اقسام دينپژوهي
دستكم دو بخش دينپژوهي را ميتوان از هم جدا ساخت و نتايج و برآيندهاي ويژهاي را از هر كدام انتظار داشت:
1ـ پژوهش و مطالعه حقانيت و صدق اديان يا كذب و بطلان آن
در اينباره دو نكته را ميتوان يادآوري كرد:
أـ تقريباً همة اديان دعوي هدايت انسان و رساندن او به سعادت را (هرچه كه باشد) دارند. بحث و مطالعه دربارة صدق اين دعوي، بخشي از قسم اول پژوهش ديني است. مطالعات عقلي دربارة نشانهها و دلايل آن و سازواري راهبردهاي آن، مهمترين جنبة اثبات يا ابطال صدق اين دعوي است.
بـ اديان علاوه بر دعوي ياد شده، دعوي انحصار صدق نيز دارند. يعني هر ديني علاوه بر اينكه مدعي نجات و سعادت انسان است، اين ادعا را نيز دارد كه تنها راه نجات و سعادت بشر، همان است كه اين دين ارايه كرده است.
پژوهش دربارة صدق اين ادعا، غير از آن چيزي است كه دربارة ادعاي پيشين گفته شد. اين پژوهش عبارت است از:
أـ مطالعة مباني نظري و عملي ساير اديان
بـ تحقيق دربارة جنبههاي متفاوت اديان
جـ بهدست آوردن نقش جنبههاي متفاوت آن در حيات انسان
دـ پژوهش تاريخي پيرامون خاستگاه اديان
هـ مطالعه دربارة سهم دخالتها يا معرفتهاي بشري در دين
مجموعه اين مطالعات بهويژه دو بخش اخير، ميتواند زمينة آگاهي ما را از صدق اديان در ادعاي انحصار فراهم سازد.
علوم مربوط به دينپژوهي
1ـ علومي كه به جنبههاي عقلاني دين ميپردازند، مثلاً به صدق و كذب و سازگاري دروني و بيّنات ترديدناپذير دين ميپردازند و از ديدگاه عقلي سهم آن را از واقعيت و صدق و خردپذيري معين ميسازند، مانند علم كلام و فلسفة دين.
2ـ علومي كه به جنبههاي ياد شده بهطور مستقيم نميپردازند، بلكه به جنبههاي فروتر از عقلِ اديان توجه دارند؛ مثلاً دين را همچون يك نهاد اجتماعي مورد مطالعه قرار ميدهند و در پي تحليل واقعيتهاي تاريخي، اجتماعي، رواني، ادبي و هنري دين هستند. اين علوم را ميتوان تحليلگر جايگاه و برآيندهاي دين دانست.
اگر دين را يك نهاد اجتماعي(Institution) بدانيم، (مقصود از نهاد اجتماعي، سازمان يا ارگان يا انديشة منظمي است كه از زندگي انسان جداييپذير نباشد و هرگاه و هرجا كه زندگي انسان وجود داشته باشد، آن نيز وجود دارد، مانند خانواده، حكومت، اقتصاد، آموزش و پرورش و مانند آن) مطالعه دربارة علل و چگونگي پيدايش آن، آثار و برآيندهاي آن و مقايسة آنها با نمونههاي جايگزين، به دستهاي از علوم ارتباط پيدا ميكند كه ميتوان مجموعة آنها را «جهانبينيكاوي»(World wiew analysis) يا «مطالعة تحليلي كليت دين» ناميد.
مطالعة ياد شده، پژوهشي تطبيقي، تاريخي و دروننگر است. يعني نخست اينكه نهاد ياد شده را با ساير نهادها مقايسه ميكند و آثار و برآيندهاي هر كدام را از طريق سنجش با يكديگر تحليل ميكند و نيز امكان جايگزيني آن را بهوسيلة ساير نهادها مورد مطالعه قرار ميدهد و در واقع ناديده انگاشتن آن را ارزيابي ميكند و بالاخره اين نهاد را با همتاهاي خود در ساير جوامع انساني مقايسه ميكند و با بررسي آثار و برآيندهاي مثلاً اديان متعدد در جوامع مختلف، نقاط قوت و ضعف آن را ارزيابي ميكند. با توجه به اين جنبة علوم ياد شده، اين پژوهش تطبيقي است.
نمونههايي از مسايل درون ديني وبرون دینی فلسفه دين
1ـ واحد يا احد
همة اديان سنتي (آسماني و بشري) به وجودي فراتر از ماده، بلكه فراتر از هرگونه كثرت كه محيط بر همه مراتب عالم هستي است، عقيده دارند. تفاوت آنها در جزئياتي است كه مهمترين عامل آن، دخالت فهم محدود بشري در شناسايي آن وجودي است كه بهخاطر حد نداشتن آن، در قالبهاي ذهن انساني نميگنجد. آنچه كه دربارة آن وجود بيحدّ و اندازه در متن اديان بهويژه در متن اديان پالودة از فكر و فهم بشر وجود دارد، تقريباً يكسان است و از اين جهت اديان با يكديگر تفاوت جدّي ندارند. ولي تفسيرهاي بشري گريزناپذير از متن دين، در اين موضوع به تفاوت ميانجامد.
اگرچه اديان (آسماني و بشري) نامهاي متعدد و متفاوتي بر آن نهادهاند و مثلاً اسلام او را خدا؛ يهوديت، يهوه؛ مسيحيت، پدر آسماني؛ هندوييزم، روح كلي و زرتشت، اهورامزدا ناميده است، ولي اوصافي كه براي او معرفي كردهاند، همانند است. اگر تفاوتي وجود دارد، بهخاطر تفاوتهاي فهم انساني و تأثير آن بر تفسيرهاي ديني است، نه بهخاطر تفاوت ذاتي اديان.
حَكَم ميان اديان چيست؟
با اين نگاه كوتاه به پيش زمينه طرح حكميت، اينك به اصل بحث ميپردازيم و آن اين است كه در صورت تعارض ميان اديان يا تعارض و ناسازگاري برخي از گزاره هاي اديان با يكديگر و دعوي انحصار صدق، چه كسي ميتواند داوري كند؟
آيا داوري امري درون ديني است يا برون ديني؟ آيا مي توان با رجوع به يكي از اديان، درباره موارد تعارض داوري كرد؟
نخست بايد موارد داوري و انگيزه آن را كه در تبيين جايگاه حكميت نقش به سزايي دارد، نشان دهيم، آنگاه برون ديني يا درون ديني بودن آن را بررسي نماييم.
انواع حكميت
با توجه به هدف از حكميت، مي توان آن را به دو نوع تقسيم نمود:
1ـ حكميت درباره صدق دين يا گزاره هاي ديني به منظور شناسايي دين حق و پذيرش آن.
2ـ حكميت درباره صدق دين يا گزاره هاي ديني به منظور نشان دادن نقاط قوت و ضعف اديان، خواه مقصود از آشكار ساختن نقاط قوت و ضعف يك دين، به پذيرش يا رد آن ارتباط داشته باشد و خواه صرفاً انجام كاري علمي و پژوهشي باشد.
اين دو نوع حكميت را نمي توان همانند دانست و بنابراين نمي توان گفت كه حكميت به طور كلي امري درون ديني است يا مسأله هاي برون ديني. با دقت در موارد كاربرد آن دو، مي توان قايل به تفصيل شد.
گاهي مقصود از داوري ميان گزاره هاي متعارض اديان، نشان دادن ميزان سازگاري دروني يك دين است. به عنوان نمونه، كسي كه دستورات يك دين درباره حقوق پدر و مادر بر فرزند را مورد مطالعه قرار ميدهد و آن را با ساير دستورات و معارف آن دين مقايسه ميكند، مي تواند داوري درون ديني داشته باشد و حق پدر يا مادر بر فرزند را با تكليف آنها نسبت به فرزند بسنجد و در نتيجه يا به سازگاري دروني آن دين حكم كند يا به ناسازگاري آن. اين داوري امري درون ديني است، نه برون ديني. در واقع پژوهشگر با مباني عقلي يا فراعقلي نظامي كه آن دين معرفي ميكند، سر و كار ندارد و در نتيجه داوري برون ديني ندارد، بلكه به انسجام دروني آن نظر دارد و بر آن اساس داوري ميكند.