وجود و ماهیت رابطه لزومی دارند نه اتفاقی

 اشراق پنجم - شاهد اول - مشهد اول

الخامس: ان بین الوجود والماهیةالموجودة به ملازمة عقلیّة لا صحابة بحسب الاتفاق فقط بل بمعنی المعهود بین الحکماء ولابدّ ان یکون احد المتلازمین تلازماً عقلیاً متحقاً بالاخر او هما متحققین جمیعاً بامر ثالث موقع الارتباط بینهما و الشق الثانی غیر الصحیح لان احدهما وهو الماهیة غیر مجعولة ولا موجودة فی نفسها لنفسها کما اقمنا البراهین علیه فی مقامه فیبقی الشق الاول .ثم لا یجوز أن یکون الماهیة مقتضیة للوجود والاّ لکانت قبل الوجود موجودة هذا محال.


هر گاه دو شیء تلازم داشته با شند ، باید یکی مستقل باشد ویکی وابسته ؛یکی اصل باشد ودیگری فرع واگر هر دو اصل باشند یا رابطه امکان بالقیاس - که حکایت از عدم رابطه بین دو شیء است - داشته باشند ، تلازم نخواهد بود.

ماهیت مقتضی وجود نیست

این بیان فلسفی که ماهیت مقتضی وجود نیست ، مبتنی بر دو پیش فرض است :
اولاً اینکه وجود وماهیت هم تراز نیستند ، یعنی یکی اصل است ودیگری فرع .
ثانیاً اینکه وجود اصل است وماهیت فرع.
ماهیت نسبت به وجود گرایش وتقاضا وطلب ندارد. ماهیت نه مقتضی وجود است ونه مقتضی هیچ امر دیگری .به تعبیری ماهیت هیچ اقتضایی ندارد.

برهان بر عدم اقتضای ماهیت
مقدمه اول : مقتضی باید قبل از مقتضا وجود داشته باشد.
مقدمه دوم: ماهیت(مقتضـی) قبل از وجود(مقتضا)، وجود ندارد.
بنابراین ماهیت مقتضی نیست.
اگر ماهیت مقتضی باشد باید پیش از آنکه بر وجود عارض شود یا وجود داشته باشد یا نه .
اگر وجود نداشته باشدو معدوم باشد ، نمی تواند اقتضای وجود داشته باشد ، چرا که عدم چیزی نیست تا مقتضی باشد.واگر ماهیت پیش از وجود وجود داشته باشد اجتماع نقیضین است ومحال .
علاوه بر این محال دیگری را نیز به دنبال دارد و آن اینکه بر فرض که ماهیت مقتضی وجودباشد، باید پیش از وجود وجود داشته باشد ، اکنون این سؤال مطرح می شودکه ماهیت قبل از وجود یافتنش آن وجود را مقتضی بوده یا نه ؟اگر مقتضی بوده باید وجود داشته باشد ،این سؤال همچنان تکرار می شود و به تسلسل می انجامد یا باید توقف نمود و قا ئل شد که ماهیت نسبت به آن وجود مقتضی نبوده است وچون نسبت به آن وجود مقتضی نیست ، نسبت به هیچ وجودی مقتضی نیست.

تقدم وجود بر ماهیت
فالحق ان المتقدم منها علی الآخر هو الوجود لکن لا بمعنی انه مؤثر فی الماهیة لکونها غیر مجعولة کما مرٌ بل بمعنی ان الوجود هو الاصل فی التحقق والماهیة تبع له لا کما یتبع الوجود للموجود بل کما یتبع الظل للشخص والشبح لذی الشبح من غیر التأثیر وتأثر فیکون الوجود موجوداً فی نفسه بالذات والماهیة موجودة بالوجود ای بالعرض فهما متحدان بهذا الاتٌحاد.

در فلسفه گفته می شود که وجود عارض بر ماهیت است ، این عروض وجود بر ماهیت درذهن است ،چون اگر در خارج باشد لازمه اش این است که ماهیت متقدم باشد و وجود متأخر .یعنی قبل از اینکه وجود به ماهیت تعلق بگیرد ، ماهیت وجود داشته باشدو این اجتماع نقیضین است ومحال .یعنی ماهیت در حالیکه معدوم باشد ، وجود داشته باشد.
عروض وجود بر ماهیت ذهنی است یعنی، ذهن یک حقیقت واحد را در ظرف خویش تحلیل یا ترکیب می کند ومطلب جدیدی انتزاع می نماید .ذهن برای اشیاء دو جنبه وجود وماهیت درنظر می گیرد ، چنانچه وقتی اشیاء مختلف را مورد توجه قرار می دهد ، یک جنبه اشتراک در آنها می یابد که همان وجود آنها است ویک جنبه تفاوت وتمایز که همان ماهیت آنها است ،ولی در خارج یک شیء بیشتر نیست. مثالً ذهن کتاب ، دفتر و قلم خارجی را تحلیل می کند ومفهوم «هستی »را به عنوان جنبه مشترک از«قلم هست »،«دفتر هست »و «کتاب هست»انتزاع می کند و «قلم» ، «دفتر» و «کتاب» را به عنوان جنبه تمایز لحاظ می نماید.
از این رو دو عبارت «وجود عارض بر ماهیت است» و «وجود متقدم بر ماهیت است » تنافی ندارد ، بدین خاطر که عروض وجود بر ماهیت بنابر تحلیل ذهن است و تقدم وجود بر ماهیت به معنای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت یا تبعیت ماهیت از وجود است.یعنی اگر شیئی بخواهد تحقق پیداکند ، اصل وجود است وبه دنبال آن حدآن یا ماهیت است . به عبارتی یکی اصل است وتقدم دارد و دیگری فرع است و تأخر دارد .مانند تقدم خورشید بر شعاعش یا سایه وصاحب سایه یا همچو تقدم حقیقت بر اعتباریت یا بر بطلان وهلاک محض .
نکته قابل توجه این است که تقدم وجود بر ماهیت به معنای تأثیر پذیری ماهیت نیست تا با عدم اقتضای آن ناسازگار باشد.به عبارتی هر گاه شیئی بر شیء دیگر تقدم داشت ، برآن تأثیر می گذارد یعنی یا چیزی برآن می افزاید یا چیزی از آن می کاهد.اما این ویژگی تقدم در اینجا وجود ندارد ،یعنی وجود که بر ماهیت مقدم است نه چیزی بر آن می افزاید نه چیزی از آن می کاهد . چون ماهیت چیزی نیست تا مقتضی وتأثیز پذیر باشد . بلکه آن « وجود » است که همچنان که تأثیر گذار است ، تأثیر هم می پذیرد .به عبارتی ماهیت باید موجود باشد تا مقتضی یا مقتضا باشد.