منزل ششم؛ دوستی - نقش دوستان
نقش دوستان
اولين نقش دوستان، تأثير غيرمستقيم و ناپيدا بر يكديگر است، بهگونهاي كه بدون توجه و انتخاب و اختيار، صور باطني و نيز افكار و گفتار آنان به يكديگر شباهت مييابد و به تعبير درستتر، اصولاً دوستي بر اساس شباهتها تحقق مييابد؛ يا شباهت در منافع است مانند بازرگانان و چون آنها، يا شباهت در موقعيتها است مانند كارمندان و چون آنها، يا شباهت در اهداف است مانند سربازان و جز آنها، يا شباهت در صفات است و صور دروني مانند اهل سلوك.
مقصود، بررسي دقيق عوامل دوستي و انحصار آنها نيست، بلكه غرض اين است كه تا ميان دو نفر نوعي شباهت نباشد، به يكديگر علاقهمند نميشوند يا اگر علاقهمند شوند، دلبسته نگردند؛ كبوتر با كبوتر فيل با فيل. كبوتران، دوستي و همنشيني كبوتران را طالبند و پيلان نيز دوستي پيلان را. هر نوعي به همنوع خود، هر صنفي به همصنف خود، هر گروهي به همگروه خود جذبه و كشش دارند.
به اشاره بگويم كه يكي از اسرار حياتي دوستي با خاندان پيامبر (صلوات الله عليهم اجمعين) ـ كه آنهمه بدان سفارش شده استـ همين است. كساني كه دوستي آنان را در دل دارند، بيشباهت به آنان نيستند، اگرچه درجات اين شباهت و سنخيّت متفاوت است. طينتها از سنخ واحدند و همين مايه اميد ماست. آنگاه كه به خود مينگريم، مأيوس ميشويم. به گفتهی امام سجاد (صلوات الله عليه):
إذا رَأيتُ مَولاي ذُنوبي فَزِعتُ و إذا رَأيتُ كَرَمَك طَمِعتُ، فإن عَفَوتَ فَخَيرُ راحمٍ و إن عَذَّبتَ فَغَيرُ ظالم؛[16]آنگاه كه به گناهان خويش مينگرم، بيتاب ميشوم و چون به بخشش تو مينگرم، طمع ورزم، پس اگر مرا ببخشايي، بهترين بخشندهاي و اگر كيفر دهي، ستم نكردهاي.
ولي آنگاه كه به دلبستگي خود به پاكان عالم هستي مينگريم، چنان اميدوار ميگرديم كه اگر بر همه عالم تقسيم كنند، به همه سهمي وافر ميرسد، بهگونهاي كه نااميدي در عالم يافت نشود.
پس اصل دوستي، سنخيت و شباهت است. با توجه به اين نكته، اولين نقش و تأثير دوستان بر يكديگر، تقويت و تحكيم همان شباهت ذاتي و دروني است. در عالم دوستي، دوستان بدون اينكه خود بخواهند و بدانند، به يكديگر شباهت بيشتري مييابند و هرچه ارتباط و همبستگي آنها با يكديگر بيشتر باشد، اين شباهت بيشتر و عميقتر ميشود. به همين خاطر است كه توصيه شده است كه دوستان روابط بيشتر و صميميتر با يكديگر داشته باشند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: المَرءُ علي دينِ خَليلِه، فَليَنظُرْ أحدُكم من يَتَخالَلُ؛[17]آدمي گرايشات و باورهاي خود را از دوستان ميگيرد، پس بنگريد كه با كه دوستي ميورزيد.
اصل تأثيرپذيري ناخودآگاه از دوستان به حدّي قابل توجه است كه علماي اخلاق سفارشات بسياري حتي در مورد ارتباطهاي اندك و اتّفاقي نيز هشدار دادهاند و در روايات نيز بر آن تأكيد شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَن جَلَسَ مع ثَمانيةَ أصناف من الناس، زادَه الله ثَمانيةَ أشياء: مَن جَلسَ مَع الاَغنياء، زادَه الله حبَّ الدنيا و الرغبَةَ فيها؛ و مع الفُقراء، زادَه الله الشُّكرَ و الرّضا بقِسمةِ الله؛ و مع السُّلطان، زادَه الله القَسوةَو الكبرَ؛ و مع النِّسوان زادَه الله الجهلَ و الشَّهوَةَ؛ و مع الصّبيان، ازدادَ من اللّهوِ و المزاح و مَع الفُسّاق، ازداد من الجُرأةِ علي الذّنوب و تَسويفَ التّوبة؛ و مع الصالحين، إزدادَ رغبَةً في الطّاعات؛ و مع العُلماء، إزدادَ من العلم و الورع.[18]
هركس با هشت گروه همنشين شود، هشت صفت در او پديد ميآيد يا افزايش مييابد:
1ـ آنكه با توانگران همنشين شود، دنيادوستي و گرايش به آن در او افزون ميشود.
2ـ هركه با فقرا همنشين شود، سپاسگذاري و رضايت به قضاي الهي در او افزون ميگردد.
3ـ هركه با سلاطين و حاكمان همنشين شود، سنگدلي و خودبزرگبيني او افزون ميشود.
4ـ هركه با زنان همنشين شود، ناداني و غريز و شهواتش افروده ميشود.
5ـ هر با كودكان همنشين باشد، سرگرمي و بازياش بيشتر شود.
6ـ هر با بدكاران همنشين باشد، جرأت در گناه و تأخير در توبه در او افزايش مييابد.
7ـ هركه با نيكوكاران همنشين شود، ميل به طاعت در او زياد ميگردد.
8ـ هركه با دانشمندان همنشين شود، دانشهاي سودمندش فزوني مييابد.
در توضيح حديث شريف چند نكته را يادآور ميشوم:
1ـ شايد مخاطب اين حديث شريف، مردي بوده است به دليل نهي از همنشيني با زنان و كودكان. پيداست كه همنشين زن بايد از زنان باشد، چنانكه همنشين كودك از كودكان. به تعبير ديگر، همنشيني كودك با كودكان نهتنها ناپسند نيست، بلكه پسنديده است، چنانكه همنشيني زن با زنان نيز ناپسند نيست، بلكه بسيار پسنديده است.
2ـ آنچه درحديث شريف آمده است، جنبه غالب بر اين دستههاي هشتگانه است، يعني بهطور معمول همنشيني با توانگران، دنيادوستي و ميل به دنيا را در انسان پديد ميآورد و يا افزايش ميدهد، ولي اگر توانگري نيكوكار باشد، ـ و البته برخي از آنان چنينند ـ ساده زيست باشد، اهل گذشت و انفاق باشد، بر نفس خويش سختگير باشد، هيچ نشاني از اسراف و زيادهروي در زندگي او نباشد، همچون متوسط مردم بلكه كمتر از آن زندگي كند، پيداست كه همنشيني با او نهتنها سبب دنياطلبي نميشود، بلكه سبب پرهيز از دنيا ميشود. اگر ببيند كه توانگري جز مسؤوليت سنگين چيزي نيست، از اينكه چنين مسؤوليتي متوجه او نشده است، خدا را سپاسگذار خواهد بود.
سلطان و حاكم نيز همينگونه است. اغلب سلاطين چنين تأثيري بر همنشينان خود دارند. اين ثروت قاروني است كه دنياطلبي را پديد ميآورد، نه ملك سليماني. همينگونه است دستههاي ديگر. به تعبير ديگر، منظور از آنان، توانگران، زمامداران، كودكان و زنان است نه توانگران دانشمند و نيكوكار، زمامداران وظيفهشناس نيكوكار، كودكان خردپيشه، زنان دانشمند نيكوكار.
همينطور اگر همنشيني با فقرا يا دانشمندان سبب افزايش ويژگيهاي پسنديده است، منظور فقرا و دانشمندان بهطور غالب است. اما اگر فقيري افزونطلب باشد، آنچه از راه گدايي و دست دراز كردن به سوي ديگران به دست ميآورد، در اسراف و زيادهروي و تجمّلات به كار برد، همنشيني با چنين تهيدستي اثر نيكي ندارد.
چنانكه اگر دانشمندي خُلق توانگران را داشته باشد، دانشمندي تجارتپيشه باشد، تنها تفاوتش با بازرگانان توانگر، نوع تجارت و مكان خريد و فروشش باشد، اين دانشمند اثر مثبت ندارد. مگر نه اين است كه اثر دوستان و دانشمندان نابكار در ميان مردم از اثر گرگ درنده در ميان گله بيصاحب بدتر است؛[19]مگر نه اين است كه اگر دانشمندي تباه شود، جهاني را تباه ميكند؟[20] پس همه موارد ياد شده استثناء دارد و حكمهاي ياد شده مربوط به نوع غالب آنهاست.