آثار
هرمنوتيك را رد كنيم يا بپذيريم
روزنامه قدس
شنبه 1 آذر 1382ـ 27رمضان 1424ـ 22نوامبر 2003
سال شانزدهم ـ شماره 4574
اشاره:
هرمنوتيك از مباحث پرچالش و انديشه برانگيز دينی كنونی است. اين كه پرداختن به موضوعات مهم و عميقی چون دين و دنيای مردم با نگاهی هرمنوتيكی و تأويل گرايانه، درست است يا خير؟ و يا اصل اين موضوع كه برای نگاه به پديدهها با عينكی تأويلی نظر افكندن، مقرون به صحت است يا نه؟ از جمله پرسشهايی است كه مجامع فكری و انديشمند را به خود مشغول داشته است.
با توجه به اهميت اين بحث، در گفت و گويی با حجت الاسلام دكتر سيد مرتضی حسينی شاهرودی ـ پژوهشگر و استاد دانشگاه ـ گامهای نخست مقوله هرمنوتيك و فهم آدميان از متون، اعم از مقدس و غيره را به كنكاش گذاردهايم:
* به عنوان اولين سؤال كمی درباره تعريف و تاريخچه هرمنوتيك توضيح دهيد؟
** در لغت، هرمنوتيك (هرماين) عبارت است از: بيان كردن، تفسير كردن، توضيح دادن، كشف واقع كردن و بيان كردن آن چيزی كه نياز به بيان دارد.
برای هرمنوتيك تعريفهای متعددی آوردهاند، به طور كلی در يك تعريف جامع و نه خيلی دقيق، علم هرمنوتيك عبارت است از: علم تفسير يا تأويل متون دينی و ادبی و به طور كلی تفسير علوم انسانی، همچنين رفتارها و نمادهای مربوط به انسان به طور مطلق؛ البته به شرط اين كه عامل زمان و مكان در آن رعايت شده باشد.
ما با يك سری متنهايی مواجهيم، چه متنهای مقدس و چه متنهايی كه به نوعی اسطورهای هستند. اين متنها يا به خاطر آسمانی بودنشان و يا به خاطر مؤلفان بزرگ و بهنوعی غير طبيعی و فرا بشری بودن آنها، جنبه تقدس پيدا كردهاند.
انسانها وقتی به اين متنها مراجعه ميكردند، انتظار داشتند همه چيز را در آنها بيابند، يعنی این متنها بری آنها هم تاريخ بود، هم شيوه زندگی و هم الگو و اسوه زندگيشان. در واقع مردم ميخواستند همه موضوعات را در اين متنها بيابند. تقريباً چيزی مانند آن فهمی كه بسياری از مؤمنان و متدينان نسبت به قرآن دارند و به ظاهر قرآن استناد ميكنند كه هيچ تر و خشكی نيست مگر اينكه در كتاب مبين هست و اين كتاب مبين را هم قرآن ميدانند.
چنين انتظاری از متون از گذشته بسيار دور وجود داشته. حال، عالمانی كه ميخواستند اين معارف و مبانی و اين نكات بسيار عميق و دقيق و همه جانبه را از اين متون بهدست بياورند، دو دسته بودند؛ يك گروه بر اين عقيده بودند كه اين متون در عين حال كه رمزآلود و اسرارآميز است و نيز در عين حال كه در عبارات كوتاه آن مباحث بسيار زيادي نهفته و جمع شده است، ولی مراجعه كردن به آنها احتياج به ارزيابی و بررسی شرايط و جنبههايی كه به لحاظ زمانی و مكانی در آن دخيل است، ندارد.
اما عده ديگری در نقطه مقابل اين نظر بودند و ميگفتند آنچه را كه در زمان رخ داده باشد ولو متن آسمانی باشد يا بشری، اين را بايد در چارچوب همان متغيرها و شرايطی كه در آن شرايط اين متن تحقق پيدا كرده، شناسايی كرد. بنابراين با توجه به اين كه اين فهمها متغير است، اين گروه بر اين عقيدهاند كه فهميدن هر متنی را بايد متوقف كنيم بر فهميدن آنچه در آن زمان و آن مكان و آن ويژگيهايی كه در آن عصر رواج داشته است.
* لطفاً درباره زمينه پيدايش اين بحث در غرب توضيح دهيد؟
** بهطور كلی در مغرب زمين مباحث هرمنوتيكی قطع نظر از اين كه هرمنوتيك به عنوان يك علم معرفی شود، وجود داشته است و اينگونه نيست كه ما فقط در دوران مسيحيت با اينگونه مباحث مواجه بودهايم بلكه قبل از آن نيز اين مباحث رواج داشته است. كاملاً روشن است كه در زمان سنت آگوستين و همين طور توماس آکويناس و در قرون وسطی اين مباحث بوده. در گفتههای افلاطون (سده اول ميلادی) نيز كلمات، بيان و تفسير یا تأويل كردن نكات رمزآلود وجود دارد، همچنين در گفتههای فرفوريوس. جلوتر از اينها نيز كاملاً روشن است كه فلسفه افلاطون فلسفه اسطورهای است. فلسفه اسطورهای هميشه با معنا كردن و تأويل كردن همراه است.
پس مباحث هرمنوتيكی قبل از اين كه به صورت يك علم معرفي شود، كاربرد داشته يعنی پردهبرداری از الفاظ و واژهها و حقايقی كه به وسيله اين الفاظ بيان ميشده، هميشه وجود داشته است. اما هرمنوتيك از اوايل قرن نوزدهم به صورت يك علم مطرح شد. شلايرماخر با تعبيرهای ويژهای كه درباره اين علم ارايه كرد، حدود و ثغور آن را معين كرد و آن را به صورت يك علم معرفی نمود. بعد از او نيز شخصيتهای ديگر به توسعه اين علم پرداختند.
در نيمه دوم قرن نوزدهم، ويلهيم ديلتای تعبير ديگری برای هرمنوتيك ارايه كرد، اگرچه به نحوی مشتركاتی با تعبيرهای پيشين دارد. در دوران معاصر هم شخصيتهای زيادی به هرمنوتيك پرداختند، از آن جمله هايدگر، گادامر، پل ريكر هستند. معاصران نيز تعبير ديگری از هرمنوتيك مطرح كردهاند.
بنابراين هرمنوتيك به صورت يك علم از قرن نوزدهم آغاز شده ولی اگر به صورت متفرق به اين مباحث توجه كنيم، نهتنها در قرون وسطی بلكه در يونان باستان هم آثار و نشانههايی از آن را ميشود پيدا كرد.
* آيا ميان انديشمندان هرمنوتيك نسبت به مسايل مطروحه اتفاق آرا وجود دارد يا اين كه اختلاف است؟
** در ميان صاحبنظران و كسانی كه اينگونه نظرات را ارايه كردهاند، هم در تعريفها و تعبيرهايی كه از هرمنوتيك آوردهاند و هم در ابزار و وسايل و شرايط و پيش فرضهايی را كه مطرح كردهاند و هم در نتايج و غاياتی كه از آن انتظار داشتند، تفاوت جدی وجود دارد. بهگونهای كه گاهی به نظر ميرسد كلمه هرمنوتيك يا مشترك لفظی است يا تنها نقطه مشترك آن، همان تأويل متن است، منتهی تأويل متن با واسطه يا بيواسطه.
مثلاً اگر معاصران را ملاحظه كنيم، مثل هايدگر يا گادامر، از نظر اين گروه هرمنوتيك عبارت است از روش فهم، نه روش فهم متن. يعنی اينكه خود فهم يعنی چه. به بيان ديگر، يك بحث فلسفي محض شده. بنابراين وقتي ما به اين گروه مراجعه ميكنيم، ميبينيم با آنچه كه مثلاً شلايرماخر گفته كه قواعد تعبير و تفسير متن مد نظرش بوده، تفاوت كاملاً روشن و آشكار است.
تنها نقطه مشترك پيشينيان با معاصران اين است كه پيشينيان ميگفتند ما بايد متن را تأويل كنيم اما معاصران ميگويند ما نه متن بلكه بايد فهم را تأويل كنيم ولي تأويل فهم به تأويل متن منتهی ميشود.
برای روشنتر شدن اين موضوع نظريات تعدادي از صاحبنظران هرمنوتيك را بيان ميكنيم:
آگوستين، فهم و تأويل و تفسير متن را لازم ميداند، ولی عمده دليل با عمده شواهد و پيشفرضها عبارت است از مؤيدات نقلی البته به كمك عقل انسان. آگوست ولف در فاصله اندكی پس از آگوستين، هرمنوتيك را علم به قواعد تفسير برخی از متون ميداند يعنی تفسير كاملاً بر قواعد عقلی استوار است و نقل شارح و مفسر نقل ديگر نيست. به نظر شلايرماخر، هرمنوتيك عبارت است از هنر فهميدن يا قواعد تفسير مطلق متن. اگر آگوستين و ولف معتقد بودند كه برخی از متون را بايد تفسير كرد، اما شلايرماخر اولاً ميگويد همه متون بايد تفسير شود، ثانياً معتقد است تفسير، قواعد ويژهای دارد؛ نه ميشود گفت عقلی است و نه ميشود گفت نقلی است؛ بايد با تأملاتی ـ كه اين تأملات ممكن است نقلی و يا عقلی و يا حتی تجربی و حسی و مانند آن باشد ـ يك قواعد و چارچوبهايی به دست بياوريم كه بهوسيله آنها بتوانيم هر متنی را بفهميم.
پس از شلايرماخر، ويلهيم ديلتای معتقد است كه هرمنوتيك عبارت است از روش شناسی علوم انسانی. بر طبق نظر ديلتای، هرمنوتيك به علوم غير از علوم انسانی كاری ندارد. دانشمندان معاصر هرمنوتيك، بر اين عقيدهاند كه هرمنوتيك، تفسير متن نيست بلكه تفسير فهم است؛ بيان كردن قواعد تفسير نيست بلكه بيان كردن قواعد شناخت است. پس تفاوت ميان اين ديدگاهها تفاوتی بسی ژرف است.
* با توجه به اين اختلاف آراء، آيا ما در هرمنوتيك با نحلههای متفاوت مواجهيم؟
** هر چند علم هرمنوتيك عمر چندان زيادي ندارد، (حدود يك قرن و نيم) لكن آنچه در اين زمينه نگاشته شده، از كتاب و مقاله و سخنرانی، آنقدر فراوان است كه نميتوان مشخص كرد كه دقيقاً از كجا تبديل به يك نحله شده است. برای همين است كه وقتی ميخواهيم به سراغ تغييرها برويم، ناگزيريم به افراد مراجعه كنيم يعنی زمانی كه يك نفر از تفسير متن دست برداشته و اين تفسير را تبديل به تفسير فهم كرده؟ ميگوييم اين دو نظريه جداگانه است ولی به خاطر عمر كوتاهشان، آنقدر استقرار پيدا نكرده تا شرحهای متعدد برای آن ارايه شود و نقاط ضعف و قوتش بيان شود و بعد هم پيروانی پيدا كند تا تبديل به يك نحله بشود.
نحله شدن بهوسيله يك يا چند شخص انجام نميشود بلكه بايد يك مكتب و يك نظريات مدلل ارايه بشود و نقد و بررسی و شرحهای متعدد بر آن نوشته شود تا پيروانی پيدا كند. يعنی در اين مكتب صاحبان فكر و انديشه و صاحبنظرانی كه در اين موضوع تخصص دارند، بايد پرورده شوند و رشد كنند تا يك نحله به وجود بيايد.
بنابراين آنچه كه ما در هرمنوتيك ميبينيم، نحلههای هرمنوتيكی نيستند بلكه شخصيتها و صاحبنظران هرمنوتيكی هستند. به ويژه اين كه، از همان آغاز كه هرمنوتيك به صورت يك علم مطرح شده، پيوسته بيش از آن كه در شرح و تأييدش گفته شود، در نقد آن مطلب گفته شده است. بنابراين هيچگاه جای پای محكمی پيدا نكرده تا تبديل به نحله شود. حال اگر منظور از اين شخصيتها نحله باشد، هيچگاه ميان آنها اتفاق نظر و اتحاد رويه وجود نداشته است.
* در حوزه علم هرمنوتيك چه سؤالاتی مطرح ميشود؟
** از جنبه سؤالهايی كه در هرمنوتيك مطرح است، ميتوان به اينها اشاره كرد.
آيا اين متن برای بيان واقع ارايه شده يا نه؟ به تعبير منطقی، آيا گزارههای اين متن گزارههای حقيقيه است يا خارجيه؟ و يا گزارههای خارجيه است يا ذهنيه؟ ـ در متنهای دينی سؤال اول اهميت دارد و در متنهای غير دينی سؤال دوم ـ بنابراين، اينكه گزارهها برای بيان واقع آمده يا خير؟ مثلاً برای كنايه است و يا برای استعاره است و يا برای احساس عواطف و تشويق است.
اين از اولين سؤالهايی است كه در هرمنوتيك مطرح ميشود. حال بر فرض كه اين گزارهها برای بيان واقع آمده، اين سؤالات مطرح ميشود كه آيا اين گزارهها با توجه به آن شرايطی كه متكلم و نويسنده متن در ذهن داشته، دارای معناست و در شرايط ديگر معنا ندارد؟ يا اين كه معنای آن هم بايد تغيير پيدا كند؟ به عنوان مثال، در يك متن مواجه شويم با اينكه مثلاً هر كس چنين و چنان انجام دهد، نتيجه آن اين است كه به چنين نعمتهايی ميرسد. فرض كنيد در قيامت به او خرما ميدهند يا انگور و يا چيزی ديگر. حال آيا اين را بايد در همان شرايط ويژه معنا كنيم و يا نه، بهطور مطلق اين معنا ميتواند بر آن حمل شود؟ اگر كسی خواست بر اساس همان شرايط ويژه متن را معنا كند، يعنی مثلاً بگويد با توجه به اينكه عربها غذای عمدهشان خرما بوده و اين ميوه براي آنها بسيار مهم بوده، اگر در عالمی باشند كه خرما فراوان باشد، ديگر آسايش و آرامش كامل دارند؟
بر اساس هرمنوتيك، نتيجه يكی از اين دو خواهد بود. يكی اينكه ما يك واقعيت را بپذيريم و امروز اسمهايش را عوض كنيم؛ يعنی امروز ديگر نگوييم خرما وجود دارد بلكه بگوييم يك ميوهای بوده كه در آن زمان اسمش خرما بود و در اين زمان يك امر ديگري است و ديگر اينكه بهطور كلی بگوييم اينها مشوقها و محركهايی بوده و امروز انگيزههای ديگری، ولی در واقع يا وجود ندارد يا اگر وجود دارد، قابل فهم نيست.
اينها از سؤالات اساسی كه با دين هم ارتباط پيدا ميكند. به همين دليل است كه توجه دقيق به هرمنوتيك و لوازم و برآيندهای آن برای كسانی كه كارشان تفسير دين است، از اهميت خاصی برخوردار است.
* با توجه به اين مهم، نوع نگاه دين شناسان جامعه ما به هرمنوتيك چگونه است؟
** دينشناسان عصر ما را دو دسته تشكيل ميدهند؛ يك دسته كسانی هستند كه ابتدا با مكاتب فلسفی غرب، كلام غرب و شرحها و تفسيرهايی كه در آنجا مطرح شده، آشنا شدهاند، سپس به مكتبهای فلسفی اسلامی، مكتبهای عرفانی و تا اندازهای با متون دينی آشنا شدهاند. دسته دوم اين كار را بالعكس انجام دادهاند، يعنی نخست با منابع دينی مخصوصاً حديث آشنا شدهاند، سپس با نحلههای متخلف كلام و فلسفه اسلامی و همچنين عرفان و تصوف آشنا گشتهاند، آنگاه به فلسفه و كلام مغرب زمين پرداخته و آشنا شدهاند. هر يك از اين دو گروه دارای نگاه متفاوتی به متون هستند.
نگاه گروه اول عبارت است از كاستن حداكثر بار معنايی مطابق واقع يا كاستن از حداكثر واقعيتگرايی از مضامين و گزارههای دينی. اما نگاه گروه دوم عبارت است از افزودن بر حداكثر سهم معنايی و واقعگرايی گزارههای دينی. به تعبير ديگر، مثلاً كسی كه همين متنهای اينگونه دينی را ميبيند كه خرما وعده داده شده و يا چيز ديگری، همه را باز ميگرداند به حقيقت و واقعيت كه ميتواند اشكال و صور متعدد داشته باشد، يعنی هم ميتواند شكل خرما و انگور و پرتقال و ... داشته باشد، هم غير از اينها، ولي كلاً حقيقتی به تعيين موجود.
اما گروه اول يا حداقل برخی از آنها بر اين باورند كه اينها بيان احساسات و عواطف برای انگيزش دادن يك زندگی سالم دنيوی است. اما اين كه بعدش چيست، البته با توجه به اينكه مسلمان هستند، بعد را انكار نميكنند كه قيامتی هست. يعنی اين گزارهها يك معنايی نسبت به آن دارد، ولی اثباتپذيری و ابطالپذيری ندارد و نميتوان نه آنها را اثبات كرد و نه ابطال. ميتوانيم فقط و فقط منتظر باشيم تا ببينيم آينده چه ميشود.
* لطفاً در باب ضرورت پرداختن به مباحث هرمنوتيكی در فهم متون اعم از فقه و تفسير و حديث و غيره توضيح دهيد و بفرماييد آيا اصولاً طرح مباحث هرمنوتيكی در اين حوزهها لازم است؟
** با توجه به تفاوت عميقی كه ميان سبكهای هرمنوتيكی وجود دارد، نه ميشود گفت پرداختن به مباحث هرمنوتيكی در اين حوزهها لازم است و نه ميشود گفت لازم نيست؛ مگر اينكه ابتدا اينها را تقسيم كنيم و حوزه كار و برآيندها و نتايج و همچنين غاياتی را كه ميطلبند، مدنظر داشته باشيم.
به تعبير ديگر، آن تعاريفی كه در قسمت قبلی بدان اشاره شد، يادآوری كنيم تا ببينيم كه آيا در حوزههای علوم اسلامی به ويژه فقه و تفسير و حديث و مانند اينها، احتياج به اينگونه مباحث داريم و پرداختن به آن لازم است يا نه؟ اگر معنايی را كه در دوران قرون وسطی و مسيحيت مورد نظر بوده، مثلاً آنچه آگوستين و توماس آكويناس میگفتند كه هرمنوتيك را تفسير و تأويل متون دينی به وسيله نقل ولی در عين حال به كمك و ابزار عقلی ميدانستند، مدنظر قرار دهيم؛ يك پاسخ خواهيم داشت، اما اگر مقصودمان معنايی كه شلايرماخر مطرح كرده، يعنی قواعدی كه مربوط به مطلق متون است يا تفسير مطلق متون باشد، يك پاسخ ديگر و يا اگر معنايی كه هرمنوتيك را روشهای فهم و يا تفسير فهم میداند و يا معنايی كه آن را روشهای فهم علوم انسانی ميداند، مد نظر قرار دهيم، پاسخ ما درباره اينكه آيا هرمنوتيك در مورد علوم دينی مثل فقه و تفسير و كلام لازم هست يا نيست؟ متفاوت است.
به عنوان نمونه، اگر مقصود از هرمنوتيك آن دو نوع اول باشد، يعنی آنچه در قرون وسطی به آن ميگفتند، مثلاً آنچه آگوستين و يا توماس آكويناس میگفتند كه تفسير نقلی و شرح نقلی باشد يا جمع كردن و شناسايی قواعد تفسير باشد، نه فقط در چنين علوم دينی ضرورت دارد بلكه وجود هم دارد. در اينگونه علوم دينی ما تفسير و شرح و تأويل نقلی فراوان داريم. همچنين در مورد قواعد فهم، ما بحثهای روشهای تفسيری مفصل داريم و نيز قواعد و قوانينی كه در تفسير كردن ضرورت دارد. پس اگر معنای هرمنوتيك دو نوع اول باشد، نتیجه آن این است که نه فقط پرداختن آن ضرورت دارد بلکه وجود هم دارد.
اما اگر مقصود از هرمنوتیک، روش شناسی علوم انسانی باشد، طبعاً روش شناسی علوم انسانی بيشتر از آنچه كه در علوم دينی بهكار ميرود، ضرورت ندارد. اما اگر مقصود از هرمنوتيك تفسير فهم باشد، يك بحث شناختشناسی ميشود. وقتی صحبت شناختشناسی شود، صحبتی فلسفی از مباحث معرفهالنفس و مانند آن ميشود و ارتباطی با تفسير و مانند آن نخواهد بود.
* برخی بر اين عقيدهاند كه بهطور كلی مباحث هرمنوتيكی در بحثهای اصولی نهفته است. اگر ممكن است كمی در اين باره توضيح دهيد؟
** به عنوان نمونه، حداقل بخش مهمی از جلد اول كتاب كفايهالاصول آخوند خراسانی كه جزء مهمترين كتابهای اصولی است كه در حوزههای علميه دينی مورد بحث قرار ميگيرد و مقدمهای بر فهم دينی فقه يا متنهای دينی است، مربوط به همين مباحث هرمنوتيكی است. بهطور كلی در اصول مباحثی مطرح ميگردد كه جزء بحثهای هرمنوتيكی است. مثلاً اين كه آیا «جهت صدور» شرط است برای فهميدن يك متن يا نه؟ آيا علاوه بر جهت صدور، «شرايط صدور» نيز برای فهميدن يك متن لازم است يا خير؟ آيا متكلمی كه سخنی را بيان كرد، حال چه خدا باشد و چه معصوم، در مقام تخاطب قصدشان حقيقت بوده يا كنايه و استعاره و مجاز و مانند آن؟
* آيا هرمنوتيك بر فلسفه اسلامی هم تأثير گذاشته است يا خير؟ و آيا اصولاً اين تأثيرپذيری امكان دارد؟
** بايد موضوعات فلسفه اسلامی را به چند قسمت تقسيم كنيم. برخی از مباحث آن همانند بحث شناخت، بحث علم، بحث وجود ذهنی و يا بحث اتحاد عاقل و معقول، جزء مباحثی است كه ميتواند تحت تأثير روششناسی هرمنوتيكی قرار بگيرد. اما اينكه قرار گرفته يا نه؟ در پاسخ بايد بگوييم خير. اما اينكه آيا امكان تأثيرگذاری هست يا نه؟ اين مباحث با توجه به ارتباط ويژهای كه با هرمنوتيك دارد، بله ميتواند تأثير بپذيرد؛ مخصوصاً تحت تأثير هرمنوتيك معاصر كه عبارت است از روش فهم و يا شناخت فهم.
شناخت فهم اصولاً يك بحث فلسفی است؛ پس مباحثی كه در اينجا مطرح ميشود، ميتواند تأثير و تأثر متقابل داشته باشد. البته منظور از متأثر بودن اين است كه تعامل داشته باشد و آن را مورد نقد قرار دهد و آنچه را كه به نظر معقول و مدلل ميرسد، به عنوان عناصر جديد وارد كند.
بخش ديگری از فلسفه مربوط به متونی است كه در زمانهای معين و ويژهای نوشته شده؛ اين بخش هم ميتواند از هرمنوتيك متأثر شود. ما يك دسته از متون داريم كه ممكن است خيلی قديمی نباشند ولی بر اساس پيشفرضهايی با قواعد ويژهای از شناخت، نظرياتی ارايه كردهاند. مثلاً نظريات برخی از افراد يا حكما در مورد زنان يا نظرياتشان درباره برخی قبايل يا طوايفی كه وجود دارند، نظرياتی كه به اين شكل ارايه شده يا بر اساس يك نگاه ويژهای، به تغييرات و تحولات انسان تحقق پيدا كرده؛ و يا بر اساس يك فهم ويژهای از انسانهايی كه ميشناختند. حال اگر با اين پيش فرضها به سراغ اين متون برويم، يقيناً تحت تأثير هرمنوتيك بخصوص هرمنوتيك معاصر قرار خواهند گرفت.
اما در برخی از بخشهای ديگر فلسفه بهخصوص در قواعد كلی آن مثل هستيشناسی و يا الهيات به معنی الاخص كه نه مبتنی بر متن دينی هستند و نه مبتنی بر متن بشری، به هيچ عنوان متأثر از هرمنوتيك نميشوند چرا كه اينها قوانين عقلی محض هستند.
* به عنوان آخرين سؤال لطفاً بفرماييد آيا هرمنوتيك را به عنوان يك علم بايد رد كنيم يا اين كه آن را بپذيريم؟
** ما بايد نگاهی دقيق به دستاوردهای بشری داشته باشيم، چرا كه خود، بشر هستيم. حتی آنگاه كه از منابع دينی سهمی داشته باشيم ولو سهم وافری، چرا كه آن سهم هم تبديل به معرفت بشری ميشود. بنابراين اولاً بايد به اين علم و هر علمی ديگری كه پديد ميآيد و رشد ميكند و شكوفا ميشود، توجه داشته باشيم. ثانياً با توجه به اينكه فكر و فهم و معرفت بشر خطاپذير است، بايد نگاهی نقادانه به مجموعه علوم بشری داشته باشيم، آنگاه آنچه كه از اين نقدهای دقيق و عميق و بيطرفانه، جان سالم به در برد، ميپذيريم و بقيه را رد خواهيم كرد.
بنابراين نه ما ميتوانيم هر آنچه را كه از غرب ميآيد، بهخاطر اين كه اينها محصول كسانی است كه ما نميشناسيم و يا دشمن ما هستند، رد كنيم و نه ميتوانيم هر آنچه را كه از غرب ميآيد، بهخاطر اين كه آنها انسانهايی هستند كه دقت بيشتر يا مطالعه بيشتر و يا پيشرفت بيشتری دارند، بپذيريم. ما بايد نگاه نقادانه را بهطور كلی در همه زمينههای علوم بشری حفظ كنيم؛ تنها جايی كه ما ميتوانيم تسليم باشيم و نهتنها نقد نكنيم بلكه اصلاً احتمال خطا هم ندهيم، فكر و فهم و بيان معصوم(ع) است.