تنزیه واجب تعالی از توهّمات

الاشراق السادس

اشراق ششم نفی اوهام از واجب تعالی است. توهماتي که خلق چه عوام و چه خواص درباره واجب تعالی رواداشته‌اند بردو دسته است که مؤلف دسته اول را جاهلیت اولی و دسته دوم را جاهلیت ثانیه نامیده است.
منظور از جاهلیت اولی نظریات و توهمات نادرست درباره خدا پیش از اسلام و سده‌هاي نخست دوره اسلامي و باقيمانده‌هاي آنان در دوره‌هاي بعد است و مقصود از جاهلیت ثانیه مجموعه اوهام و تخیلات درباره واجب تعالی است که به‌طور خاص مربوط به مسلمانان و سده‌هاي مياني اسلام و بعد از آن است و البته ديگران از اوهام دسته نخست رها نشده‌اند تا به اوهام دسته دوم برسند.

گروه های جاهلیت اولی

جاهلیت اولی را می‌توان به چند دسته تقسیم نمود:
1- افرادی که واجب تعالی را همین جهان طبیعت می‌دانند، مانند طبیعیون.
2- گروهی که واجب تعالی را ستارگان و سیارات یا یکی از این ستاره‌ها و سیارات می‌دانند مانند خورشیدپرستان، ماه‌پرستان و مانند آن.
3- گروه سوم کسانی هستند که ماده جهان طبیعت را امری مجرد و قدیم و واجب می‌دانند. این گروه ماتریالیست‌ها و پیروان و قائلین به اصالت ماده هستند .
4- کسانی که واجب تعالی را ذرات ریز در جهان  یا اجسام می‌دانند که حقیقت و نوعشان متفق و یکی است ولی شکل و صورتشان متعدد و متفاوت است.
5- گروهی که واجب تعالی را همین اجسام مشهود می‌دانند که علاوه بر این‌که صورت و شکلشان متفاوت است، نوعا نیز مختلف و متفاوتند.   
6- جمعی دیگر معتقدند که واجب تعالی عنصری است از عناصر چهارگانه اصلی جهان طبیعت که عبارت است از آب، خاک، آتش و باد که در زبان پیشینیان و قدماء یونان به آن تصریح شده است.
7- گروه دیگر قائلان به تخمیس هستند. خدای جهان را امری مرکب از پنج امر می‌دانند که عبارت است از: هیولای جهان، زمان، مکان، نفس و اله. این پنج شیء با یکدیگر واجب الوجود هستند.
8- جمع دیگر قائل به تثلیث هستند: خدای پدر، پسر و روح القدس.
9- گروه های دیگر قائل به ثنویت هستند. واجب تعالی را اهریمن و یزدان می‌دانند و یا نور و ظلمت.

نظریات فوق به تعبیر مؤلف نظریات جاهلیت اولی است. یعنی کسانی که دست اندیشه و فکرشان از تفکر توحیدی ناب و از سفره فکر وحیانی پیامبر صلي‌الله‌وعليه‌وآله کوتاه است.
البته اگر بخواهیم از بین نظریات فوق یکی را معقول‌تر از بقیه بدانیم، نظریه قائلان به ثنویت و آنگاه قائلان به تثلیث است.
 
گروه های جاهلیت ثانیه
جاهلیت ثانیه را از نظر مؤلف می‌توان به گروه‌های زیر تقسیم‌بندی نمود :
1- کسانی که واجب تعالی را جسمی می‌دانند که بر عرش ایستاده است مانند اهل حدیث و حنابله. آن‌ها که به ظاهر وحی و قرآن چنگ زده‌اند و تعابیری همچون خدا بر عرش ایستاده است را  تعبیر عرفی دانسته‌اند و از این‌رو گمان برده‌اند که عرش امری مادی و جسمانی است و واجب تعالی را نیز دارای جسم فرض کرده‌اند تا بتواند بر عرش مادی ایستاده باشد .
2- گروه دوم کسانی هستند که واجب تعالی را محل حوادث و ارادات نا متناهی می‌دانند و در نتیجه واجب تعالی را دارای تغییر و تغیرات و حرکت های درونی و بیرونی پیوسته می‌دانند، اینان کسانی هستند که برای واجب تعالی اراده زائد بر ذات یا قصد اثبات کرده‌اند. به تعبیر دیگر این گروه واجب تعالی را فاعل بالقصد می‌دانند مانند اشاعره .
3-  گروهی دیگر واجب تعالی را موجودی می‌دانند که فاقد اراده بوده ولی پس از مدتی اراده کرد و جهان را در زماني که اراده کرد، آفرید. این گروه اراده را صفت ذاتی واجب تعالی نمی‌دانند. با این توضیح که در بحث آفرینش، خلق، صدور، فیضان، اشراق و مانند آن، برخی به این سؤال که چرا واجب تعالی جهان را در زمان معینی آفرید، نه قبل از آن و نه بعد از آن، یعنی مرجح خدا برای آفرینش در این زمان خاص چیست، این‌گونه پاسخ می‌دهند که اراده خدا مرجح و علت زمان معین آفرینش است. این تعبیر بیان‌گر این معناست که خدا پیش از این اراده نکرده بود و در این‌صورت اراده خدا به عنوان صفت ذات مورد توجه قرار نگرفته است.
4- دسته دیگر کسانی هستند که مرجح آفرینش را در زمان خاص، داعی زائد بر ذات می‌دانند. یعنی این‌که خدا برای آفرینش در زمان معین قصد و انگیزه و میلی زائد بر ذات داشت.
5-  گروه دیگر کسانی هستند که مصلحت مقتضی وجود عالم در زمان معین را مرجح آفرینش جهان می‌دانند و بر این باورند که آفرینش جهان در این زمان معین به مصلحت جهان بود به گونه‌ای که اگر پیش از این زمان یا پس از آن جهان آفریده می‌شد مصلحت نداشت یا مصالح جهان از بین رفته بود. بنابراین به خاطر ادراک و کسب مصلحت جهان یا رعایت مصلحت جهان خداوند، جهان را در زمان معین آفرید.
6- گروه دیگر قائل به این هستند که علت و مرجح آفرینش جهان در زمان خاص، امتناع آفرينش در زمان ديگر است به تعبير ديگر،هر چيزي در همان زماني آفريده شده است که ممکن بود و آفرینش در غیر از این جزء از زمان امکان پذیر نبود، بنابراین آفرینش در این زمان ممکن بود و پیش و پس از آن محال. پس امکان آفرینش در این زمان و امتناع آن در زمان دیگر، مرجح آفرینش جهان در این زمان بود. علت امتناع آن نیز این است که قبل از این زمان خاص، زمان وجود نداشت و انجام فعل در زمان ناممکن بود.

همچنانکه نظرات جاهلیت اولی غیر معقول و نامعتبر است، افکار و عقاید جاهلیت ثانیه نیز چنین است و در جای دیگر به نادرستی و ناروایی آن پرداخته شده است. در اینجا توجه به یکی از لطافت های قرآن مناسب خواهد بود و آن این‌که از دیدگاه قرآن اکثریت مردم غیر خدا را می‌پرستند «و ما یؤمن اکثرهم إلاّ و هم مشرکون». اکثریت مؤمنان در عین حال که مؤمنند، مشرکند. یعنی در عین حال که از جهتی ایمان دارند، از جهتی در دوگانه‌پرستی و شرک، بلکه در کفر هستند. این امر نشان این است که نظرات ارائه شده درباره واجب تعالی، نظریاتی نیست که حکایت از توحید ناب داشته باشد؛ چنانچه در سوره نساء آیه 135 آمده است: « یا ایها الذین آمَنوا آمٍنوا » ای مؤمنان ایمان بیاورید. اگر ایمان اول و دوم همتا و مشابه باشد، تکرار آن لغو خواهد بود. پس باید این ایمانی که مؤمنان دارند مخلوط و آمیخته به شرک باشد تا در دستور دوم گفته شود: ای مؤمنان ایمانتان را پاک سازید .
در آیه دیگر می‌فرماید :« سبحان الله عما یصفون  الا عباد الله منهم المخلصون » ؛ هر که هر چه درباره خدا می‌گوید و خدا را هر گونه که توصیف می‌کند، نادرست است و خدا منزه است از چنین اوصاف و صفاتی که او را توصیف کردند مگر کسی یا کسانی که مخلص باشند و هیچ‌گونه آلودگی و آمیزشی به غیر خدا در فکر و اندیشه و اعتقادشان نباشد. در دنباله همین بحث است که خدای اکثریت مردم بت است یا بت هایی که با دست خویش تراشیده‌اند و یا بت‌هایی که با وهم خویش تراشیده‌اند. آنان که به بت‌پرستی مشهور شده‌اند بت‌هایشان را با دست خویش و ابزار و آلات مادی ساخته‌اند ولی جمع دیگری هستند که آنها نیز بت‌پرستند اگرچه بت دست‌ساخته‌ای ندارند ولی بت ساخته وهم دارند. یعنی تصورات ناروا و نادرست درباره خدا در ذهن دارند و آن‌را خدا می‌پندارند. نخست خدای خویش را می‌سازند یا با دست یا با ذهن و آنگاه دست ساخته خود را می‌پرستند. بنابراین خطاب قرآن که :«اتعبدون ما تنحتون» شامل هم جاهلیت اولی و بت‌تراشان مادی است و هم شامل جاهلیت ثانی و بت‌سازن ذهنی. به تعبیر دیگر این سخن ولی کامل امام صادق صلوات الله و سلامه علیه است که فرمود :« کل ما میزتموه باوهامکم بادق معانیه فهو مخلوق مثلکم، مردود الیکم .» این روایت شریف ویژه بت‌پرستان جدید است نه بت‌پرستان قدیم. بدین خاطر که بت‌پرستان قدیم خدای خویش با دست خویش می‌ساختند و بنابراین دقیق نخواهد بود زيرا هرگونه و هر اندازه که در ساخته‌های دست دقت شود باز هم از دقت کافی برخوردار نخواهد بود. اما اگر کسی با ذهن و وهم خویش خدایی را توصیف کند، در واقع خدایی را تصور کرده و او را ساخته است. و ساخته بشر هرچند که سهم وافری از عقلانیت داشته باشد و بسیار دقیق باشد باز هم مخلوق ذهن است و خدا هیچ‌گاه مخلوق هیچ ذهنی نخواهد بود بلکه او خالق اذهان است. تنها کسانی می‌توانند او را توصیف کنند که پاک و منزه باشد و آنان عالمان ربانی و مخلصان هستند. «سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین». هر که هر چه درباره خدا بگوید نادرست است ولی مرسلین آنچه که بگویند درست خواهد بود. بدین خاطر که مخلصین و پیامبران و اولیاء و عالمان ربانی که پیروان راستین پیامبران و اولیاء خدایند  آنچه درباره خدا می‌گویند ساخته تصورات و توهماتشان نیست، بلکه مشاهدات، معاينات و مکاشفاتشان است. شاید به همین خاطر است که شیطان هیچگونه دسترسی به این‌گونه درک‌ها و مشاهدات ندارد. چون در مشاهده و معاينه، ساختن نیست بلکه دیدن است. اگر کسی چیزی نبیند، ندیده است ولی اگر ببیند نمی‌توان گفت خطا دیده است. بدین خاطر که خطاپذیری مربوط به مفاهیم است. به تعبیر دیگر هرگاه حکم و داوری بین این تصویر و شیئ بیرونی باشد امکان کذب و خطا وجود دارد، چنان‌که صدق و درستی‌اش نیز امکان‌پذیر است. ولی آن‌جا که داوری نباشد چنان‌که در علوم شهودی این‌گونه است، امکان کذب نیست بلکه آن‌جا یک حقیقت واحد است که به دیده می‌آید و امکان داوری وجود ندارد.
نکته قابل توجه این است که گاهی به نظر می‌رسد در مشاهدات خطا رخ می‌دهد. باید گفت که این خطا در مرحله داوری است نه در حین مشاهده،زيرا در مرحله مشاهده نفس با واقع اتصال پیدا کرده و تأثیری  که می‌پذیرد حق و صادق است اما چون به مرتبه مفهوم می‌رسد و مشاهده خویش را به داوری می‌گذارد ممکن است خطایی رخ دهد.