رفع اشکالات اصالت وجود
اشراق نهم - شاهد اول - مشهد اول.
التاسع :فی الاشارة الی حل الاشکالات الواردة علی کون الوجود متحققاً فی الاعیان .
ان للقائلین باعتباریة الوجود و کونه من المعقولات الانّیة و الاعتبارات الذهنیة حججاً قویّة سیّّما ما ذکره الشیخ الاشراقی فی حکمة الاشراق و التلویحات و المطارحات فانها عسیر الدفع دقیق المسلک و قد هدانا الله سبحانه الی کنه الامر و نوّر قلوبنا بشهود الحق فی هذا المقام و یسّر لنا بالهامه و تسدیده دفع هذه الشکوک کلها وقمع ظلمات هذه الوساوس و الاوهام برمّتها «الحمد الله الذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدینا الله » و من اراد الاطلاع علیها فلیرجع الی اوایل سفرنا الاول من اسفار الاربعة وفیه کفایة لطالب الهدایة .و الحق ان الجهل بمسألة الوجود للانسان یوجب له الجهل بجمیع الاصول المعارف و الارکان لان بالوجود یعرف کل شیء و هو اول کل تصور و اعرف من کل متصور فاذا جهل ، جهل ماعداه و عرفناه لا یحصل الا بالکشف والشهود کما مرّ. و لهذا قیل «من لا کشف له لا علم له».
ثم من العجب ان هذا الشیخ العظیم بعد ما اقام حججاً کثیرة فی التلویحات علی ان الوجود اعتباری لا صورة و حقیقة له فی الاعیان صرح فی اواخر هذا الکتاب بان النفوس الانسانیة و ما فوقها کلها وجودات بسیطة بلا ماهیة و هل هذا الا تناقض صریح وقع منه ؟
بیشتر اشکات وارد بر اصالت وجود را اشراقیون که قائل به اصالت ماهیتند بیان نموده اند . اشکالات وارد بر اصالت وجود در کتاب شواهد الربوبیة آورده نشده است ، اما شارح محترم به خاطر تقریب به ذهن مخاطب به دو مورد از اشکالات اشاره نموده و طبق نظر ملاصدرا آنها را پاسخ می دهد.
التاسع :فی الاشارة الی حل الاشکالات الواردة علی کون الوجود متحققاً فی الاعیان .
ان للقائلین باعتباریة الوجود و کونه من المعقولات الانّیة و الاعتبارات الذهنیة حججاً قویّة سیّّما ما ذکره الشیخ الاشراقی فی حکمة الاشراق و التلویحات و المطارحات فانها عسیر الدفع دقیق المسلک و قد هدانا الله سبحانه الی کنه الامر و نوّر قلوبنا بشهود الحق فی هذا المقام و یسّر لنا بالهامه و تسدیده دفع هذه الشکوک کلها وقمع ظلمات هذه الوساوس و الاوهام برمّتها «الحمد الله الذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدینا الله » و من اراد الاطلاع علیها فلیرجع الی اوایل سفرنا الاول من اسفار الاربعة وفیه کفایة لطالب الهدایة .و الحق ان الجهل بمسألة الوجود للانسان یوجب له الجهل بجمیع الاصول المعارف و الارکان لان بالوجود یعرف کل شیء و هو اول کل تصور و اعرف من کل متصور فاذا جهل ، جهل ماعداه و عرفناه لا یحصل الا بالکشف والشهود کما مرّ. و لهذا قیل «من لا کشف له لا علم له».
ثم من العجب ان هذا الشیخ العظیم بعد ما اقام حججاً کثیرة فی التلویحات علی ان الوجود اعتباری لا صورة و حقیقة له فی الاعیان صرح فی اواخر هذا الکتاب بان النفوس الانسانیة و ما فوقها کلها وجودات بسیطة بلا ماهیة و هل هذا الا تناقض صریح وقع منه ؟
بیشتر اشکات وارد بر اصالت وجود را اشراقیون که قائل به اصالت ماهیتند بیان نموده اند . اشکالات وارد بر اصالت وجود در کتاب شواهد الربوبیة آورده نشده است ، اما شارح محترم به خاطر تقریب به ذهن مخاطب به دو مورد از اشکالات اشاره نموده و طبق نظر ملاصدرا آنها را پاسخ می دهد.
اشکال اول
بنابر نظر اشراقیون ، اگر وجود حصول داشته باشد، وجود دارد ، هر چه که وجود داشته باشد موجود است پس وجود هم باید موجود باشد. و از آنجا که هر چه که موجود باشد دارای وجود است پس وجودی که موجود است باید وجود دیگری داشته باشد .آن وجود هم یا وجود دارد یا وجود ندارد .اگر وجود داشته باشد ، باز موجود است واحتیاج به وجود دیگری دارد .بنابراین قائل شدن به اصالت وجود مستلزم این است که وجود دارای وجودهای بی حدواندازه باشد و حال آنکه اگر چیزی دارای دو وجود و بیشتر باشد ، لازمه اش این است که واحد ، کثیر باشد و این محال است . بنابراین وجود امری حقیقی و اصیل نیست و اعتباری می باشد.
پاسخ اشکال اول
اولاً با اندک دقتی در وجود داشتن وجود و ثبوت و تحقق داشتن وجود ، معلوم می شود که وجود هست و حصول و تحقق دارد ولی وجودش بذاته است و این گونه نیست که با وجود دیگری وجود یافته باشد، تا با وجود یافتنش لازم باشد وجودش وجود دیگری داشته باشد .بنابر این وجود ، بذاته و بنفسه موجود است.
ثانیاً اساساً وجود موجود نیست ، بلکه وجود ، وجود است و به عبارتی ذاتی است که صفتی دارد به نام وجود.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که اگر وجود اصیل باشد باید همه وجود ها واجب باشند بدین خاطر که طبق اشتراک معنوی وجود بین وجودها و مصادیق و مراتب وجود تفاوتی نیست و وجود حقیقت واحد است ، بنابراین باید همه وجودها واجب باشند ؛ بدین خاطر که تعریف «واجب » بر « مطلق وجود » قابل انطباق است . با این توضیح که واجب عبارت است از موجود یا وجودی ک بنفسه وجود داشته وتحققش بالذات باشد .از طرفی در پاسخ به اشکال گذشته بیان شد که وجود تحقق و ثبوت بذاته و بنفسه دارد . بنابراین آنچه که تحقق و وجودش بذاته باشد ، واجب الوجود است ؛ پس همه وجود ها واجب خواهند بود.
پاسخ اشکال دوم
وجود اصیل است ولی واجب الوجود نیست بدین خاطر که بین وجود و وجوب وجود و اصالت وجود تفاوت است .
وجوب وجود یعنی اقتضای بنفسه داشتن وجود و به عبارتی یعنی اینکه حقیقت وجود ، مقتضای ذاتش است بدون احتیاج به فاعل یا قابل.
اما اصالت وجود یعنی وجودی که حقیقت عینی وخارجی دارد و دارای آثار خارجی است .حال ممکن است تحققش در عین بذاته بودن وخارجی بودن احتیاج به فاعل داشته باشد و ممکن است احتیاج به فاعل نداشته باشد. به تعبیر دیگر ، وجود وجود است اگرچه به جعل جاعل باشد .ولی وجوب وجود احتیاج به جعل جاعل یا فاعل ندارد .
موضوع حکمت الهی
اشراق دهم - شاهد اول - مشهد اول.
العاشر:ان الوجود هو الموضوع فی الحکمة الالهیة.
بنابر تعریفی که در کتب منطقی و اصولی آورده اند ، موضوع هر علمی عبارت است از آنچه که از عوارض ذاتی یک علم بحث و گفتگو می کند.«موضوع کل علم ما یبحث عنه فی عوارضه الذاتیة».منظور از عرض ذاتی خارج محمولی است که یلحق الشیء لذاته او امر مساوی. بنابراین اولاً عرض ذاتی به مقوم های ذات شی ء گفته نمی شود.به عبارتی عرض ذاتی از درون شیء انتزاع نمی شود یعنی با تحلیل شیء بدست نمی آید .بنابراین عرض ذاتی خارج محمول است و باید بر موضوع افزوده شده یا برآن ضمیمه شود . برای این ضمیمه شدن استعداد یا قابلیت یا علتی لازم است. بدین خاطر که هر گاه شیئی را بر شیء دیگر حمل کنیم یا باید به خاطر ذات آن باشد یا به خاطر عوارض بیرونی و تغییرات بیرونی این عرض باشد. به تعبیر روشن تر این عرض یا بی واسطه بر معروض خویش حمل می شود یا با واسطه . اگر با واسطه باشد عرض بعید یا با واسطه است نه عرض ذاتی .اما عرض ذاتی آن است که بی واسطه بر موضوع خویش حمل می شود .به عنوان نمونه حمل مشی یا ماشی بر انسان ، به خاطر انسانیت انسان نیست ، بلکه به خاطر امر دیگری است که آن امر مساوی با انسان نیست، بلکه اعم از انسان است .اما اگر مشی برای مطلق حیوان در نظر گرفته شود ، بی واسطه به حیوان حمل می شود و امری مساوی با حیوانیت است بنابر این عرض ذاتی اوست.
مثال دیگر که به ذهن نزدیکتر است این است که اگر حرکت را نسبت به کشتی متحرک در آب و یا دقیقتر نسبت به آب در نظر بگیریم حرکتی بی واسطه است ولی اگر حرکت را نسبت به سرنشینان کشتی در نظر آوریم با واسطه بوده و عرض ذاتی آنها نخواهد بود .
با این تعبیر باید گفت موضوع یک شیء آن است که محمول های آن از عوارض ذاتی آن هستند. با توجه به این نکته است که در حکمت الهی گفته می شود موضوع حکمت الهی عبارت است از« وجود بما هو موجود » یا« بما هو وجود ». بدون هرگونه قید وشرط وتعین و تخصصی .به تعبیر دیگر عام ترین موضوع قابل تصوری که حقیقت و واقعیت دارد ، موضوع حکمت الهی است .البته موضوعات دیگری که عام تر از وجود و موجود باشند را هم می توان تصور کرد، اما به خاطر عدم تحقق و تحصل ، قابلیت موضوع بودن برای حکمت الهی را ندارند. به عنوان نمونه شیئیت نسبت به وجود عام تر است .با این توضیح که شیء بر دو قسم است. قسم اول شیئی است که وجود دارد ، قسم دوم شیئی است که وجود ندارد و معدوم است .قسم دوم که وجود ندارد آن چیزی است که قابلیت وجود یافتن دارد یا آنچه که استحاله وجود ندارد.این قسم از شیء شامل همه ممکنات است ، خواه ممکنات موجود باشند ، خواه ممکنات معدوم. ممکنات معدم هم خواه قابلیت وجود داشته باشند و موانعی بر سر راهشان نباشد یا اساساً قابلیت وجود نداشته باشند .به تعبیر دیگر ممکناتی که شایستگی وجود دارند ولی با نظام احسن نمی سازند و یا با اینکه قطع نظر از سازگاری با نظام احسن ، قابلیت وجود ،به معنای استعداد وجود را هم ندارند ، ولی امکان ذاتی دارند.
تمام این اقسام، شیء هستند ولی موضوع حکمت الهی واقع نمی شوند ، بدین خاطر که آنچه تحقق نداشته باشد بحث کردن درباره آن حداقل بیهوده خواهد بود .از این رو چنین موضوعاتی شایستگی موضوعیت یک علم را ندارند تا چه رسد به آنکه شایستگی موضوعیت عمیق ترین ، دقیق ترین ، وسیع ترین و پر ثمرترین علوم که حکمت الهی باشد را داشته باشند.
بنابراین موضوع علم حکمت یا موضوع علم فلسفه یا حکمت الهی عبارت است «موجود بما هوموجود» یا «وجود بما هو وجود». یعنی وجود مطلق ، نه وجود خاصی همچو موجود مجرد یا موجود مادی ، یا وجود واجب یا ممکن .منظور از مطلق وجود،وجود بی قید وشرط است که شامل همه اقسام و مراتب وجود می شود.