اشراق هشتم: سريان « حيات» در عالم هستي
همه موجودات به سوی او در حرکتند.
حکمة مشرقیه
گفته شد که دو نوع نظر نادرست درباره واجب تعالی وجود دارد که مؤلف از آن به جاهلیت اولی و ثانی تعبیر نمود. در همین راستا آیاتی از قرآن کریم به عنوان شاهد دال بر اینکه آنان که ایمان آوردهاند ایمانشان با نوعی شرک در آمیخته است، آورده شد.
در مقابل نکته فوق بحثی وجود دارد که همه موجودات خواه طبیعی و خواه ماوراء طبیعی دارای میل و کشش فطری و ذاتی به سوی خدای متعال هستند. به همین خاطر است که همه موجودات در حال طاعت و عبادت هستند. خواه اختیاری و خواه بدون اختیار، خواه آگاهانه یا بدون آگاهی. از این رو همه تسلیم محض هستند و هیچگونه عصیانی از آنها ممکن نیست. برخی تعابیر قرآنی به این میل و کشش و گرایش فطری دلالت دارد مانند آیات «الیه یرجع الامر کله»، «الیه المنتهی»، «الیه المصیر»، «الیه راجعون».
به تعبیردیگر، موجودات خواه انسان خواه دیگر موجودات همه به سو ی او برمیگردند و همه میل و گرایش به او دارند. این نکته که در ظواهر قرآن و سنت آمده است به وسیله ذوق سلیم و دل پاک یافته میشود و از این رو مؤلف از آن به عنوان حکمت مشرقی و حکمت ذوقی تعبیر نموده است. یعنی حکمتی که به نحوی با مشاهدات و معاینات و مکاشفات همراه است.
حکمة مشرقیه
گفته شد که دو نوع نظر نادرست درباره واجب تعالی وجود دارد که مؤلف از آن به جاهلیت اولی و ثانی تعبیر نمود. در همین راستا آیاتی از قرآن کریم به عنوان شاهد دال بر اینکه آنان که ایمان آوردهاند ایمانشان با نوعی شرک در آمیخته است، آورده شد.
در مقابل نکته فوق بحثی وجود دارد که همه موجودات خواه طبیعی و خواه ماوراء طبیعی دارای میل و کشش فطری و ذاتی به سوی خدای متعال هستند. به همین خاطر است که همه موجودات در حال طاعت و عبادت هستند. خواه اختیاری و خواه بدون اختیار، خواه آگاهانه یا بدون آگاهی. از این رو همه تسلیم محض هستند و هیچگونه عصیانی از آنها ممکن نیست. برخی تعابیر قرآنی به این میل و کشش و گرایش فطری دلالت دارد مانند آیات «الیه یرجع الامر کله»، «الیه المنتهی»، «الیه المصیر»، «الیه راجعون».
به تعبیردیگر، موجودات خواه انسان خواه دیگر موجودات همه به سو ی او برمیگردند و همه میل و گرایش به او دارند. این نکته که در ظواهر قرآن و سنت آمده است به وسیله ذوق سلیم و دل پاک یافته میشود و از این رو مؤلف از آن به عنوان حکمت مشرقی و حکمت ذوقی تعبیر نموده است. یعنی حکمتی که به نحوی با مشاهدات و معاینات و مکاشفات همراه است.
تسبیح و تقدیس موجودات
گفته شد از آنجا که همه میل به او دارند، همه در اطاعت و در عبادت او هستند. یعنی هیچ موجودی در عالم نیست مگر آنکه عبدی از عباد او و مطیع اوست آنگونه که هیچ موجودی امکان عصیان ندارد و نافرمانی موجودات از خدای متعال جزء محالات است.
نکته دیگری که در همین راستا باید مورد توجه قرارگیرد تسبیح و تقدیس همه موجودات است. این تسبیح و تقدیس را دو گونه معنا کرده اند:
یکیاینکه ذات و وجود این موجودات به گونهای است که پاکی خدا را با همه وجود عیان و آشکار میکنند و نشان میدهندکه خدای متعال از هرگونه عیب و نقصی منزه و مبرا است. با این تعبیر موجودات مانند کتابی هستند که از نویسندهای پاک و منزه از نقایص به وجود آمدهاند و از این رو با وجود خویش صاحب خویش را میستایند.
تعبیر دوم که دقیقتر است این است که نه فقط این موجودات ذات و حقیقتشان بی عیب و بیآلایش است و در نتیجه با ذات خویش نشان دهنده پاکی و تنزیه و تطهیر اویند بلکه در مراتب مختلف وجودشان این پاکی را بیان میکنند. هم به زبان، هم به عمل و هم به ذات و گوهر و خمیرهشان. به تعبیر دیگر همچنانکه انسان میتواند تسبیح خدا را به زبان گفته و به زبان «سبحان الله» بگوید و همچنین در عمل، «رکوع» و «سجده» -که نشان تسبیح خدا است - را انجام دهد و در جان و قلب و دل و در آن نقطه حقیقی وجودش مترنم به تنزیه و تسبیح خدا باشد؛ دیگر موجودات عالم هستی نيز همین گونهاند و مراتب سه گانه وجودشان به تسبیح و تنزیه او مشغول است، هرچند ما نشنویم و نبینیم. چنانکه اگر زمینه فراهم شود یعنی سهم گوش از سميعیت خدا افزون شود تسبیح موجودات را میشنود، همانطوری که همگان تسبیح سنگ ریزه را در دست مبارک پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه و آله) شنیدند. شنیدن یا فراهم شدن زمینه شنیدن صدای تسبیح سنگ ریزه معجزه است نه صدای آن، زیرا به شهادت قرآن که میفرماید «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض» سنگ ریزه همیشه در حال تسبیح است. اما اگر ما به گونهای عمل کنیم یا انبیاء به گونهای عمل کنند که پرده از گوشها بردارند تا چنان صدایشان آشکار شود که حتی گوشهایی که در حجاب متراکم است، توانایی شنیدن پیدا کنند، این امر معجزه خواهد بود.
توضیحی پیرامون نکتهای که در ابتدای بحث به آن اشاره شد برای روشن شدن بیشتر مطلب بیفایده به نظر نمیرسد. گفته شد همه خلق به اطاعت محض خداي متعال اشتغال ميورزند و عصیان موجودات از خدا امکانپذیر نیست. یعنی هیچ موجودی نمیتواند از خدای یگانه عالم هستی نافرمانی کند. بدین خاطر که مجموعه موجودات عالم هستی از ذره تا بی نهایت عین فقر و نیازمندی و نسبت و ربط و تعلق به خالقشان هستند. این موجودات نه فقط توان عصیان ندارند بلکه بهتنهایی و به حول و قوه خویش توان اطاعت نیز ندارند. به تعبیر دیگر ولایت تکوینی الهی بر جهان هستی چنان گسترده است که همه موجودات در قلمرو و در حوزه ولایت او قرار دارند و هیچ موجودی نمیتواند از ولی خویش عصیان کند. البته اگر ولایت، ولایت ناقص باشد مثل ولایتی که نفس بر بدن دارد، امکان سرپیچی و عصیان وجود دارد ولی در ولایت تام و همه جانبه چنین امری محال است.
عصیان تنها در قلمرو امر تشریعی ممکن است.
عصیان تنها در قلمرو امر تشریعی و تکلیفی امکانپذیر است. به تعبیر دیگر یا امر تشریعی الهی موافق با امر تکوینی است یا مخالف. اگر موافق باشد هر دو انجام میپذیرد و اگر مخالف باشد امر تکوینی محقق میشود. چنانکه خداوند به شیطان امر کرد که سجده کند ولی سجده او را نمیخواست و آن شد که او میخواست و در مورد آدم (علیه السلام) نیز او را از نزدیک شدن به درخت نهیکرد ولی نزدیک شدن به درخت را میخواست، آن شد که او میخواست. یا اینکه انبیاء (علیهم السلام) را فرستاد و گفت: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم» یعنی در تشریع امر به عبادت نمود یا فرمود نماز بخوانید و روزه بگیرید ولی در امر تکوینی خدا ممکن است جز این باشد. همان که تحقق مییابد آن است که در امر تکوینی خدا گذشته و قضای الهی به آن تعلق گرفته است.
بنابراین عصیان فقط در قلمرو امر تشریعی و تکلیف است و تشریع و تکلیف فقط اختصاص به «انس» و «جن» دارد. مقصود از انس، انسان است و مقصود از جن موجوداتی که از دید ما پنهان هستند ولی هستند، خواه انس و جن مختص و منحصر به انسان ها و اجنه کره زمین باشد یا اینکه در کرات دیگر و سیارات دیگر، بلکه در بی نهایت سیارات را شامل شود. بالاخره برحسب ظاهر شریعت و هدایتهای عام تمام موجوداتی که به دستورات تکلیفی و اوامر تشریعی مکلف هستند غیر از این دو موجود چیزی ذکر نشده است، هرچند به لحاظ عقلی بیش از آن ممکن باشد.
نکته دیگری که درباره اطاعت و عصیان بیانش بیفایده نیست این است که اگر انسان یا اجنه تحت تأثیر الهام ملک باشند به الهام ربانی و همه کسانی که عصیان میکنند به وسوسه شیطان یا ابلیس اطاعت میکنند. با توجه به اینکه ملک و ملائکه مقتضای اسم «هادی» است، اگر ملکی به انسان یا به جنی الهام کند، اطاعت الهام میکند و اگر ابلیس یا شیاطین وسوسه کنند به مقتضای اسم «مضل» عصیان الهام میکنند. بنابراین عصیان و اطاعت مقتضای اسماء خداست و میتوان درباره آن نیز گفت بحول الله و قوته و اذنه و ارادته انجام میشود. شاید به همین خاطر است که فرموده اند: «قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن» یعنی قلب مؤمن بین دو انگشت خداست و هرگونه بخواهد آن را میگرداند. گاهی به یمین و گاهی به یسار، گاهی به هدایت و گاهی به ضلالت. به هرطرف که بخواهد میچرخاند؛ اگرچه به ظاهر این است که ما میچرخیم. البته چون در ما میل و اشتیاق به همین چرخیدن هست و مقتضای ذات و عین ثابت و قضای ازلی و ماهیت و مانند آن که به ما مربوط میشود، ما هم در آن سهیم هستیم و از این رو از عوارض و عواقبش بیبهره نیستیم ولی بالاخره هیچکس در هیچامری مستقل نیست تا بتواند برخلاف امر خدا قدمی بردارد.
گفته شد از آنجا که همه میل به او دارند، همه در اطاعت و در عبادت او هستند. یعنی هیچ موجودی در عالم نیست مگر آنکه عبدی از عباد او و مطیع اوست آنگونه که هیچ موجودی امکان عصیان ندارد و نافرمانی موجودات از خدای متعال جزء محالات است.
نکته دیگری که در همین راستا باید مورد توجه قرارگیرد تسبیح و تقدیس همه موجودات است. این تسبیح و تقدیس را دو گونه معنا کرده اند:
یکیاینکه ذات و وجود این موجودات به گونهای است که پاکی خدا را با همه وجود عیان و آشکار میکنند و نشان میدهندکه خدای متعال از هرگونه عیب و نقصی منزه و مبرا است. با این تعبیر موجودات مانند کتابی هستند که از نویسندهای پاک و منزه از نقایص به وجود آمدهاند و از این رو با وجود خویش صاحب خویش را میستایند.
تعبیر دوم که دقیقتر است این است که نه فقط این موجودات ذات و حقیقتشان بی عیب و بیآلایش است و در نتیجه با ذات خویش نشان دهنده پاکی و تنزیه و تطهیر اویند بلکه در مراتب مختلف وجودشان این پاکی را بیان میکنند. هم به زبان، هم به عمل و هم به ذات و گوهر و خمیرهشان. به تعبیر دیگر همچنانکه انسان میتواند تسبیح خدا را به زبان گفته و به زبان «سبحان الله» بگوید و همچنین در عمل، «رکوع» و «سجده» -که نشان تسبیح خدا است - را انجام دهد و در جان و قلب و دل و در آن نقطه حقیقی وجودش مترنم به تنزیه و تسبیح خدا باشد؛ دیگر موجودات عالم هستی نيز همین گونهاند و مراتب سه گانه وجودشان به تسبیح و تنزیه او مشغول است، هرچند ما نشنویم و نبینیم. چنانکه اگر زمینه فراهم شود یعنی سهم گوش از سميعیت خدا افزون شود تسبیح موجودات را میشنود، همانطوری که همگان تسبیح سنگ ریزه را در دست مبارک پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه و آله) شنیدند. شنیدن یا فراهم شدن زمینه شنیدن صدای تسبیح سنگ ریزه معجزه است نه صدای آن، زیرا به شهادت قرآن که میفرماید «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض» سنگ ریزه همیشه در حال تسبیح است. اما اگر ما به گونهای عمل کنیم یا انبیاء به گونهای عمل کنند که پرده از گوشها بردارند تا چنان صدایشان آشکار شود که حتی گوشهایی که در حجاب متراکم است، توانایی شنیدن پیدا کنند، این امر معجزه خواهد بود.
ما سميعيم و بصيريم و هوشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم
توضیحی پیرامون نکتهای که در ابتدای بحث به آن اشاره شد برای روشن شدن بیشتر مطلب بیفایده به نظر نمیرسد. گفته شد همه خلق به اطاعت محض خداي متعال اشتغال ميورزند و عصیان موجودات از خدا امکانپذیر نیست. یعنی هیچ موجودی نمیتواند از خدای یگانه عالم هستی نافرمانی کند. بدین خاطر که مجموعه موجودات عالم هستی از ذره تا بی نهایت عین فقر و نیازمندی و نسبت و ربط و تعلق به خالقشان هستند. این موجودات نه فقط توان عصیان ندارند بلکه بهتنهایی و به حول و قوه خویش توان اطاعت نیز ندارند. به تعبیر دیگر ولایت تکوینی الهی بر جهان هستی چنان گسترده است که همه موجودات در قلمرو و در حوزه ولایت او قرار دارند و هیچ موجودی نمیتواند از ولی خویش عصیان کند. البته اگر ولایت، ولایت ناقص باشد مثل ولایتی که نفس بر بدن دارد، امکان سرپیچی و عصیان وجود دارد ولی در ولایت تام و همه جانبه چنین امری محال است.
عصیان تنها در قلمرو امر تشریعی ممکن است.
عصیان تنها در قلمرو امر تشریعی و تکلیفی امکانپذیر است. به تعبیر دیگر یا امر تشریعی الهی موافق با امر تکوینی است یا مخالف. اگر موافق باشد هر دو انجام میپذیرد و اگر مخالف باشد امر تکوینی محقق میشود. چنانکه خداوند به شیطان امر کرد که سجده کند ولی سجده او را نمیخواست و آن شد که او میخواست و در مورد آدم (علیه السلام) نیز او را از نزدیک شدن به درخت نهیکرد ولی نزدیک شدن به درخت را میخواست، آن شد که او میخواست. یا اینکه انبیاء (علیهم السلام) را فرستاد و گفت: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم» یعنی در تشریع امر به عبادت نمود یا فرمود نماز بخوانید و روزه بگیرید ولی در امر تکوینی خدا ممکن است جز این باشد. همان که تحقق مییابد آن است که در امر تکوینی خدا گذشته و قضای الهی به آن تعلق گرفته است.
بنابراین عصیان فقط در قلمرو امر تشریعی و تکلیف است و تشریع و تکلیف فقط اختصاص به «انس» و «جن» دارد. مقصود از انس، انسان است و مقصود از جن موجوداتی که از دید ما پنهان هستند ولی هستند، خواه انس و جن مختص و منحصر به انسان ها و اجنه کره زمین باشد یا اینکه در کرات دیگر و سیارات دیگر، بلکه در بی نهایت سیارات را شامل شود. بالاخره برحسب ظاهر شریعت و هدایتهای عام تمام موجوداتی که به دستورات تکلیفی و اوامر تشریعی مکلف هستند غیر از این دو موجود چیزی ذکر نشده است، هرچند به لحاظ عقلی بیش از آن ممکن باشد.
نکته دیگری که درباره اطاعت و عصیان بیانش بیفایده نیست این است که اگر انسان یا اجنه تحت تأثیر الهام ملک باشند به الهام ربانی و همه کسانی که عصیان میکنند به وسوسه شیطان یا ابلیس اطاعت میکنند. با توجه به اینکه ملک و ملائکه مقتضای اسم «هادی» است، اگر ملکی به انسان یا به جنی الهام کند، اطاعت الهام میکند و اگر ابلیس یا شیاطین وسوسه کنند به مقتضای اسم «مضل» عصیان الهام میکنند. بنابراین عصیان و اطاعت مقتضای اسماء خداست و میتوان درباره آن نیز گفت بحول الله و قوته و اذنه و ارادته انجام میشود. شاید به همین خاطر است که فرموده اند: «قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن» یعنی قلب مؤمن بین دو انگشت خداست و هرگونه بخواهد آن را میگرداند. گاهی به یمین و گاهی به یسار، گاهی به هدایت و گاهی به ضلالت. به هرطرف که بخواهد میچرخاند؛ اگرچه به ظاهر این است که ما میچرخیم. البته چون در ما میل و اشتیاق به همین چرخیدن هست و مقتضای ذات و عین ثابت و قضای ازلی و ماهیت و مانند آن که به ما مربوط میشود، ما هم در آن سهیم هستیم و از این رو از عوارض و عواقبش بیبهره نیستیم ولی بالاخره هیچکس در هیچامری مستقل نیست تا بتواند برخلاف امر خدا قدمی بردارد.