مسلک اول: اموری که برای همه علوم لازم است؛ امور عامه - فصل چهارم: اصالت (حقیقت عینی بودن) وجود

فصل چهارم: اصالت (حقیقت عینی بودن) وجود

اصالت وجود بدیهی است و دلایل آن تنبیه هستند. در کتاب مشاعر هشت دلیل، در مجموعه آثار ملاصدرا پانزده دلیل و در مجموع آثار صدرا و حکمای پس از او، سی دلیل بر اصالت وجود اقامه شده است.

دلیل یکم بر اصالت وجود: حقیقت هر چیزی، خصوصیتی است که آثار بر آن مترتب می‌شود.

وجود نه‌تنها همین‌گونه است بلکه اگر در چیزی باشد، آثار آن چیز بر آن مترتب می‌شود وگرنه هیچ چیزی هیچ اثری ندارد. به تعبیر دیگر، هر چیزی که هر اثری دارد، به‌واسطه وجود آن است. پس وجود، حقیقة الحقایق است.

(ص39) بحث و مخلص: شبهات اصالت وجود یا دلایل شیخ اشراق بر اصالت ماهیت

شبهه یکم: اگر وجود موجود باشد، از آن‌جا که موجود چیزی است که وجود داشته باشد، پس وجود آن هم موجود است و به تسلسل می‌انجامد.

(ص40) پاسخ: یکم: وجود موجود نیست، زیرا اتصاف چیزی به خودش محال است.

اشکال بر پاسخ: یکم: اگر وجود، موجود نباشد، معدوم است، در این صورت، اتصاف چیزی به نقیضش رخ می‌دهد.

پاسخ: نقیض وجود، عدم است نه معدوم.

گزاره «وجود معدوم است»، موجبة معدولة المحمول نیست، زیرا در هلیات بسیطه، چون غرض اثبات یا نفی خود موضوع است، موجبة معدولة المحمول معنی ندارد.

پاسخ: دوم: وجود، موجود است و به تسلسل هم نمی‌انجامد، زیرا موجودیت وجود به خود آن است، نه به وجود دیگر تا به تسلسل بیانجامد.

شبهه دوم: معنی اصالت آن است که چیزی بذاته متحقق باشد، نه به‌واسطه عروض چیزی بر آن.

اگر وجود اصیل باشد، باید بذاته متحقق باشد. چیزی که بذاته متحقق باشد واجب الوجود است. پس لازمه اصالت وجود این است که هر موجودی واجب الوجود باشد.

پاسخ1: واژه «بذاته» در دو مقدمه به یک معنی نیست، پس حد وسط تکرار نشده است.

1ـ مقصود از «بذاته» در مقدمه اول: نفی حیثیت تقییدی است. وقتی گفته می‌شود وجود اصیل و متحقق بذاته است، یعنی برای تحقق وجود چیزی بر آن اضافه نمی‌شود. 2ـ مقصود از «بذاته» در مقدمه دوم: نفی حیثیت تعلیلی است. وقتی گفته می‌شود واجب تعالی متحقق بذاته است، یعنی علت ندارد.

در مقابل بذاته نخست، ماهیت قرار دارد ولی در برابر بذاته دوم، وجود ممکن قرار دارد.

پاسخ2: مشتق دانستن وجود بر اساس مباحث زبانی، سبب نمی‌شود که وجود در واقع هم مشتق باشد. به تعبیر دیگر، موجود چیزی نیست که وجودی نیز داشته باشد، بلکه موجود همان وجود است.

(ص41) و بذلک یندفع: شبهه سوم: اگر وجود در گزاره‌های مختلف معانی متفاوت داشته باشد، لازمه‌اش اشتراک لفظی وجود است.

مثلاً: وجود موجود است، یعنی وجود عین وجود است و انسان موجود است، یعنی انسان چیزی است که وجود هم بر آن افزوده شده است. (وجود دو معنی دارد: أـ شیئ له الوجود. ب‌ـ شیئ هو عین الوجود).

پاسخ: تفاوت یادشده در گزاره‌های مختلف، نتیجه تعدد مفهوم وجود نیست تا به اشتراک لفظی بیانجامد، بلکه نتیجه تفاوت میان مصادیق وجود است. در واقع، مشتق یک معنی دارد اعم از این‌که عین شیئ باشد یا غیر او. مثلاً «خدا» ذات است و صفت. اما عینیت و غیریت ذات و صفت، مربوط به مصداق وجود است، نه مفهوم آن.

البته به نظر ملاصدرا در تمام اشیاء، ذات و صفت عین هم‌اند، بر خلاف مشاء که در غیر واجب تعالی، ذات و صفت را غیر هم می‌دانند.

(ص43) ثم نقول: دلیل دوم بر اصالت وجود

مقدمه1: سه اصطلاح کلامی:

1ـ کلی طبیعی: مفهوم قابل صدق بر کثیرین.

2ـ حصه: معنای کلی مضاف به خصوصیتی که آن را از عموم خارج و مقید می‌کند. اضافه جزء حصه هست و قید خارج از حصه. مانند انسانِ عالم، علتِ انسان، وجودِ زید.

3ـ فرد: مفهوم کلی مضاف به قید جزئی به‌گونه‌ای که قید جزء معنی باشد. مانند انسان عالم عادل = زید، علة العلل = الله تعالی، وجودِ زید.

مقدمه2: قید در حصه می‌تواند کلی یا جزئی باشد، اما در فرد به‌گونه‌ای است که منحصر در یک چیز می‌شود.

کلی و حصه در ذهن موجودند، نه در خارج ولی فرد در خارج موجود است.

مقدمه3: کلی بدون هیچ قیدی محال است در خارج موجود شود، زیرا ارتفاع نقیضین است، زیرا اگر بما هو هو در خارج باشد، نه کلی است نه جزئی، نه واجب است نه ممکن، نه واحد است نه کثیر. (ارتفاع نقیضین).

مقدمه4: قائلان به اصالت ماهیت معتقدند وجود تنها مفهوم کلی و حصه دارد و فرد ندارد، بر خلاف ماهیت که هر سه را دارد. کلی و حصه در ذهن و فرد در خارج موجود است. حصص مانند وجودِ زید، وجودِ ممکن.

مقدمه5: موجودات، ماهیت‌های متکثر و متخالف دارند، خواه این تکثر و تخالف، به‌خاطر ذات آن‌ها باشد، خواه به‌خاطر مرتبه آن‌ها.

از نظر مشاء: موجودات به تمام ذات، متباین‌ند. از نظر (میانی) ملاصدرا: تخالف موجودات به‌حسب مرتبه وجود آن‌هاست.

هر یک از ماهیات، لوازم ویژه‌ دارند؛ مثلاً واجب، غنی است و ممکن، فقیر.

تقریر استدلال دوم:

اگر وجود اصیل نباشد، وراء حصص، افراد حقیقی ندارد. اگر وراء حصص، افراد حقیقی نداشته باشد، به لوازم ماهیات متخالف الذوات (مشاء) یا متخالف المراتب (ملاصدرا) متصف نمی‌شود، زیرا نسبت مفهوم کلی به همه متساوی است. در حالی که هر ماهیتی، لوازم خاص خود دارد.

اشکال بر دلیل دوم (دلیل سید سند بر اصالت ماهیت):

وجود فرد ندارد، زیرا اگر فرد داشته باشد و بر ماهیت ثابت شود، باید ماهیت پیش از ثبوت وجود، ثبوت داشته باشد، زیرا ثبوت شیئ لشیئ فرع ثبوت المثبت له و این به تسلسل می‌انجامد.

پاسخ: این اشکال ارتباطی به فرد داشتن وجود ندارد بلکه به اتصاف ماهیت به وجود که نزد هر دو طرف مسلم است ارتباط دارد.

پاسخی که ریشه اشکال را می‌خشکاند این است که ثبوت وجود بر ماهیت و مفاد هلیت بسیطه، از قاعدة فرعیت، تخصصاً خارج است، زیرا مفاد هلیت بسیطه، ثبوت شیئ و ثبوت ماهیت است، نه ثبوت چیزی برای ماهیت ولی مفاد قاعده فرعیت، ثبوت شیئ لشیئ است.

جمهور چون به این نکته دقیق توجه نداشتند، برخی مانند فخر رازی قاعده عقلی را تخصیص زدند، برخی مانند دوانی فرعیت را به معنی استلزام دانستند و برخی به معنی رابط بین قضایا دانستند که نه ثبوت عینی دارد، نه ذهنی.