علت و معلول

الاشراق الرابع فی العلة و المعلول
الوجود ینقسم الی علة و معلول ... .


در تعریف علت آورده اند:
« وجودی که از وجودش وجود موجود دیگری حاصل می شود و از عدمش ، عدم وجود دیگری لازم می آید .»
با توجه به تعریف علت در تعریف معلول آمده است : « موجودی که وجودش به خاطر وجود دیگری باشد و مستند به وجود دیگری باشد و به خاطر عدم موجود دیگر وجودش ممتنع شود »
در این تعریف نکته ای وجود دارد که مؤلف در اینجا به آن نپرداخته است اما به خاطر اهمیت آن شارح به توضیح آن می پردازد ، آن مهم درباره تقسیم علت به علت تام و ناقص است . در تعریف علت تام آورده اند : « آنچه از وجودش وجود معلول و از عدمش عدم معلول رخ می دهد .» و در تعریف علت ناقصه آورده اند :« آنچه از عدمش عدم معلول رخ می دهد ولی از وجودش وجود معلول رخ نمی دهد . » قبل از بیان نکته یا اشکال وارد شده بر این تعریف و پاسخ به آن باید به این نکته اشاره نمود که مقصود از علت در اینجا علتی که در مباحث علیت بیان می شود و به معنای مقوم شیء و فاعل هستی بخش است نمی باشد . در آن جا در تعریف علت گفته می شود : « علت عبارت است از وجودی که دیگر موجودات عین تعلق و وابستگی و عین ربط  به او هستند .» در این تعریف جایی برای علت تام و ناقص باقی نمی ماند . علت یک چیز است و آن هم علت تام  ؛ در آن تعریف علت ناقص علت نیست ، معدات و زمینه و گاهی ابزار و آلات و مانند آن است .

اشکالی بر تعریف علت
بر تعریف علت تامه اشکالی وارد شده است و گفته شد که این تعریف نارساست؛ بدین خاطر که لازمه این تعریف توارد علل متعدد و کثیر بر معلول واحد است و این امر جزء محالات است بدین خاطر که طبق قاعده الواحد _ الواحد لا یصدر عنه الٌا الواحد و لا یصدر الواحد عنه الٌا الواحد _ بین علت و معلول سنخیت ویژه ای است که یک علت تنها یک معلول دارد و یک معلول یک علت ؛ لازمه توارد علل متعدد بر معلول واحد  محال است . مقصود از توارد علل متعدد بر معلول واحد دراینجا این است که در تعریف علت آورده شد علت آن است که از وجودش وجود معلول و از عدمش عدم معلول رخ دهد . هرگاه از عدم اجزاء علت که متعدد است یک معلول پدید آید _ یعنی عدم معلول_  لازمه اش این است که تک تک اجزاء علت که متعدد است ، برای پدید نیامدن معلول تأثیر گذار باشد ، به تعبیر دیگر در مورد وجود معلول ، چند علت ناقص علتی تام را پدید می آورند و معلول را ایجاد می کنند و چون هریک از اجزاء علت تام سمت علیت دارند پس چند علت بر یک معلول وارد شده است . عکس این مطلب در مورد عدم معلول صادق است یعنی هرگاه این اجزاء ، اجزاء علت تامه نباشند ، تک تک آنها برای عدم معلول سمت علیت تام دارند _ این مطلب درمورد عدم معلول قطعی تر است تا برای ایجاد معلول ._
بنابراین لازمه این تعریف این است که علل متعدد _که عبارت است از نبود اجزاء علت تامه برای نبود معلول_بر معلول واحد وارد شود و چنین امری محال است  .

پاسخ به اشکال یاد شده :
پاسخی که مؤلف در اینجا باین می دارد این است که :در جهت ایجاد معلول گفته شد که اجزاء علت تامه تا تام نشوند پدید نمی آیند ، در مورد عدم نبود اجزاء اگر یک جزء به تنهایی نبود ، به تنهایی علت عدم معلول است اما اگر دو جزء نبود مجموع این دو یکی حساب می شود یعنی از جهت وحدتشان سبب نبود معلول است .
پاسخ دیگری که در جای دیگر می شود از سخنان مؤلف فهمید این است که : اینکه گفته می شود نبود اجزاء علت تامه علت تامه نبود معلول است ، سخنی به مجاز و استعاره و کنایه است و سخنی حقیقی نیست چون سخن حقیقی در دایره وجود امکان پذیر است . علت آن است که هستی بخش است نه اینکه اگر نباشد هستی نیست و به عبارتی علت وقتی هست ، وجود می بخشد و اگر نباشد چیزی نیست تاکاری انجام دهد .
 
اقسام علت
و قد یقال : العلة ماله مدخل فی وجود الشیء... .

علت چهار قسم است :
 علت فاعلی ، علت غایی ، علت صوری ، علت مادی .
به دو قسم اول یعنی فاعل و غایت علت وجود گفته می شود ، یعنی فاعل و غایت برای پیدایش معلول سبب اند . البته باید توجه داشت که فاعل وجود بخش است ولی غایت فاعل ساز است . اگر غایت نباشد فاعل نیست ، غایت سبب می شود فاعل کار انجام دهد بنابراین غایت متمم فاعلیت فاعل است یعنی اگر غایت نباشد فاعل فاعل نیست . بنابراین با توجه به اینکه فاعل وجود بخش است و غایت هم فاعل را فاعل می سازد ، این دو علت ، علت وجود نام گرفته اند .
به قسم سوم و چهارم  علت قوام یا علت ماهیت گفته می شود . از این جهت علت قوام گفته شده است که چون موجودات جسمانی علاوه بر اینکه به علت فاعلی و غایی نیاز دارند ،برای تحقق خارجی نیاز به ماده و صورت دارند و در صورت عدم و نبود هریک از آن دو ،جسم تشکیل نمی شود . با این توضیح که اگر صورت نباشد شیء ، هیولای محض است و هیولی جسم نیست و اگر ماده نباشد صورت محض است و موجود مجرد عقلی  است نه جسم . بنابراین از این جهت که این دو علت رکن وجود شیء جسمانی هستند به آنها علت قوام گفته می شود . و از ان جهت علت ماهیت گفته می شود که این ماده و صورت همان جنس و فصل اند به شرط شی ء، به عبارتی لا به شرط جنس و فصل اند و به شرط لا ماده و صورت یعنی تفاوت ماده و جنس و نیز فصل و صورت تفاوتی اعتباری است . بنابراین از این جهت که ماده و صورت همان جنس و فصل است و جنس و فصل اجزاء ماهوی یک شیء هستند به این دو علت ، علت ماهوی گفته می شود .