخرت را در اختیار بندگانش قرار داده و بازخواستی هم نمی کند ولی در عین حال، انسان در مسیر سعادت خویش حرکت کند. چنین شخصی به فهم معنای فخلصنی نزدیک شده است.
پروردگارا! به لطف و عنایتت دلها و جانهای ما را که خانه ی خودت است از هر گونه آلودگی ای پاکیزه گردان.