مجموعه عالم محبوب خداست
الاشراق السابع
نکتهای که در اشراق هفتم مطرح میشود درباره محبت خدا به همه هستی است. خداوند به همه موجودات هستی محبت میورزد بلکه عشق میورزد، آنها را میخواهد و به همین خاطر است که عنایت ازلی و ابدیاش شامل حال آنها میشود. اگر یک لحظه عنایت الهی نباشد هیچ موجودی بقاء نخواهد داشت و هیچ و نابود خواهد شد. ضعیف و کمرنگ نمیشود، بلکه هیچ میشود. عنایت ازلی و ابدی خداوند به موجودات را میتوان در مقام تشبیه و تمثیل به صورتهای ذهنی نسبت به ذهن در نظر گرفت. همچنان که اگر ما به صورت ذهنیمان توجه کنیم آن صورت وجود دارد و هست و اگر لحظهای به آن توجه نکنیم نیست و از آنجایی که موجودات هستند یعنی عنایت خدا همیشه از ازل تا ابد هست. به تعبیر دقیقتر این توجه، توجه سرمدی است و نشان محبت ازلی و ابدی و سرمدی خداست. حتی مواردی که در ظاهر و به سبب مخالفت با ظاهر شرع به نظر میرسد که با محبت خدا سازگاری ندارد، نيز همینگونه است. به عبارت ديگر، همان اندازه بهشت مورد توجه خداست که جهنم مورد توجه خداست که هر دو اینها ظهورات صفات اوهستند. همان اندازه که جمال الهی زیباست جلال او زیباست، هرچند که آنان که در پرده جمال باشند خوش خواهند بود و آنان که در پرده جلالند ناخوش، اما برای خدا تفاوتی ندارد. یعنی او به هر دو دائما توجه و عنایت دارد و اینگونه نیست که به خاطر لحظهای بيتوجهي خدا به دوزخ، آتش آن خاموش شود. بلکه همان گونه که در بهشت به خاطر توجه دم به دم و لحظه به لحظه خدا نعمتهای بهشت پیوسته و رنگارنگ است و نو ميگردد در جهنم نیز به خاطر عنایت ازلی و ابدی خدا به بندگانش نقمتهای آن متلون و متفاوت خواهد بود و لحظه به لحظه نو ميشود. بالاخره اینکه هر دو بر سر سفره الهی هستند یکی از نعماتش میخورد و یکی از نقماتش و البته برای خدا تفاوتی ندارد که بندگان از کدام سفره بخورند، زيرا هر دو سفره از آنِ اوست.
نکتهای که در اشراق هفتم مطرح میشود درباره محبت خدا به همه هستی است. خداوند به همه موجودات هستی محبت میورزد بلکه عشق میورزد، آنها را میخواهد و به همین خاطر است که عنایت ازلی و ابدیاش شامل حال آنها میشود. اگر یک لحظه عنایت الهی نباشد هیچ موجودی بقاء نخواهد داشت و هیچ و نابود خواهد شد. ضعیف و کمرنگ نمیشود، بلکه هیچ میشود. عنایت ازلی و ابدی خداوند به موجودات را میتوان در مقام تشبیه و تمثیل به صورتهای ذهنی نسبت به ذهن در نظر گرفت. همچنان که اگر ما به صورت ذهنیمان توجه کنیم آن صورت وجود دارد و هست و اگر لحظهای به آن توجه نکنیم نیست و از آنجایی که موجودات هستند یعنی عنایت خدا همیشه از ازل تا ابد هست. به تعبیر دقیقتر این توجه، توجه سرمدی است و نشان محبت ازلی و ابدی و سرمدی خداست. حتی مواردی که در ظاهر و به سبب مخالفت با ظاهر شرع به نظر میرسد که با محبت خدا سازگاری ندارد، نيز همینگونه است. به عبارت ديگر، همان اندازه بهشت مورد توجه خداست که جهنم مورد توجه خداست که هر دو اینها ظهورات صفات اوهستند. همان اندازه که جمال الهی زیباست جلال او زیباست، هرچند که آنان که در پرده جمال باشند خوش خواهند بود و آنان که در پرده جلالند ناخوش، اما برای خدا تفاوتی ندارد. یعنی او به هر دو دائما توجه و عنایت دارد و اینگونه نیست که به خاطر لحظهای بيتوجهي خدا به دوزخ، آتش آن خاموش شود. بلکه همان گونه که در بهشت به خاطر توجه دم به دم و لحظه به لحظه خدا نعمتهای بهشت پیوسته و رنگارنگ است و نو ميگردد در جهنم نیز به خاطر عنایت ازلی و ابدی خدا به بندگانش نقمتهای آن متلون و متفاوت خواهد بود و لحظه به لحظه نو ميشود. بالاخره اینکه هر دو بر سر سفره الهی هستند یکی از نعماتش میخورد و یکی از نقماتش و البته برای خدا تفاوتی ندارد که بندگان از کدام سفره بخورند، زيرا هر دو سفره از آنِ اوست.
خدای متعال نسبت به همه موجودات محبت دارد.
برای اینکه محبت خدا نسبت به خلقش اثبات شود ناگزیر از دو مقدمه هستیم.
مقدمه اول: لذت عبارت است ادراک کمال بدون حجاب.
گاهی این ادراک در پس هزار بلکه هزاران حجاب است و هرچه حجابها کمتر شود شدت ادراک و لذت بیشتر خواهد شد. مثلا گاهی کمال و خوشیای را تصور میکنیم و گاهی علاوه بر آن چشمانمان هم آنرا میبیند و گاهی آنرا لمس هم میکنیم و بالاخره اگر خوردنی باشد آنرا میچشیم و میخوریم و هرچه حجابها کمتر شود لذت بیشتر میشود و شیء مطلوبتر میگردد. حال اگر از امر لذیذی همه حجابها برداشته شود، آن غایت لذت است. بنابراین لذت عبارت است از ادراک کمال بدون حجاب.
مقدمه دوم: هر چه کمال تامتر و شدیدتر باشد لذت و محبت نسبت به آن تامتر و کاملتر و بیشتر و همه جانبهتر خواهد بود. مثلا اگر به ما خبر دهند که یک دانه سیب برایتان خواهند آورد از این خبر لذتی نصیبمان خواهد شد و اگر خبر دهند یک باغ سیب برایتان در نظر گرفتهاند لذت بیشتری خواهد داشت و اگر چند باغ که یکی از آن در دنیا و یکی در برزخ و بقیهاش در قیامت در انتظارتان خواهد بود حتما لذت شنیدن این خبر نیز بیشتر خواهد بود. یعنی هر چه ادراک کمال وسیعتر باشد، لذت آن تامتر و کاملتر است به گونهای که اگر لذتی را انسان با همه حواسش بتواند ادراک کند آن تامتر از این خواهد بود که تنها با یک حس یا چند حس ادراک کند. بنابراین از آنجا که ذات واجب تعالی و همچنین کمالات واجب تعالی که صفات اوست از هر جهت نامتناهی است نه فقط نامتناهی است بلکه فوق نامتناهی است، نه فقط فوق نامتناهی است بلکه در فوقیت نیز نامتناهی است « فوق مالایتناهی بمالایتناهی » بنابراین محبت خدا نسبت به ذات و کمالات و شئون و تجلیات ذات و کمالات خویش و لذت او از ذات و صفات و شئون و تجلیات آن عمیقترین، دقیقترین، همه جانبهترین و کاملترین و تامترین خواهد بود.
مقدمه سوم: از آنجا که همه موجودات عالم هستی از عقول، نفوس، طبیعت و هیولا از جهت فعلیت - نه از جهت قوه - فعل واجب تعالی هستند و به عبارت دیگر، از لوازم وجود اویند - چنانچه قبلا گفته شد که صفات واجب تعالی از لوازم وجود اوست و صفات موجودات از لوازم صفات اوست - بنابراین حب ابدی، ازلی و بیحد و اندازه خدای متعال به ذات و صفات خود مستلزم حب ازلی و ابدی و بیحد و اندازه او به همه موجودات است چه موجوداتی که هستند و چه آنها که نیستند ولی قابل تصورند.
نکتهای در مورد لذت
همچنان که محبان دارای درجات هستند، ملذّان هم دارای درجاتند. از این رو هرکه عشق و محبتش بیشتر باشد لذتش هم بیشتر خواهد بود، چنانکه هر که وجودش گستردهتر، عشق و محبتش وسیعتر و بیشتر خواهد بود. البته در مورد خدای متعال کلمه لذت به کار نمیرود بلکه کلماتی مانند سرور و ابتهاج و مانند آن به کار میرود.
مراتب حب و عشق
1- اولین درجه حب و عشق، حب و عشق موجودی تام است که وجودش در بالاترین درجه شدت و تمامیت است. یعنی خدای متعال اولاً به خودش و ثانیاً و به تبع ذات پاک و اقدسش به موجوداتی که جلوه و ظهورات آن وجود مقدس هستند محبت و عشق میورزد.
این مرتبه از حب بدین خاطر اولین مرتبه حب دانسته شده که خدا تامترین موجودات و در نتیجه عاشقترین و محبترین موجودات است. دیگر موجودات خواه مجرد و خواه مادی بدینخاطر که در تمامیت وجود هیچ نسبتی با خدا ندارند نمیتوان آنها را با خدا سنجید، بنابراین در محبت و عشق آنها - چه عاشق بودن و چه معشوق بودن - هیچگونه نسبت و شباهت و قیاسی امکانپذیر نیست.
علم عامل عشق است.
نکته قابل توجه در محبت این است که عامل عشق «علم» است، - علم به کمال - و از آنجا که خدا تامترین عالم است و معلولش هم تامترین معلولهاست، بنابراین در علم به ذاتش بزرگترین و مقدسترین و اجل مدرٍک و ابهی مدرَک است. علم و عالم و معلوم هموست و چیزی جدا از او نیست.
2- دومین درجه حب و عشق، حب و عشق عشاق واصل و مقربان خدای متعال است. یعنی کسانی که پیوسته اولاً در معرض نفحات پاک و مقدس الهی هستند و ثانیاً پیوسته ناظر و تماشاگر جلوههای کمالی اسماء و صفات و بلکه ذات اقدس الهاند.
در اینکه مصداق محبان درجه دوم یعنی عشاق واصل و مقربان خدای متعال چه کسانی هستند، اقوال مختلف وجود دارد که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
الف - ملائکه مهیمه یا مهیمنه. ملائکهای که از ازل الازال تا ابد الاباد همیشه و پیوسته چنان محو تماشا و نظر و مشاهده و تنعم و لذت بردن از ذات اقدس اله هستند که هیچگاه نتوانستند توجهی به غیر او پیدا کنند. در روایات آمده است ملائکهای هستند که اینان هنوز و هرگز متوجه نشده و نمیشوند که خدا آدمی آفریده یا ملائکه را آزموده است.
اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که از آنجا که گروه دوم عشاق با وصف «عشاق واصل» آمده است این گروه نمیتوانند مصداق آن باشند، بدین خاطر که واصل آن است که نخست به فراق و جدایی مبتلا شده باشد و آنگاه از این جدایی برهد و واصل شود و ملائکه مهیمه هیچگاه از او جدا نشدهاند تا برایشان وصلی رخ داده باشد.
ب - طبق این نظریه تامترین موجودات و کاملترین موجودات ممکن، مصداق عشاق واصلند، همچون خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین). در این زمینه اشارات روایات بیحد و اندازه است که خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) اصالتا و بالذات و بی واسطه عاشق واصل و محب مقرب هستند. موجودات دیگری نیز در زمره ممکنات هستند که عاشق واصل و محب مقرباند ولی بالغیر چنیناند نه بالذات. یعنی به واسطه عشاق مقربِ بالذات به قرب و حب الهی دست یافتهاند و واصلند.
3- سومین درجه حب و عشق، محبت و لذت عشاق مشتاق میباشند که پیوسته در طواف اویند. این دسته از محبان و عاشقان به خاطر ورود و هبوطشان در عالم طبیعت و حجب و ظلمات متراکم، در عشق و محبت به تمامیت و کمال به دسته قبل نمیرسند. بدین خاطرکه دسته قبل هیچگاه در ظلمات وارد نشدهاند.
نکتهای درباره مراتب موجودات در ورود به جهنم
هبوط موجوات به عالم طبیعت عبارت است از ورود در جهنم. مراتب موجودات در این ورود و هبوط با یکدیگر متفاوت است، چنانچه طبق نقل از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر آیاتی که نشان دهنده ورود همه در جهنم است مثل :« و ان منکم الا واردها و کان علی ربک حتما مقضیا »، (مریم/71) چنین آمده است :
برخی ورود و خروجشان از جهنم با یکدیگر برابر است -مانند خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) و ملائکه مقربی که به طبیعت هبوط کرده اند.- برخی خروجشان کالبرق الخاطف است. برخی همچون اسب سوار، برخی همچون دونده و برخی همچون راه رونده و برخی همچون کسی که نشسته و خود را بر زمين میکشاند، هستند.
دسته سوم اگرچه پیوسته در یاد او و طواف او هستند و پیوسته مشتعل و مشتغل به عنایات و ظهورات اسماء و صفات اویند ولی پیوسته در معرض نفحات الهی نیستند. به این دلیل که ورود در طبیعت یعنی بُعد وفراق و اصل و مرکز و ماوای عالم حجب و بُعد، عالم طبیعت است. کسی که در طبیعت آمده گرفتار بُعد و فراق شده است و تحقق بُعد به معنای قطع نفحات الهی است. به عبارت دیگر از آنجا که اشتیاق متوقف بر فقدان و وجدان است، آنان که به عالم بُعد هبوط کردهاند، مشتاق وصلند نه واصل. اینان سهمی از وصل دارند و در تلاطم و سوزش برای به دست آوردن آن هستند که اگر چه فاقد آنند ولی مزه آن را چشیدهاند. بدین خاطر که تا کسی بهره و سهمی از یک کمال را نداشته باشد به دنبال آ ن نمیرود. چنانچه گفتهاند از جهل جز جهل نخیزد ولی اگر کسی اندکی علم داشته باشد همین اندک علم محرک و مشوق او برای کسب دانش بیشتر میشود. بنابراین اینان که مشتاق وصل شدهاند قطعا سهمی از وصل داشتهاند که برای واصل شدن مشتاق شدهاند.
اشتیاق حالی است بین سوختن و شعله ور شدن و اشک و آه و در عین حال لذت بردن. برای آشنایی بیشتر میتوان به ادعیهای که از امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه وارد شده است رجوع نمود.
دسته سوم به خاطر استکمال تدریجی، پیوسته در تکامل هستند و به خاطر همین استکمال و خروجشان از قوه به فعل چیزی را که فاقدند، میطلبند و به آن اشتیاق دارند. اینان بالاخره از حجب و ظلمات طبیعی خارج میشوند و به موت اختیاری یا ارادی یا فنای حبی دست مییابند.
4- چهارمین درجه حب، حب و لذت اهل کمال از خواص از بهترین انسانها است. اینان تا وقتی که در دنیا هستند، مشتاقند ولی در آخرت گروهی از اینان به السابقون الاولون میپیوندند و ملحق میشوند.
5-پنجمین درجه حب، حب و لذت نفوس مردد بین کمال و نقص است. آنهایی که بین عالی و سافل در ترددند نه کاملند و نه ناقص. گاه چنان شوق و رغبت و تحریکی در وجودشان ایجاد میشود که میل به اتصاف به صفات دسته قبل پیدا میکنند و خودشان را با انسانهای خاص همانند میسازند یعنی میخواهند عملشان شباهت به آنها داشته باشد و گاه در انگیزهشان و گاه در شوق و اشک و فراق. با این تفاوت که گروه قبل پیوسته چنیناند ولی برای اینان این احوال پیوستگی ندارد. به همین اندازه که اینان گاهی چنین اشتیاق پیدا میکنند که اهل عبادت و شب زندهداری میشوند، گاهی نیز آنچنان اشتیاق به ظلمت و حجب ظلمانی طبیعت پیدا میکنند که گویی اصلا اهل کمال نبودهاند. گاهی چنیناند که شبهایشان به بندگان خاص خدا شباهت دارد و روزهایشان به اهل دنیا. این گروه در بین متوسط مردم بسیارند.
6- ششمین درجه حب، نفوس اشقیاء هستند. (اعاذنا الله منهم) که آباد کنندگان دنیایند و سهمشان از نعمات الهی، نعمات دنیوی است و از آخرت هیچ سهم و بهرهای ندارند. همچنانکه گفته شد هر چه وجود تامتر، محبت و لذت هم تامتر و تمامتر خواهد بود؛ عکس نقيض این قضیه چنین است: هرچه حب کمتر باشد شدت وجودی کمتر و ضعیفتر خواهد بود.
استکمال و تأثیرپذیری خاندان (پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین) در عالم طبیعت
هر موجودی از جمله خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) مراتب مختلف وجودی دارند. حداقل هفت مرتبه طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی، اخفی. باید گفت برخی از مراتب وجود موجودات تأثیرپذیر و منفعل و استکمالپذیر است و برخی دیگر نه. هر موجودی تا به مقام نفس کلی که عبارت است از مقام روحانیت محض، دست پیدا نکرده است متأثر و منفعل است. پس خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز که محیط بر همه هستی هستند از جهت نفسانیت و بدنشان تحت تأثیرند. زیرا ویژگی بدن متأثر شدن و استکمالپذیری و انفعالپذیری است.
در مورد قلب خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) دو نظر وجود دارد: نظر مشهور این است که در مقام قلب متأثر و مستکمل هستند و در مقامات بالاتر از آن استکمال ندارند. نظر دوم که به ذهن نزدیکتر و چه بسا با مشاهدات هم سازگاری بیشتری دارد این است که آنان در مقام قلب مطهرشان نیز استکمالپذیری ندارند. بنابراین خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) و هر کس که مانند آنهاست در مقام طبیعت و نفسانیت متأثر و مستکمل هستند و در مقامات فراتر انفعال و استکمالی ندارند.
غم و ناراحتی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه و آله) آنگاه که انسانی ایمان نمیآورد حکایت از متأثر شدن پیامبر در مقام نفس دارد. ایشان چنان اشک میریختند که خداي متعال چنان عتاب میکند که: « انک لا تهدی من احببت »، (قصص/56)، « طه ما انزلنا عليک القران لتشقی »، (طه/2). چنین خطابهایی فقط در دنیا آنگاه که پیامبر در مقام نفس و طبیعت است متوجه ایشان میشود، نه فراتر از آن. پس این طبیعت پیامبر است که کامل میشود، چونان که دیگران غذا میخورند و رشد میکنند. ولی در مقامات فراتر آنجا که میفرماید: « لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل »از آنجهت استکمال ندارند.
امتناع تجافی حقیقت خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) هنگام تنزل انوار قدسیه آنان
انوار قدسیه نبویه و ولویه در عوالم پیش از کثرت، وجود داشتند و به واسطه آن همه هستی آفریده شد. انوار قدسیه آنجا بودند و هستند و خواهند بود و نزول آنها به نحو تجافی نیست. یعنی آنگونه نیست که اگر انوار قدسیه اینجا باشند، در مرتبه فراتر نیستند. بلکه تمام مراتب را پرکردهاند. آنها حقایقی هستند که رقیقه دارند، رقیقه آنها مقام روحانیت است. باز این مقام روحانیت حقیقیتی است در جای خود و به همین ترتیب. یک حقیقت واحد است که این حقیقت واحد در عین حال که در آن حقیقت باقی مانده است تنزل پیدا میکند. مثل قرآن همچنان که اینجا نگاه میکنیم خط است، در مقام بالاتر و بالاتر امر دیگری است تا بدانجا که همه عالم هستی قرآن است. بنابرآنچه گفته شد که مربوط به بخش عرفان نظری است، استدلالهای عقلی بر ضرورت عدم تجافی وجود دارد. این مباحث و دلایل در کتابهاي عبفاني مانند «تمهید القواعد» و «مصباح الانس» ذکر شده است. باید گفت عرفا این براهین و استدلالها را در بحث با فلاسفه مطرح کردهاند و برای خود و شاگردانشان تنها به مشاهدات اکتفا میکنند.
عشق و محبت از دیدگاه عرفان
عشق از نظر عرفان یعنی عشق حقیقی که عشق به خداست و عشق مجازی یعنی مشاهده خدا در جلوههای جمال و جلالش، یعنی در خلق خدا، خدا را یافتن. عشق حیوانی یا غریزه حیوانی یا عشق انسانی به انسان دیگر یا به سنگ و چوب و دست نوشتهای و مانند آن عشق عرفانی نیست بلکه در عرفان اصلا مورد توجه نیست و مصداق عشق مجازی هم نمیتواند باشد، هرچند که برخی مایلند این غریزه را پل یا قنطره به سوی عشق حقیقی بدانند. عشق مجازی همان در خلق، خدا را دیدن است و تنها در آغاز کار، خوب است و ادامه آن مطلوب نیست. چونان کسی که پیوسته در چاله آب در جستجوی ماه است. از چنین کسی میتوان پرسید و عرفا پرسيدهاند که مگر دملی در گردن داری که به آسمان نمینگری؟!
خدا آغاز گر عشق و مهر است و بندگان آغازگر بعد و فراق
خدای متعال محب بندگان خویش است. این محبت ناشی از ذات خداست. یعنی حب خدا به ذات خودش سبب شده که این حب به آثار وجودش که بندگانش هستند تعلق بگیرد. هرچه موجود کاملتر باشد، مورد محبت تامتر و کاملتر خدا هم قرار میگیرد. هرگاه محبت آغاز شود نخست از جانب خدا آغاز میشود که «یحبهم»، (مائده/54) بیانگر آن است و آنگاه که محبت خدا آغاز شد و يحبهم در گرفت، محبوب یعنی بندگان و موجودات دیگر تحت تأثیر قرار میگیرند «و یحبونه»، رخ ميدهد (مائده/54). ولی هرگاه بعد و فراق باشد نخست از ناحیه بندگان آغاز میشود «نسوا الله»،(توبه/67) آنگاه «فنسیهم»، (توبه/67) تا نسیان از جانب موجودات مادی و ناقص آغاز نشود نسیانی از جانب خدا نخواهد بود. چنانکه تا محبتی از جانب خدا نباشد محبت از جانب بندگان نخواهد بود؛ به تعبیر حافظ این قرعه عاشقی از اول تو زدی.
برای اینکه محبت خدا نسبت به خلقش اثبات شود ناگزیر از دو مقدمه هستیم.
مقدمه اول: لذت عبارت است ادراک کمال بدون حجاب.
گاهی این ادراک در پس هزار بلکه هزاران حجاب است و هرچه حجابها کمتر شود شدت ادراک و لذت بیشتر خواهد شد. مثلا گاهی کمال و خوشیای را تصور میکنیم و گاهی علاوه بر آن چشمانمان هم آنرا میبیند و گاهی آنرا لمس هم میکنیم و بالاخره اگر خوردنی باشد آنرا میچشیم و میخوریم و هرچه حجابها کمتر شود لذت بیشتر میشود و شیء مطلوبتر میگردد. حال اگر از امر لذیذی همه حجابها برداشته شود، آن غایت لذت است. بنابراین لذت عبارت است از ادراک کمال بدون حجاب.
مقدمه دوم: هر چه کمال تامتر و شدیدتر باشد لذت و محبت نسبت به آن تامتر و کاملتر و بیشتر و همه جانبهتر خواهد بود. مثلا اگر به ما خبر دهند که یک دانه سیب برایتان خواهند آورد از این خبر لذتی نصیبمان خواهد شد و اگر خبر دهند یک باغ سیب برایتان در نظر گرفتهاند لذت بیشتری خواهد داشت و اگر چند باغ که یکی از آن در دنیا و یکی در برزخ و بقیهاش در قیامت در انتظارتان خواهد بود حتما لذت شنیدن این خبر نیز بیشتر خواهد بود. یعنی هر چه ادراک کمال وسیعتر باشد، لذت آن تامتر و کاملتر است به گونهای که اگر لذتی را انسان با همه حواسش بتواند ادراک کند آن تامتر از این خواهد بود که تنها با یک حس یا چند حس ادراک کند. بنابراین از آنجا که ذات واجب تعالی و همچنین کمالات واجب تعالی که صفات اوست از هر جهت نامتناهی است نه فقط نامتناهی است بلکه فوق نامتناهی است، نه فقط فوق نامتناهی است بلکه در فوقیت نیز نامتناهی است « فوق مالایتناهی بمالایتناهی » بنابراین محبت خدا نسبت به ذات و کمالات و شئون و تجلیات ذات و کمالات خویش و لذت او از ذات و صفات و شئون و تجلیات آن عمیقترین، دقیقترین، همه جانبهترین و کاملترین و تامترین خواهد بود.
مقدمه سوم: از آنجا که همه موجودات عالم هستی از عقول، نفوس، طبیعت و هیولا از جهت فعلیت - نه از جهت قوه - فعل واجب تعالی هستند و به عبارت دیگر، از لوازم وجود اویند - چنانچه قبلا گفته شد که صفات واجب تعالی از لوازم وجود اوست و صفات موجودات از لوازم صفات اوست - بنابراین حب ابدی، ازلی و بیحد و اندازه خدای متعال به ذات و صفات خود مستلزم حب ازلی و ابدی و بیحد و اندازه او به همه موجودات است چه موجوداتی که هستند و چه آنها که نیستند ولی قابل تصورند.
نکتهای در مورد لذت
همچنان که محبان دارای درجات هستند، ملذّان هم دارای درجاتند. از این رو هرکه عشق و محبتش بیشتر باشد لذتش هم بیشتر خواهد بود، چنانکه هر که وجودش گستردهتر، عشق و محبتش وسیعتر و بیشتر خواهد بود. البته در مورد خدای متعال کلمه لذت به کار نمیرود بلکه کلماتی مانند سرور و ابتهاج و مانند آن به کار میرود.
مراتب حب و عشق
1- اولین درجه حب و عشق، حب و عشق موجودی تام است که وجودش در بالاترین درجه شدت و تمامیت است. یعنی خدای متعال اولاً به خودش و ثانیاً و به تبع ذات پاک و اقدسش به موجوداتی که جلوه و ظهورات آن وجود مقدس هستند محبت و عشق میورزد.
این مرتبه از حب بدین خاطر اولین مرتبه حب دانسته شده که خدا تامترین موجودات و در نتیجه عاشقترین و محبترین موجودات است. دیگر موجودات خواه مجرد و خواه مادی بدینخاطر که در تمامیت وجود هیچ نسبتی با خدا ندارند نمیتوان آنها را با خدا سنجید، بنابراین در محبت و عشق آنها - چه عاشق بودن و چه معشوق بودن - هیچگونه نسبت و شباهت و قیاسی امکانپذیر نیست.
علم عامل عشق است.
نکته قابل توجه در محبت این است که عامل عشق «علم» است، - علم به کمال - و از آنجا که خدا تامترین عالم است و معلولش هم تامترین معلولهاست، بنابراین در علم به ذاتش بزرگترین و مقدسترین و اجل مدرٍک و ابهی مدرَک است. علم و عالم و معلوم هموست و چیزی جدا از او نیست.
2- دومین درجه حب و عشق، حب و عشق عشاق واصل و مقربان خدای متعال است. یعنی کسانی که پیوسته اولاً در معرض نفحات پاک و مقدس الهی هستند و ثانیاً پیوسته ناظر و تماشاگر جلوههای کمالی اسماء و صفات و بلکه ذات اقدس الهاند.
در اینکه مصداق محبان درجه دوم یعنی عشاق واصل و مقربان خدای متعال چه کسانی هستند، اقوال مختلف وجود دارد که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
الف - ملائکه مهیمه یا مهیمنه. ملائکهای که از ازل الازال تا ابد الاباد همیشه و پیوسته چنان محو تماشا و نظر و مشاهده و تنعم و لذت بردن از ذات اقدس اله هستند که هیچگاه نتوانستند توجهی به غیر او پیدا کنند. در روایات آمده است ملائکهای هستند که اینان هنوز و هرگز متوجه نشده و نمیشوند که خدا آدمی آفریده یا ملائکه را آزموده است.
اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که از آنجا که گروه دوم عشاق با وصف «عشاق واصل» آمده است این گروه نمیتوانند مصداق آن باشند، بدین خاطر که واصل آن است که نخست به فراق و جدایی مبتلا شده باشد و آنگاه از این جدایی برهد و واصل شود و ملائکه مهیمه هیچگاه از او جدا نشدهاند تا برایشان وصلی رخ داده باشد.
ب - طبق این نظریه تامترین موجودات و کاملترین موجودات ممکن، مصداق عشاق واصلند، همچون خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین). در این زمینه اشارات روایات بیحد و اندازه است که خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) اصالتا و بالذات و بی واسطه عاشق واصل و محب مقرب هستند. موجودات دیگری نیز در زمره ممکنات هستند که عاشق واصل و محب مقرباند ولی بالغیر چنیناند نه بالذات. یعنی به واسطه عشاق مقربِ بالذات به قرب و حب الهی دست یافتهاند و واصلند.
3- سومین درجه حب و عشق، محبت و لذت عشاق مشتاق میباشند که پیوسته در طواف اویند. این دسته از محبان و عاشقان به خاطر ورود و هبوطشان در عالم طبیعت و حجب و ظلمات متراکم، در عشق و محبت به تمامیت و کمال به دسته قبل نمیرسند. بدین خاطرکه دسته قبل هیچگاه در ظلمات وارد نشدهاند.
نکتهای درباره مراتب موجودات در ورود به جهنم
هبوط موجوات به عالم طبیعت عبارت است از ورود در جهنم. مراتب موجودات در این ورود و هبوط با یکدیگر متفاوت است، چنانچه طبق نقل از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر آیاتی که نشان دهنده ورود همه در جهنم است مثل :« و ان منکم الا واردها و کان علی ربک حتما مقضیا »، (مریم/71) چنین آمده است :
برخی ورود و خروجشان از جهنم با یکدیگر برابر است -مانند خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) و ملائکه مقربی که به طبیعت هبوط کرده اند.- برخی خروجشان کالبرق الخاطف است. برخی همچون اسب سوار، برخی همچون دونده و برخی همچون راه رونده و برخی همچون کسی که نشسته و خود را بر زمين میکشاند، هستند.
دسته سوم اگرچه پیوسته در یاد او و طواف او هستند و پیوسته مشتعل و مشتغل به عنایات و ظهورات اسماء و صفات اویند ولی پیوسته در معرض نفحات الهی نیستند. به این دلیل که ورود در طبیعت یعنی بُعد وفراق و اصل و مرکز و ماوای عالم حجب و بُعد، عالم طبیعت است. کسی که در طبیعت آمده گرفتار بُعد و فراق شده است و تحقق بُعد به معنای قطع نفحات الهی است. به عبارت دیگر از آنجا که اشتیاق متوقف بر فقدان و وجدان است، آنان که به عالم بُعد هبوط کردهاند، مشتاق وصلند نه واصل. اینان سهمی از وصل دارند و در تلاطم و سوزش برای به دست آوردن آن هستند که اگر چه فاقد آنند ولی مزه آن را چشیدهاند. بدین خاطر که تا کسی بهره و سهمی از یک کمال را نداشته باشد به دنبال آ ن نمیرود. چنانچه گفتهاند از جهل جز جهل نخیزد ولی اگر کسی اندکی علم داشته باشد همین اندک علم محرک و مشوق او برای کسب دانش بیشتر میشود. بنابراین اینان که مشتاق وصل شدهاند قطعا سهمی از وصل داشتهاند که برای واصل شدن مشتاق شدهاند.
اشتیاق حالی است بین سوختن و شعله ور شدن و اشک و آه و در عین حال لذت بردن. برای آشنایی بیشتر میتوان به ادعیهای که از امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه وارد شده است رجوع نمود.
دسته سوم به خاطر استکمال تدریجی، پیوسته در تکامل هستند و به خاطر همین استکمال و خروجشان از قوه به فعل چیزی را که فاقدند، میطلبند و به آن اشتیاق دارند. اینان بالاخره از حجب و ظلمات طبیعی خارج میشوند و به موت اختیاری یا ارادی یا فنای حبی دست مییابند.
4- چهارمین درجه حب، حب و لذت اهل کمال از خواص از بهترین انسانها است. اینان تا وقتی که در دنیا هستند، مشتاقند ولی در آخرت گروهی از اینان به السابقون الاولون میپیوندند و ملحق میشوند.
5-پنجمین درجه حب، حب و لذت نفوس مردد بین کمال و نقص است. آنهایی که بین عالی و سافل در ترددند نه کاملند و نه ناقص. گاه چنان شوق و رغبت و تحریکی در وجودشان ایجاد میشود که میل به اتصاف به صفات دسته قبل پیدا میکنند و خودشان را با انسانهای خاص همانند میسازند یعنی میخواهند عملشان شباهت به آنها داشته باشد و گاه در انگیزهشان و گاه در شوق و اشک و فراق. با این تفاوت که گروه قبل پیوسته چنیناند ولی برای اینان این احوال پیوستگی ندارد. به همین اندازه که اینان گاهی چنین اشتیاق پیدا میکنند که اهل عبادت و شب زندهداری میشوند، گاهی نیز آنچنان اشتیاق به ظلمت و حجب ظلمانی طبیعت پیدا میکنند که گویی اصلا اهل کمال نبودهاند. گاهی چنیناند که شبهایشان به بندگان خاص خدا شباهت دارد و روزهایشان به اهل دنیا. این گروه در بین متوسط مردم بسیارند.
6- ششمین درجه حب، نفوس اشقیاء هستند. (اعاذنا الله منهم) که آباد کنندگان دنیایند و سهمشان از نعمات الهی، نعمات دنیوی است و از آخرت هیچ سهم و بهرهای ندارند. همچنانکه گفته شد هر چه وجود تامتر، محبت و لذت هم تامتر و تمامتر خواهد بود؛ عکس نقيض این قضیه چنین است: هرچه حب کمتر باشد شدت وجودی کمتر و ضعیفتر خواهد بود.
استکمال و تأثیرپذیری خاندان (پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین) در عالم طبیعت
هر موجودی از جمله خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) مراتب مختلف وجودی دارند. حداقل هفت مرتبه طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی، اخفی. باید گفت برخی از مراتب وجود موجودات تأثیرپذیر و منفعل و استکمالپذیر است و برخی دیگر نه. هر موجودی تا به مقام نفس کلی که عبارت است از مقام روحانیت محض، دست پیدا نکرده است متأثر و منفعل است. پس خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز که محیط بر همه هستی هستند از جهت نفسانیت و بدنشان تحت تأثیرند. زیرا ویژگی بدن متأثر شدن و استکمالپذیری و انفعالپذیری است.
در مورد قلب خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) دو نظر وجود دارد: نظر مشهور این است که در مقام قلب متأثر و مستکمل هستند و در مقامات بالاتر از آن استکمال ندارند. نظر دوم که به ذهن نزدیکتر و چه بسا با مشاهدات هم سازگاری بیشتری دارد این است که آنان در مقام قلب مطهرشان نیز استکمالپذیری ندارند. بنابراین خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) و هر کس که مانند آنهاست در مقام طبیعت و نفسانیت متأثر و مستکمل هستند و در مقامات فراتر انفعال و استکمالی ندارند.
غم و ناراحتی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه و آله) آنگاه که انسانی ایمان نمیآورد حکایت از متأثر شدن پیامبر در مقام نفس دارد. ایشان چنان اشک میریختند که خداي متعال چنان عتاب میکند که: « انک لا تهدی من احببت »، (قصص/56)، « طه ما انزلنا عليک القران لتشقی »، (طه/2). چنین خطابهایی فقط در دنیا آنگاه که پیامبر در مقام نفس و طبیعت است متوجه ایشان میشود، نه فراتر از آن. پس این طبیعت پیامبر است که کامل میشود، چونان که دیگران غذا میخورند و رشد میکنند. ولی در مقامات فراتر آنجا که میفرماید: « لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل »از آنجهت استکمال ندارند.
امتناع تجافی حقیقت خاندان پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) هنگام تنزل انوار قدسیه آنان
انوار قدسیه نبویه و ولویه در عوالم پیش از کثرت، وجود داشتند و به واسطه آن همه هستی آفریده شد. انوار قدسیه آنجا بودند و هستند و خواهند بود و نزول آنها به نحو تجافی نیست. یعنی آنگونه نیست که اگر انوار قدسیه اینجا باشند، در مرتبه فراتر نیستند. بلکه تمام مراتب را پرکردهاند. آنها حقایقی هستند که رقیقه دارند، رقیقه آنها مقام روحانیت است. باز این مقام روحانیت حقیقیتی است در جای خود و به همین ترتیب. یک حقیقت واحد است که این حقیقت واحد در عین حال که در آن حقیقت باقی مانده است تنزل پیدا میکند. مثل قرآن همچنان که اینجا نگاه میکنیم خط است، در مقام بالاتر و بالاتر امر دیگری است تا بدانجا که همه عالم هستی قرآن است. بنابرآنچه گفته شد که مربوط به بخش عرفان نظری است، استدلالهای عقلی بر ضرورت عدم تجافی وجود دارد. این مباحث و دلایل در کتابهاي عبفاني مانند «تمهید القواعد» و «مصباح الانس» ذکر شده است. باید گفت عرفا این براهین و استدلالها را در بحث با فلاسفه مطرح کردهاند و برای خود و شاگردانشان تنها به مشاهدات اکتفا میکنند.
عشق و محبت از دیدگاه عرفان
عشق از نظر عرفان یعنی عشق حقیقی که عشق به خداست و عشق مجازی یعنی مشاهده خدا در جلوههای جمال و جلالش، یعنی در خلق خدا، خدا را یافتن. عشق حیوانی یا غریزه حیوانی یا عشق انسانی به انسان دیگر یا به سنگ و چوب و دست نوشتهای و مانند آن عشق عرفانی نیست بلکه در عرفان اصلا مورد توجه نیست و مصداق عشق مجازی هم نمیتواند باشد، هرچند که برخی مایلند این غریزه را پل یا قنطره به سوی عشق حقیقی بدانند. عشق مجازی همان در خلق، خدا را دیدن است و تنها در آغاز کار، خوب است و ادامه آن مطلوب نیست. چونان کسی که پیوسته در چاله آب در جستجوی ماه است. از چنین کسی میتوان پرسید و عرفا پرسيدهاند که مگر دملی در گردن داری که به آسمان نمینگری؟!
خدا آغاز گر عشق و مهر است و بندگان آغازگر بعد و فراق
خدای متعال محب بندگان خویش است. این محبت ناشی از ذات خداست. یعنی حب خدا به ذات خودش سبب شده که این حب به آثار وجودش که بندگانش هستند تعلق بگیرد. هرچه موجود کاملتر باشد، مورد محبت تامتر و کاملتر خدا هم قرار میگیرد. هرگاه محبت آغاز شود نخست از جانب خدا آغاز میشود که «یحبهم»، (مائده/54) بیانگر آن است و آنگاه که محبت خدا آغاز شد و يحبهم در گرفت، محبوب یعنی بندگان و موجودات دیگر تحت تأثیر قرار میگیرند «و یحبونه»، رخ ميدهد (مائده/54). ولی هرگاه بعد و فراق باشد نخست از ناحیه بندگان آغاز میشود «نسوا الله»،(توبه/67) آنگاه «فنسیهم»، (توبه/67) تا نسیان از جانب موجودات مادی و ناقص آغاز نشود نسیانی از جانب خدا نخواهد بود. چنانکه تا محبتی از جانب خدا نباشد محبت از جانب بندگان نخواهد بود؛ به تعبیر حافظ این قرعه عاشقی از اول تو زدی.