پیشگفتار - اقسام علم و معرفت
اقسام علم و معرفت
علم و معرفت اقسام و مراتبي دارد كه شرح كامل آن در اين مقال نميگنجد، از اينرو به مناسبت موضوع مورد بحث تنها به برخي از اقسام آن اشاره ميكنم:
علوم رسمي و حقيقي
علمي كه انسان با بسيار خواندن و شنيدن و ديدن و گفتن به دست ميآورد، يعني مجموعهی دانستنيهاي لازم يا غير لازمي كه از راههاي ياد شده در ذهن او انباشته ميگردد و در نتيجه «ميداند».
2ـ علمي كه با آماده ساختن زمينههاي آن، از سوي خدا بر دل آدمي نازل ميگردد. اين علم «نوري» است كه در «دل» جاي ميگيرد نه در ذهن. اين علم نه با خواندن و گفتن، بل با شفاف ساختن آئينه دل، نه از معلم بشري، بل از سوي خدا بر «بندهی» او وارد ميشود و در خانهی دل او منزل ميگزيند و در نتيجه «مييابد».
آن يكي، دانستني است و اين يافتني؛ آن شنيدني است و اين چشيدني؛ آن وزري است بر دوش و اين رمزي است در گوش؛ آن آب و نان است و اين دل و جان؛ آن گفتن است و اين رفتن؛ آن بار است و اين نار؛ آن مشق است و اين عشق؛ آن كسب و تجارت است و اين ايثار و سخاوت؛ آن ماندن است و اين بودن؛ آن براي خود است و اين براي جود؛ آن دواي تن است و اين نواي دل؛ آن باليدن است و اين ناليدن؛ آن حرص و آز است و اين سوز و گداز؛ آن غفلت است و اين ذكرت؛ آن دعوت شيطان[12] است و اين رحمت رحمن؛ آن آرزوي دور است و اين روشنائي نور، بلكه «نورٌ علي نورٌ»؛[13] آن آرايش عقل مغلوب است و اين آرامش دل محبوب؛ آن تشويش است و اين تسليم؛ آن نفس شيطاني است و اين نَفَس رحماني و بالاخره آن هيچ است و اين همه چيز؛ آن خواب و خيال است و اين از حقيقت مالامال؛ آن «ظلُماتٌ بعضُها فَوقَ بَعض»[14] است و اين «كَمشكوةٍ فيها مِصباح».[15]
اينك اي رسته ز بندگي اغيار و جوياني آزادي، اي مايل به پرواز از قفس، اي سرمايهات يكي دو نفس، اي در صورت احسن تقويم، اي در سيرت جلوهی عليم و اي دوست! به هوش باش كه چه گزيدهاي!
بشوي اوراق اگر همدرس مايي |
|
كه علم عشق در دفتر نباشد |
ولّي خدا (كه درود بيپايان بر او باد) فرمودند:
ليسَ العلمُ بكَثرَةِ الرّوايةِ، إنّما العلمُ نورٌ يُقذَفُ في القلب؛[16]دانش به روايت بسيار نيست بلكه نوري است كه در دل افتد.
چنانكه فرمودند: العلمُ نورٌ و ضياءٌ يَقذِفُهُ الله في قُلوب أوليائه؛[17]علم نور و روشنايي است كه خدا در دل دوستانش مياندازد.
و نيز فرمودند: ليسَ العلمُ بِكَثرةِ التّعلُّم إنّما العلمُ هو نورٌ يَقذِفُه الله في قلبِ مَن يُريدُ أن يَهديَه؛[18] علم بسيار خواندن و آموختن نيست، علم نوري است كه خدا در دل كسي كه بخواهد راه به او بنمايد، مياندازد.
حبيب خدا (كه درود بي پايان خدا بر او باد) فرمودند: العلمُ نورٌ يَجعَلُه الله في قَلبِ مَن يَشاءُ من عِباده؛[19]علم نوري است كه خدا در دل هر « بندهاي» كه بخواهد، قرار ميدهد.
حاصل آنكه، علمي كه از نوع اول است، نه فقط در كسي طلب حق ايجاد نميكند و نه تنها به كسي حركت نميبخشد، بلكه مانع طلب و حركت است، از اينرو گفتهاند كه «العلمُ هو الحجابُ الأكبر»؛بزرگترين حجاب ميان حق و خلق، علم است. علمي كه حجاب است، نوع اول است نه دوم. آن نور است، چراغ راه است؛ عنايتي است از جانب حضرت دوست كه خرق حجاب مينمايد. نه فقط حجاب نيست، بلكه از بنده كشف حجاب ميكند و در اين سرّي است كه بر اهلش پوشيده نيست. اين علم ويژهی اولياء است، بخشش خدا به من يشاء است.
حبيب خدا (كه درود بي پايان خدا و خلق بر او باد) فرمودند:
العلمُ علمان: علمٌ علي اللّسان فَذلكَ حُجّةُ الله عزّ و جلّ علي ابن آدم و علم ٌفي القلبِ فَذلك العلمُ النّافع؛[20]علم بر دو نوع است. علمي كه بر زبان جاري است، آن حجت خداي عزيز و جليل بر آدميان است و علمي كه در قلب جاري است، همان است علم سودمند.
اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود؟ يا زيانمند است يا بيسود و زيان. كدام خردمند است كه زيان خويش را بجويد و كدام مؤمن است كه از بيهوده نپرهيزد. مگر نه اين است كه مومنان «عَن اللّغوِ مُعرِضون»،[21] از بيهوده گريزانند؟
زنهار كه تنها سرمايه خويش يعني عمر خويش را در جهل و غفلت گذرانيم كه به حسرت ابدي گرفتار آييم.
حافظا علم و ادب ورز كه در مجلس شاه
هر كه را نيست ادب، لايق صحبت نبود