مقام هشتم: رجاء
«يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إن الله يغفر الذنوب جميعاً».[1]
ملاحظه رحمت و كرم خداي تعالي در سالك حالي پديد آورد و او را بهگونهاي سازد كه از نقصها و ضعفهاي خود هراس نكند و به صلاح و سعادت و آرامش اميد داشته باشد كه آن را رجاء گويند.
ملاحظه رحمت و كرم خداي تعالي در سالك حالي پديد آورد و او را بهگونهاي سازد كه از نقصها و ضعفهاي خود هراس نكند و به صلاح و سعادت و آرامش اميد داشته باشد كه آن را رجاء گويند.
تعريف رجاء
رجاء، ارتياح قلب است به ملاحظه كرم مرجُوّ، چنانكه ابوعبدالله خفيف گويد: الرجاء ارتياح القلوب بملاحظة كرم المرجو و جنيد گويد: الرجاء ثقة الجود من الكريم و بعضي گفتهاند: الرجاء قرب القلب من ملاحظة الرب و بعضي گفتهاند: رؤية الجلال بعين الجمال[2] و گفتهاند: رجاء، ايمني بود به جود كريم و گفتهاند: رجاء رؤيت جلال بود به عين جمال و گفتهاند: رجاء، نزديكي دل است از لطف حق جل جلاله و گفتهاند: شادي دل بود بر وعدههاي نيكو و گفتهاند: نظر بود به بسياري رحمت خداي.[3]
همانگونه كه عظمت خداي متعال، بند بند از وجود هر موجود داراي علم و شعوري ميگسلد و چنان خوف و هراسي بر او حاكم ميسازد كه اگر در تمام عمر خود به عبادت و راز و نياز و كارهاي شايسته پرداخته باشد و از گناه و ناپسندي و آنچه رضاي حق تعالي در آن نيست، پرهيز كرده باشد، باز هم خود را سرتاسر گناه و آلودگي ميبيند و از زشتيهاي خود به وحشت ميافتد و براي خود پناهگاهي نمييابد.
در مقابل آن، اگر بنده، رحمت و كرم خداي متعال را ببيند، چنان اميد و دلبستگي به او دست ميدهد كه اگر در تمام عمر به گناه و نافرماني آلوده باشد و هيچ نشاني از شايستگي در خود نبيند، باز هم او را باكي نيست و اگر از آلودگيهاي خود بگريزد، به عفو و رحمت خداي متعال پناه ميبرد و اگر قهر و غضب او، وي را به خوف و هراس اندازد، رحمت و لطف او، وي را به اميد و شادي دعوت كند.
ابوعبدالله خفيف گويد: رجاء شاد شدن است به وجود فضل او و گفتهاند: راحت دل بود به ديدن كرم حق سبحانه و تعالي.[4]
لطف بيپايان حق تعالي و كرم بيمثال وي، بهگونهاي است كه همه اهل عالم را از نيكان و بدان، بدو اميدوار ساخته است. اگر نبود هشدارهاي انبياء و اولياء صلوات الله عليهم اجمعين به دوري گزيدن از قهر و غضب الهي، متوسطان از بندگان خدا چنان بدو اميدوار بودند كه از فرو رفتن در هر زشتي و آلودگي پرهيز نداشتند. كرمي را كه خداي متعال توصيف كرده است چنان است كه مايه آرامش دل همگان است.
تنها به اشارهاي از آن در كتاب خود بسنده كرده است، ولي در عين حال، اميد بندگان خدا از حجم كتابها نيز گذشته است و در واقع مهمترين عامل رجاء، لطف و رحمت بيپايان الهي است كه اگر ظهور كند، تمام نقصها و زشتيها را چنان بپوشاند و به چنان كمال و زيبايي تبديلشان سازد كه همه بدان دلبسته گردند.
امام باقر صلوات الله عليه فرمودند: «أنتم اهل العراق تقولون: أرجي آية في كتاب الله تعالي، قوله تعالي «يا عبادي الذين أسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله»[5] و نحن اهل البيت نقول: أرجي آية في كتاب الله تعالي: «و لسوف يعطيك ربك فترضي»،[6] وعده ربه عزوجل ان يرضيه في امته».[7]
از رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در تفسير اين آيه كريمه «يوم لايخزي الله النبي و الذين آمنوا معه»،[8] روايت شده است كه خداي متعال به پيامبرش وحي فرستاد كه: «تريد ان اجعل حساب امتك اليك؟ فقال: لا. يا رب انت خير لهم مني. قال: اذاً لانخزيك فيهم.»[9]
و در روايت ديگر نقل شده است كه: ان رسول الله _ صلي الله عليه و آله_ سأل ربه تعالي في ذنوب امته. فقال: يا رب اجعل حسابهم اليّ لئلا يطلع علي مساويهم غيري. فاوحي الله تعالي اليه: هم امتك و هم عبادي و انا ارحم بهم منك، لاأجعل حسابهم الي غيري، كيلا تنظر في مساويهم انت و لا غيرك.[10]
روزي رسول خدا _صلي الله عليه و آله_ فرمود: «يا كريم العفو». فقال له جبرئيل _ عليه الصلوة و السلام_ : «تدري ما تفسير يا كريم العفو؟ هو انه عفي من السيئات برحمته ثم بدلها حسنات بكرمه».[11]
ان الله تعجب من يأس ابن آدم و قنوطه مع قرب رحمته منه.[12]
إنّ اعرابياً قال: يا رسول الله من يلي حساب الخلق؟ فقال: الله تبارك و تعالي. قال: هو بنفسه؟ قال نعم. فتبسم الاعرابي. فقال رسول الله_صلي الله عليه و آله_ : مم ضحكت يا اعرابي؟ فقال: ان الكريم اذا اقدر عفي و اذا حاسب سامح. فقال النبي _صلي الله عليه و آله_، صدق الاعرابي. ألا لا كريم اكرم من الله تعالي، هو اكرم الاكرمين.[13]
آوردهاند كه اعرابي به نزديك رسول_صلي الله عليه و آله_ آمد و گفت: يا رسول الله! فرداي قيامت، حساب بندگان با كه خواهد كرد؟ گفت: خداي تعالي به خودي خود. اعرابي بخنديد. رسول_صلي الله عليه و آله_ ، وي را گفت: خنديدن تو بر چيست؟ گفت: كريمان چون قادر شوند، عفو كنند و چون حساب كنند، مسامحت كنند.[14]
عامل رجاء
عامل رجاء فضل و رحمت خداي متعال است، نه كردار بنده. زيرا اگر كردار بنده وارسي شود، نقطه سفيدي در آن يافت نشود، زيرا از فقير، جز فقر نشايد؛ از رو سياه، جز سياهي نتابد و از ممكن، جز امكان نيايد.
آنانكه نقطه عصمت عالم بودند، به خويش و كردار خويش كه نگريستند، شرم كردند و آن را لايق خود دانستند نه شايسته خداي. نه علم خويش را شايسته خداي تعالي دانستند و نه عمل خويش را. با اشك و آه فرمودند: «إلهي ما عرفناك حق معرفتك»؛[15] «و ما عبدناك حق عبادتك».[16]
يحيي بن معاذ گويد: پنداري اميد من به تو با گناه غلبه همي كند بر اميد من به تو با اعمال نيكويي كه كرده ام، زيرا كه اعتماد من اندر اعمال بر اخلاص است و مرا اخلاص چون بود كه من بندهام به آفت معروف و اميد من اندر گناه با اعتماد است بر فضل تو و چرا نيامرزي و تو خداوندي به جود موصوف.
امير مؤمنان صلوات الله و سلامه عليه فرمودند: «من أذنب دنباً فستره الله عليه في الدنيا، فالله اكرم ان يكشف ستره في الآخرة و من أذنب ذنباً فعوقب عليه في الدنيا، فالله تعالي أعدل من ان يثني عقوبته علي عبده في الاخرة».[17]
خداي تعالي وحي كرد به داود _عليه السلام_ كه «يا داود! فرا قوم خويش بگو كه من شما را بدان نيافريدهام كه بر شما سود كنم، بدان آفريدم كه شما بر من سود كنيد.»[18]
از آنجا كه اگر بنده دل به رجاء داده باشد و از خوف تهي باشد، اگرچه رحمت عام خداي متعال او را در بر خواهد گرفت، ولي از رحمت خاص او كه از لوازم خوف از اوست، بيبهره خواهد شد و در نتيجه به كمال شايسته خود نخواهد رسيد. اگرچه آمرزيده ميشود، ولي آمرزش و خلاص از عذاب، اولين درجه آرامش و برخوردي از راحتي است و نه همه آن.
به تعبير ديگر، رحمت خاص خداي متعال اگرچه با نگاه به فاعليت حق تعالي، تام است و تمام و در نتيجه توانايي فرا گرفتن همه چيز را دارد، ولي در شمول آن، قابليت نيز شرط است و در پيدايش قابليت، خوف و عمل به لوازم آن شرط است. پس آنكه خوف ندارد، قابليت برخورداري از رحمت خاص خداي متعال را ندارد يا كمتر دارد. اين است كه بايد بين خوف و رجاء تعادل باشد چنانكه لقمان _عليه السلام_ به فرزندش فرمود:
«يا بني! خف الله مخافةً لاتيأس من رحمته و أرجه رجاءً لاتأمن من مكره»؛[19] آن چنان خائف باش كه از رحمت وي نااميد نباشي و آن چنان اميدوار باشد كه از مكر وي در امان نباشي. هريك از اين دو، به تنهايي يا سبب يأس است كه كم از كفر نيست، زيرا «لاييأس من روح الله الاّ القوم الكافرين»[20] و يا سبب امنيت از مكر الهي است كه خود سبب خسران ابدي خواهد بود؛ «فلاييأس مكر الله الا القوم الخاسرين».[21]
ابوعلي رودباري گويد: الخوف و الرجاء كجناحي الطائر اذا استويا استوي الطير و تمّ في طيرانه.[22] ابوعلي رودباري راست گويد خوف و رجاء دو بال مرغند؛ چون راست باشند، مرغ راست پرد و نيكو و چون يكي به نقصان آيد، ديگر ناقص شود و چون هر دو بشوند، مرغ اندر حد هلاك افتد.[23]
ابوعثمان مغربي گويد: هر كه همه بر مركب رجاء نشيند، معطل ماند و هركه بر مركب خوف نشيند، نوميد شود و ليكن يك بار بر اين و يك بار بر آن[24] و حقير گويد: يك پا بر اين، يك پا بر آن.
بايد توجه داشت كه رجاء با تمني يكي نيست؛ آنكه رجاء دارد، به طلب مرجو خود پيوسته در تلاش است و از سستي و تنبلي و امروز به فردا شدن پرهيز دارد، ولي آنكه تمني دارد، بيجد و جهد خواهد و به كار و فرمان نپردازد.
[1]- زمر، 53
[2]- مصباح الهدايه ، همان، ص 392
[3]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص199
[4]- همان، ص200
[5]- زمر، 53
[6]- ضحي، 5
[7]- قوت القلوب، همان، ص 376
[8]- تحريم، 8
[9]- قوت القلوب، همان
[10]- همان
[11]- همان، صص 377،376
[12]- مصباح الهدايه ، همان، ص 394
[13]- حجة البيضاء، ج7، ص262
[14]- عوارف المعارف، همان، ص 186
[15]- بحار الانوار، ج69، ص 292
[16]- همان، ج7، ص 338
[17]- حجة البيضاء، همان، ج7، ص266
[18]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص206
[19]- بحار الانوار، همان، ج13، ص 429
[20]- يوسف، 87
[21]- اعراف، 99
[22]- مصباح الهدايه ، همان، ص 393
[23]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 199
[24]- همان، ص 200