آثار

بایسته‌های پژوهش

 

 

 

دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی

در مصاحبه با خبرنامه پژوهشی دانشگاه علوم اسلامی رضوی

 

اشاره:

معرفي اساتيد راهنما، پژوهشگران و اصحاب تحقيق و بهره‌مندي از تجربيات پژوهشي ايشان و ارائه فهرستي از تحقيقات آنان، گام ديگري است كه در اين نشريه اطلاع رساني پژوهشي بدان پرداخته مي‌شود. در اين شماره، گفت و گوهايي با يكي از استادان راهنماي طرح‌هاي پژوهشي و نيز يكي از پژوهشگران اين مركز انجام شده است، كه به محضر خوانندگان محترم تقديم مي‌گردد.

 

 

گفت و گو با استاد: حجت الاسلام و المسلمين دكتر سيدمرتضي حسيني شاهرودي

 

خبرنامه: لطفاً از زندگي علمي خودتان بگوييد: چه زماني وارد حوزه شديد؟ اساتيد شما چه كساني بودند؟ آغاز تحصيلات دانشگاهي شما چه زماني بوده است؟

استاد: به گمان خودم چون زندگي علمي قابل بياني ندارم، بنابراين از زندگي خودم صرف نظر مي‌كنم و مي‌پردازم به بقيه سؤالات.

 

خبرنامه: استاد! شما سفرهاي خارجي هم داشته‌ايد؛ بفرماييد چه كشورهايي بوده و آشنايي و تسلط پژوهشگران به زبان‌هاي خارجي چقدر در امر پژوهش آن‌ها مؤثر است و چه ثمراتي را در پي دارد؟

استاد: مطرح كردن مسائل جديد با توجه به اين‌كه محل پيدايش اين‌گونه مسائل مغرب زمين است، متوقف است بر اين‌كه پژوهشگر به زبان خارجي آشنايي داشته باشد. ندانستن زبان خارجي يعني مراجعه به منابع دست دوم و اين‌كه در منابع دست دوم چه اتفاقي مي‌افتد، فرآيند ترجمه چگونه شكل مي‌گيرد، مترجم چگونه به ترجمه متن اصلي مي‌پردازد، از اموري است كه خواننده غيرآشنا به زبان متن، اطلاعي از آن ندارد.

اين جانب برخي از مترجمين را مي‌شناسم كه برخي از آنها از دنيا رفته‌اند و برخي ديگر زنده هستند و از شهرت بالايي برخوردار بوده و ترجمه‌هايشان مورد قبول هم هست، اما هنگامي كه ترجمه اين بزرگواران را در منابع معتبر با ترجمه‌هاي انگليسي معتبر مقايسه مي‌كنم، مي‌بينم كه اينان فهمي را از اين متن پيدا كردند كه با آنچه ما از آن متن مي‌فهميم، كاملاً متفاوت است. در برخي از موارد فهم مترجم آن‌قدر متفاوت است كه يك فيلسوف را كاملاً وارونه معرفي مي‌كند. بنابراين آشنايي با زبان‌هاي خارجي لازم است به‌ويژه براي رشته‌هايي مانند فلسفه، اديان، عرفان يا مشابه آن كه اين علوم الزاماً براي پاسخگويي به شبهات عصر خودشان، مي‌بايست شبهات را بي‌واسطه از شبهه افكنان يا كساني كه به هر دليل شبهات را مطرح مي‌كنند، بشناسند.

اين يك سودمندي است و ديگر اين‌كه آشنا بودن به زبان‌هاي خارجي اين امكان را به پژوهشگر مي‌دهد كه عيار صاحبان فكر و انديشه و مدعيان داخلي را بسنجد و آن‌ها را نقد كند. كسي كه زبان مي‌داند، با مراجعه به متون دست اول خارجي مي‌تواند دريابد كه گاه مدعيان مطلب، تئوري يا نظريه به اصطلاح جديد، دقيقاً آنچه را كه دويست سال پيش در مغرب زمين مطرح بوده، ترجمه كرده و به نام خودشان ارائه مي‌كنند!!

 

خبرنامه: استاد! در جوامع غربي يك فيلسوف از جايگاه مناسب علمي و پايگاه بالاي اجتماعي برخوردار است، حتي با آن‌ها در زمينه‌هاي مختلف مشاوره مي‌كنند. بفرماييد علت اين امر چيست و چرا در شرق، فلاسفه از آن پايگاه اجتماعي برخوردار نيستند؟

استاد: در مغرب زمين علم ارزش دارد. حال مهم نيست كه موضوع علم چيست؟ به همان اندازه زيست‌شناسي اعتبار دارد كه زبان‌شناسي، و يا باستان‌شناسي؛ يعني اگر كسي تخصصي در خط ميخي داشته باشد و توانايي خواندن چند تابلو را از زمان‌هاي گذشته داشته باشد، اين فرد قيمت دارد و اين از اهميتي كه آن‌ها براي علم قائل‌اند، سرچشمه مي‌گيرد.

وقتي علم ارزش داشته باشد، عالم جايگاه اجتماعي خاصي پيدا مي‌كند و اين اصلِ ارج نهادن به علم و پاس داشتن مقام عالم در همه علوم جاري است. اما از آنجا كه غرب، رشته اتصال و ارتباطشان را با انبياء و وحي قطع كرده‌اند، برخي از علوم مانند فلسفه و علوم تربيتي قرار است، خلأ ناشي از انقطاع وحي را پر كنند. فيلسوف، جنبه‌هاي فكري و معرفتي را تأمين مي‌كند و عالم علوم تربيتي، جنبه‌هاي عملي و اخلاقي را. بنابراين، اين دو گروه از دانشمندان در حكم انبياء مغرب زمين هستند. بها دادن به فيلسوف به‌خاطر ارزشمندي علم و قطع ارتباط با وحي است يا حداقل در شرايطي هستند كه اتصال با وحي ندارند.

اما در مشرق زمين هيچ كدام از اين دو عامل وجود ندارد، حال چه مثبت و چه منفي. در مشرق زمين و خصوصاً در جهان سوم، نه علم ارزش ذاتي دارد و نه خلأ ناشي از قطع ارتباط با وحي موجود است؛ زيرا در شرق، اديان نقش مهمي را در جنبه‌هاي مختلف زندگي ايفا مي‌كنند. علم در مشرق زمين يك ابزار است براي تأمين نيازهاي دنيوي. وقتي كه علم يك ابزار شد، ارزش ذاتي خودش را از دست مي‌دهد.

از طرف ديگر، غرب از چند قرن قبل به اين نتيجه رسيده است كه اگر هر كسي در جاي خودش باشد، سودمند است و در سايه همين تفكر، يك انضباط اجتماعي در سراسر زندگي آن‌ها جريان پيدا كرده است. اما در جهان سوم هنوز به اين نتيجه نرسيده‌اند كه هر چيزي را به واسطه شأن و ارزش حقيقي آن‌ها قيمت گذاري كنند. شما به وزراي دولت در غرب نگاه كنيد؛ به كيفيت مجلس‌هاي آن‌ها مخصوصاً مجلس سنا كه مجلس نهايي است، نگاه كنيد؛ همه كاركنان و كارگزاران حكومتي علاوه بر تخصص، از تجربه‌هاي چندين ساله‌اي برخوردارند و غالباً انسان‌هاي كار كشته‌اي هستند.

اما شما در همين كشور خودمان نگاه كنيد؛ تخصص خيلي از افرادي كه به عنوان وزير يا وكيل انتخاب مي‌شوند، هيچ ارتباطي با كار اجرايي آن‌ها ندارد. از بازرگاني مي‌برند آموزش و پرورش. از آموزش و پرورش مي‌برند .... همين طور اين فرد در كارهاي اجرايي مختلفي مي‌چرخد. اين حكايت دارد از اين كه هنوز اهميت نظم در جهان سوم شناخته نشده است؛ به اهميت تخصص نرسيده‌اند. اين شرايط عالمانه‌اي نيست.

 

خبرنامه: استاد! در اين‌كه مطالعات تطبيقي در توليد فكر، انديشه و علم نقش بسيار مهمي را ايفا مي‌كند، هيچ شكي نيست. به عنوان نمونه مي‌توان گفت كه حكمت متعاليه، ثمره تلاش‌هاي فكري و مطالعات عميق و دقيق تطبيقي مرحوم ملاصدرا (ره) است. حال آيا مي‌توان با همين مطالعات تطبيقي به صورت گسترده‌تر در فلسفه و عرفان اسلامي طرحي نو در انداخت و حكمتي عالي‌تر از حكمت متعاليه به وجود آورد؟

استاد: به گمان بنده، بله! امكان پذير است، همچنان‌كه در گذشته، فلسفه مشاء و اشراق، كلام و عرفان با هم در آميخت و يك تفكر جديد به نام حكمت متعاليه ارائه شد، آن‌هم نه اين‌كه اين‌ها را به هم وصل كند، بلكه يك مكتب جديد ارائه كرد كه تمام مباحث گذشته با اين مكتب جديد سازگاري پيدا كرده؛ يعني حقيقتاً مكتب است، نه تلفيق چند مكتب. منتهي يكی حكمت متعاليه، فلسفه مغرب زمين و عرفان مشرق زمين، اگر اين سه با هم تلفيق شود، البته حكمت متعاليه را كه مي‌گویيم يعني عرفان اسلامي را هم جزء آن فرض كرده‌ايم، فلسفه اسلامي را هم جزئش دانسته‌ايم. همچنين وقتي مي‌گویيم فلسفه مغرب زمين، كلام و عرفان مغرب زمين را هم شامل مي‌شود و يكي هم عرفان مشرق زمين، به معناي واقعي آن؛ يعني عرفان هند و بودايي. حال اگر كسي با اين علوم آشنا باشد، بسا اين‌كه بتواند تفكر جديدي را ارائه دهد كه يك مرتبه‌اي از رشد فكري و تعالي فكري را براي انسان فراهم كند.

 

خبرنامه: استاد! عده‌اي رويكرد ارزشي مناسب به فلسفه و عرفان ندارند، حتي برخي سرسختانه با آن مخالفت مي‌ورزند! آيا علت مخالفت اين افراد به خاطر همين مطالعات برون ديني اعم از فلسفه مغرب زمين يا عرفان مشرق زمين نيست؟

استاد: كساني كه انتقادي به فلسفه دارند دو علت دارد: يكي اين‌كه با فلسفه آشنايي ندارند و «الناس أعداء ما جهلوا» و دوم اين‌كه به برآيندهاي فلسفه در بعد رفتاري فيلسوفان نظر دارند. آن‌ها مي‌بينند كسي دست پرورده فلسفه شده كه به بسياري از ظواهر شرع يا به برخي از آن‌ها پاي‌بند نيست! طبعاً هر كسي واكنش نشان مي‌دهد.

انسان متدّين و شريعت محور، چه فيلسوف، چه متكلم يا فقيه، بايد تديّنش بر هر امر ديگرش غلبه داشته باشد و چون در برخي موارد پاي‌بندي به ظواهر شرع يا وجود ندارد يا حداقل به گمان منتقدان، چنين چيزي وجود ندارد، كولاك انتقاد و اعتراض بر مي‌خيزد. البته در برخي موارد ديده شده كه با كساني كه در زمينه فلسفه غرب كار مي‌كنند، هيچ مخالفتي ندارند، حتي با آن‌ها در ارتباط هستند، بحث و گفت و گو مي‌كنند. اما ميانه خوبي با كساني كه فلسفه اسلامي مي‌خوانند ندارند. اين نشانه اندكي كج سليقگي مخالفين است.

 

خبرنامه: استاد! هيچ شكي نيست كه ملاصدرا (ره) از ارائه حكمت متعاليه پشيمان نبوده است. اما خود ايشان از مطالعات گذشته خود اظهار ندامت كرده و حتي از اين‌كه مدتي از عمرش را صرف مطالعات برخي از علوم كرده است، از خداوند طلب آمرزش نموده است. اصلاً آيا شما اين مسأله را قبول داريد و نظر شما در اين ارتباط چيست؟

استاد: ممكن است بنده در جايي بگويم از اين‌كه عمرم را اين چنين گذراندم، استغفار مي‌كنم، اما اين بدان معني نيست كه از عمرم بد استفاده كردم، بلكه به اين معني است كه اي كاش گذشته من، مثل اكنون من بود، يا اكنون من، مثل ده سال آينده‌ام باشد. بنابراين اگر كسي استغفار مي‌كند يا گفته مي‌شود فلاني استغفار كرده است، اين بدان معني نيست كه اي كاش فلسفه نمي‌خواند، پس بايد برود شستشوي مغزي بدهد. اصلاً تا زماني كه انسان منطق، كلام و علوم و معقول نخواند، اين شكفتگي استعداد را نخواهد داشت؛ يعني حداقل عقلش تمرين تعقل نكرده است.

با علوم نقلي و تاريخي، عقل به كار نمي‌افتد. عقل مركز اعتبار انساني است و بايد به كار افتد. منتهي نبايد در معقولات متوقف شود؛ يعني همين طور كه در معقولات رشد مي‌كند، بالاخره از معقولات به مشاهدات برسد. مي‌گويد: اي كاش در 40 سالگي به مشاهدات مي‌رسيدم! اي كاش در 30 سالگي يا 20 سالگي مي‌رسيدم تا اين 10 يا 20 عمرم ضايع نمي‌شد.

بنابراين استغفار كردن از گذشته به معناي پوزيتويستي ـ كه عده‌اي مي‌فهمند ـ نيست، خيال مي‌كنند اينها مرتكب كار ناشايستي شده‌اند. اگر اين‌گونه باشد، در صحيفه سجاديه، امام سجاد (ع) لحظه به لحظه استغفار مي‌كند! استغفار به معنايي كه عرف مي‌فهمد يعني پشيماني از گذشته، نيست بلكه استغفار از اين است كه اي كاش آنجا نمي‌مانديم، زودتر به اينجا مي‌رسيديم! فلسفه پايان كار نيست، اما دانشي بايسته است.

 

خبرنامه: جناب استاد! با توجه به اين‌كه با پژوهشكده‌هاي ديگري نيز به عنوان استاد مشاور و راهنما همكاري داريد، ارزيابي شما از فعاليت‌هاي مركز پژوهش دانشگاه رضوي در مقايسه با ساير پژوهشكده‌ها چگونه است؟

استاد: طرح‌هايي كه اين‌جانب در پژوهش كار مي‌كنم، ابتدا از چند جهت مورد مطالعه قرار مي‌گيرد. يكي اين‌كه آيا اين بحث اصلاً ضرورت دارد يا خير؟ طبعاً اگر ضرورت نداشته باشد، مورد موافقت قرار نمي‌گيرد. دوم اين‌كه اين موضوعات ضروري، تكراري نباشد، بكر باشد و اين‌كه تا چه اندازه در ارتقاء فهم دانشجويان، اهل دانش و بينش مؤثر است.

علاوه بر اين، نحوه ورود به سرفصل‌هاي تعيين شده، معرفي منابع، چگونگي يادداشت‌برداري بررسي مي‌شود. اگر كسي اين ويژگي‌ها را مدّ نظر داشت و رعايت كرده باشد، طرحش مورد قبول واقع مي‌شود و سپس پژوهشگر شروع به كار مي‌كند. ضمن اين‌كه در حين كار با استاد راهنما در ارتباط است. جايي كه نياز به اصلاح داشته باشد، اصلاح مي‌شود. جايي كه احتياج به مشورت باشد، مشورت مي‌شود تا اين‌كه كار به انتها برسد. پس از كار نهايي، دوباره ارزيابي صورت مي‌گيرد كه آيا با آن سرفصل‌ها و شيوه كار هماهنگي وجود دارد يا خير؟ اگر نقصي وجود داشته باشد، دوباره بازگردانده مي‌شود تا اصلاح مجدد صورت بگيرد. حال ممكن است دو بار يا سه بار يا بيشتر، اصلاح شود، تا زماني كه به حد مطلوب برسد.

نوع پژوهش‌هايي كه در اينجا انجام مي‌شود به‌خاطر همين گفت و گوها و ارتباط نزديك بين پژوهشگر و استاد راهنما و با ساير پژوهشگران و اساتيد، طرح‌هاي بسيار خوبي كار شده است و مي‌شود. فعاليت پژوهشي اينجا نسبت به جاهاي ديگر از امتيازات بالايي برخوردار است. هم امكانات بهتر است، هم پژوهشگران اظهار علاقه بيشتر و فعاليت بيشتري مي‌كنند و از نظر زماني هم اينجا محدوديت ندارد. بنابراين كار پخته‌تر ارائه مي‌شود.

 

خبرنامه: استاد! براي بهتر شدن فعاليت‌هاي پژوهشي، شما چه پيشنهاد يا انتقادهايي به پژوهشگران داريد؟

استاد: من هميشه خدمت بسياري از دوستان چه در اينجا و چه در جاهاي ديگر عرض كرده‌ام كه كار تحقيق و پژوهش به منظور ارتقاء فكر و فهم و تربيت نيروهاي فكري و فرهنگي احتياج به: يكي زمان بيشتر ـ يعني دورنگري ـ و نيز امكانات دارد. اين دو بايد در كنار هم وجود داشته باشند.

وقتي ما يك نفر را به عنوان پژوهشگر انتخاب مي‌كنيم، اين توجه را داشته باشيم كه براي ده سال ديگر مي‌خواهيم او يك شخصيت علمي و فرهنگي كشور باشد. با اين پيش فرض، مي‌بايست امكانات را در اختيار او قرار دهيد و از او كار بخواهيم. اگر پژوهش اين گونه شد، سودمند است.

ما هيچ گاه بر اساس مقالات اوليه نظر نمي‌دهيم كه پژوهشگر ضعيف است. خوب مسلّم است كه هر كس وارد عرصه پژوهش مي‌شود، كارهاي اوليه او خام است و كساني كه از فهم بيشتري برخوردارند، هيچ وقت كارهاي اوليه خودشان را منتشر نمي‌كنند، به‌خاطر اين‌كه كارهاي اوليه اگرچه اعتبار و عنوان می‌آورد، در عین حال آن خامی در کارهای اولیه وجود دارد.

اين‌ها را كه گفتم نسبت به مؤسسات و مراكز پژوهشي بود. از سوي ديگر، پژوهشگران بايد توجه كنند كه مسير علم، مسيري نيست كه با كم كاري و سهل انگاري و كار امروز را به فردا انداختن، نيكو به پيش رود. بر خلاف مشاغل ديگر كه بالاخره هر كس از اين رشته به رشته ديگر، از اين رتبه به رتبه ديگر مي‌رود، علم اين جوري نيست. كسي كه مي‌خواهد در مسير علم قرار گيرد، بايد آن‌چنان با كتاب آميخته و مخلوط شود كه به تعبيري بايد كرم كتاب باشد؛ يعني هميشه در كتاب‌ها ديده شود. تفريحش كتاب باشد. هر وقت از مطالعه خسته شد، با عوض كردن موضوع، باز مطالعه كند.

مثلاً اگر 5 يا 6 ساعت فلسفه مطالعه كرديد، حديث بخوانيد. از حديث خسته شديد، تفسير بخوانيد. همين طور موضوع را عوض كنيد تا اين‌كه پايان كار اگر رمقي برايتان ماند، رمان بخوانيد، كتاب‌هاي تاريخي بخوانيد، ادبيات فارسي بخوانيد تا هم زبان‌تان باز شود و هم قلم‌تان. از كتاب‌هايي مثل گلستان و بوستان سعدي، تاريخ بيهقي و رمان‌هاي قديم و جديد بخوانيد، تا اين‌كه قلم‌تان روان شود. منتهي اين مطالعات فقط بايد وقت فراغت را بگيرد. كتاب‌هايي مثل بينوايان، سفرهاي گاليور و كتاب‌هاي مشابه، كه هم خواندنش راحت است و هم نياز به فكر كردن ندارد، تا در نتيجه، مقداري از آن‌ها ته‌نشين شود و در قلم و بيان شما تأثير گذارد.

بنابراين هم مطالعه زياد و هم اين‌كه نظم داشتن در مطالعه. زيرا عمر كوتاه است و به اين ارزاني نبايد از دست داد. كسي كه مي‌خواهد در زمان خودش وزنه علمي باشد، بايد نظم علمي داشته باشد. اين مربوط به همه عالمان، پژوهشگران و طلاب است. با بي‌نظمي كسي به جايي نمي‌رسد. اين‌كه ساعتي را به تعطيلي بگذراند، ساعتي را به خوابيدن، ساعتي را به چه و چه، با اين طور درس خواندن هيچ كس به جايي نرسيده است. اين‌كه مي‌بينيد غالب عالمان در هر رشته‌اي از اواسط عمرشان از نظر بدني به زحمت مي‌افتند، به خاطر اين است كه خيلي سخت‌كوشي داشته‌اند. پس نظم علمي داشتن و از فرصت‌ها خوب استفاده كردن، نيز يك عامل بسيار مهم است.

از عوامل ديگر براي ارتقاء، داشتن سير مطالعاتي است. از مطالعات ساده شروع كردن و به مرور زمان مطابق فهم، بايد سطح مطالعات را ارتقاء بخشيد، تا به جايي كه مسلط بر موضوع مورد مطالعه‌اش شود و گاهي اظهارنظر كند تا به نظريه پردازي برسد.

مطلب ديگر اينكه؛ كساني كه در اين مسير گام بر مي‌دارند، بايد از مشاوران امين و صاحب نظر برخوردار باشند، زيرا كسي كه با تجربه است، اين راهي را كه امروز پژوهشگر طي مي‌كند، او قبلاً طي كرده است. راه و چاه را مي‌داند و مي‌تواند زودتر به مقصد برساند.

من يك نكته‌اي از مرحوم آقاي بهاءالديني (ره) عرض كنم. ايشان در ضرورت مشاور، راهنما و همراه مي‌فرمودند: اگر كسي نيمي از عمرش را به دنبال يك راهنماي امين بگردد، ضرر نكرده است، به خاطر اين‌كه نيم ديگر عمرش به كمال و سعادت خواهد رسيد.

نكته بعدي اين است كه زندگي شخصي خودشان را به‌گونه‌اي تنظيم كنند كه دغدغه، نگراني و اضطراب كمتر بشود. نه چشم به ديگران داشته باشيم كه ديگران چگونه زندگي مي‌كنند و نه آن‌چنان زندگي‌شان را رها كنيم كه همه چيز از هم گسيخته شود. اما كساني كه در رشته‌هاي معقول مانند فلسفه و منطق و عرفان مطالعه مي‌كنند، اول بايد به زبان علم خودشان مسلط باشند. اگر عربي است، عربي را فرا گيرند، اگر انگليسي است، انگليسي را فرا گيرند. براي پژوهشگر فلسفه چاره‌اي جز اين نيست كه به زبان انگليسي مسلط باشد، زيرا اگر قرار است بدون اطلاع از آنچه در مغرب زمين اتفاق افتاده، مطالعه كند، همان چيزهايي خواهد بود كه گذشتگان ما كار كردند، علي رغم اين‌كه قدرت تعقل ما از ابن سينا و عقلانيت‌مان از ملاصدرا و مكاشفات‌مان از سهروردي بيشتر نيست. حال اگر در اين مدار بسته بخواهيم نوري از خود داشته باشيم، چه مطلب جديدي را ارائه خواهيم داد! چگونه مي‌توانيم به شبهات جديد پاسخ بدهيم.

كساني كه مي‌خواهند در زمينه فلسفه كار كنند، بايد با عارفان غربي آشنايي داشته باشند، آن هم به طور بي‌واسطه؛، زيرا اگر كسي كه مثلاً فقه مي‌خواند، ممكن است به فقه يهود نيازي نداشته باشد، زيرا فقه معرفتي است كه از مباني وحياني به دست مي‌آيد و لذا بگويد بيرون از اينجا خبري نيست، اما فلسفه تنها برگرفته از مباني وحياني نيست، بلكه فلسفه عبارت است از فصل مقوّم انسان بما هو انسان كه فصل مقوّمش تفكر است. چه‌بسا غربي‌ها با بسياري از مسائل و نكاتي مواجه شده باشند كه ما درك نكرده‌ايم. در نتيجه آشنا بودن به زبان انگليسي از ضروريات است. البته امروز اگر كسي به زبان انگليسي آشنا باشد، بسا كفايت كند، ولي اگر كسي علاوه بر آن، آلماني، لاتين و يونان هم بداند امتياز است، ولي نمي‌شود همه عمر را صرف فراگيري زبان كرد.

دوم اين‌كه به گونه‌اي مراتب مسائل فلسفي را رعايت كند و مطابق آن مطالعه كند كه دلسردي و دل‌زدگي در او ايجاد نشود و سپس براي انتخاب موضوع پژوهشش مطالعه كند. كاري كه معمولاً كمتر انجام مي‌شود. براي انتخاب موضوع بايد كتاب‌هاي متعدد، موضوعات گوناگون، شخصيت‌هاي مختلف را مطالعه كند، خصوصاً شخصيت‌شناس باشد. با كساني كه امروز در مباحث علمي، فكري و شبهات قوي كار مي‌كنند، آشنايي پيدا كند و آن‌گاه موضوع را از ميان آن‌ها انتخاب كند و سپس منبع‌شناسي، يادداشت‌برداري و انسجام دادن به آن‌ها و بالاخره نقد و بررسي و در پايان هم نتيجه‌گيري.

 

خبرنامه: استاد! لطفاً از شخصيت‌هايي برايمان بگوييد كه زمينه را براي پژوهش‌هاي فلسفي فراهم مي‌كند و اين‌كه يك دانشجوي فلسفه چه منابعي را بايد مطالعه كند؟

استاد: در فلسفه به معناي خاص خودش، نه فلسفه دين و فلسفه وحي و ... بايد به مطالعه دستاوردهاي فكري شخصيت‌هاي بزرگ فلسفه، چه از غرب و چه از شرق پرداخت. مكتب فلسفي مشاء و اشراق و سپس حكمت متعاليه و به همين ترتيب. بايد در حكمت متعاليه به‌گونه‌اي كار كند كه با عرفان نظري آشنا شود، تا حدي كه تمهيد القواعد را بخواند يا درس بگيرد، زيرا در عين حال كه عرفان است، كاملاً صبغه و چهارچوب فلسفي دارد. حالا اگر فصوص الحكم و مصباح الانس را بخواند، يقيناً بهتر است.

اين در فلسفه خودمان، اما در فلسفه غرب برخي شخصيت‌ها هستند كه نمي‌توان از آن‌ها گذشت، چه آن‌ها كه صبغه ديني دارند و چه آن‌هايي كه ندارند. گروه اول مثل سن توماس، اگوستين و آنسل. اين‌ها متكلمين مغرب زمين يا فيلسوفاني هستند كه آنچه امروز به عنوان شبهه مطرح است، در چند قرن قبل با آن مواجه بودند. بنابراين با آشنايي با فكر و زمينه فكري آن‌ها، مي‌توانيم شبهات امروز را بفهميم و سرچشمه آن‌ها را بشناسيم و بدانيم كه از كجا آب مي‌خورند تا پاسخگويي به اين شبهات به مراتب آسان‌تر گردد.

اما گروه دوم كه صبغه مذهبي يا جنبه كلامي ندارند يا كمتر دارند، مثل دكارت، كانت، هگل، هيوم، نيچه و هايدگر. در فلسفه‌هاي تحليل زباني نيز بايد وينگنشتاين، فرگه، راسل، مور و ويزدم را بشناسيم. افكار آن‌ها خيلي كمك مي‌كند؛ هم براي عمق فكر و هم براي آماده شدن براي شناسايي و پاسخ‌گويي به شبهات و مشكلاتي كه ريشه در تفكر آن‌ها دارد.

در خيلي موارد بحث‌هايي كه در كلام جديد مي‌بينيد، ريشه در افكار و تفكر هيوم دارد. كسي كه هيوم را بشناسد، به‌راحتي مي‌تواند «تفكر تكاملي دين» را بفهمد كه امروز به عنوان يك سخن جديد مطرح است. اين مسأله در قرن 19 ميلادي مطرح شده و شاید اولین بار هیوم مطرح كرده باشد. شخصيت‌هايي كه امروز در فلسفه مقيّد و در فلسفه دين كار مي‌كنند، هم موافق و هم مخالف، من چند نفري را تأكيد مي‌كنم از جمله: جان هيك، پلانتينجا، نينيان اسمارت و اتو. اين‌ها كساني هستند كه بايد افكار و انديشه‌هايشان به دقت مورد مطالعه قرار گيرد. برخي از اين‌ها شبهه‌افكنان كلامي جديد در عصر حاضر هستند و جمعي ديگر هم شبهات را پاسخ مي‌دهند و همان طور شانه به شانه آن‌ها به پيش مي‌روند.

در اين شرايط كه گويي اطلاعات منفجر شده و همه جا را فرا گرفته است، آشنايي با گفته‌هاي آن‌ها هم به ما كمك مي‌كند تا جاي خودمان را پيدا كنيم و با شرايط جديد سازگار شويم و هم اين‌كه ريشه‌هاي افكار را دريابيم كه اين آشنايي با ريشه افكار بسيار سودمند است.

ان شاءالله طلاب و پژوهشگران هميشه موفق باشند و هر كاري را كه انجام مي‌دهيم، اين توفيق را داشته باشيم كه به قصد رسيدن به رضاي خدا باشد و مقبول درگاه خدا واقع شود.