منزل ششم؛ دوستی - نشان دوستان صالح

نشان دوستان صالح

اگرچه داشتن دوستان به‌شدّت مورد تأكيد قرار گرفته است و در بسياري از جهات نيز تجربه شده است، ولي همان‌گونه كه گفته شد، دوست بايد صالح باشد تا دوست خود را از غفلت برهاند، نه اين‌كه خود در غفلت باشد كه در اين صورت پرهيز و دوري كردن از او لازم بلكه ضروري است.

نخست موعظه پير مي‌فروش اين است
كه از مصاحبت ناجنس احتراز كنيد

اينك به برخي از نشانه‌هاي دوستان صالح كه آثار مطلوب ياد شده را خواهد داشت، اشاره مي‌كنيم:

1ـ دوست بايد كسي باشد كه همراهي و رفت و آمد با او ما را به ياد حق و شايستگي‌ها و بايستگي‌ها بيندازد. مجسمه فضيلت يا شايستگي‌ها باشد كه با ديدن او شايستگي‌ها را ياد كنيم. قيافه او، قيافه شايستگان باشد، ظاهر او دل و جان آدمي را به كمال متوجه سازد. بالاخره ظاهر دوست در حكم يادآوري خوبي باشد.

2ـ داراي گفتاري سنجيده به دور از هوي و هوس باشد، به‌گونه‌اي كه بر آگاهي ما بيفزايد، يعني دوست اولاً، اهل آگاهي باشد و خود از جهل و ناداني مفرط رنج نبرد و ثانياً، به خاطر آميزش با دنياطلبان، مفسده‌جويان بدفكر و بدزبان، سخنان ناشايست بر زبانش جاري نگردد، سخنانش عالمانه باشد، خوش سخن باشد و از لغوگويي و هرزه‌گويي بپرهيزد.

3ـ رازدار باشد و آن‌چه از دوست مي‌بيند و مي‌داند براي ديگران نگويد. به فرموده امام رضا (صلوات الله عليه): لايَكونُ المؤمنُ مؤمناً حتّي يَكون فيها ثلاثُ خصالٍ: سُنّةٌ مِن رَبّه و سُنّةٌ مِن نبيِّه و سُنّة من وليّه؛ أمّا السنّة من ربّه، فكِتمانُ السِّر و أمّا السنّة من نبيّه، فمُداراةُ الناس و أمّا السنّة من وليّه، فالصبرُ في البَأساء والضَّرّاء؛[29]مؤمن كسي است كه سه ويژگي داشته باشد: رازدار باشد، مردم‌دار باشد، بردبار باشد. كسي كه اين ويژگي‌ها را نداشته باشد، مؤمن نيست و كسي كه مؤمن نباشد، شايسته دوستي نيست.

4ـ رفتار او چنان سنجيده، درست و هدف‌دار باشد كه ما را به گرايش و توجه به رفتارهاي ماندگار، كارهاي شايسته سودمند و بالاخره آن‌چه در كمالات ماندگار و واقعي ما تأثير دارد، تشويق نمايد.

ويژگي‌هاي ياد شده در بيان حضرت عيسي (علیه السلام) چنين آمده است: قالَ الحواريّون لِعيسَي (علیه السلام): يا روحَ الله لِمَن نُجالِسُ؟ قالَ: مَن يُذَكِّرُكم الله رؤيتُه و يُرَغِّبُكم في الإخرة عملُه و يَزيدُ في مَنطِقِكُم علمُه؛[30]ياران آن حضرت از وي پرسيدند: با چه كساني نشست و برخاست داشته باشيم؟ فرمود كسي كه ديدن او خدا را به ياد شما آورد، رفتار او شما را به آخرت‌طلبي برانگيزد و علم او منطق شما را فزوني دهد.

5‌ـ داراي خلقي نيكو و صبور و بردبار باشد، عصباني و خشن نباشد، با مواجهه با مشكلات، موقعيت‌هاي ناخواسته و رخداد‌هاي ناهنجار شكيبايي خويش را از دست ندهد.

به فرموده امام صادق (علیه السلام): مَن غَضِبَ عَليكَ مِن إخوانِك ثَلاثَ مرّاتٍ فلَم‌يَقُل فيك شرّاً، فَاتّخِذْهُ لِنَفسِك (صَديقاً)؛[31]هرگاه كسي را سه بار به خشم آوردي و ناسزايي از دهان وي خارج نگشت، او را به عنوان دوست براي خود انتخاب نما.

كسي كه سه بار رفتار رنج‌آور ما را ديد و جاي خشمگين شدن داشت، يا خشمگين نشد و يا عواطف خود را كنترل نمود و در نتيجه سخن ناپسندي بر زبان نياورد، شايستگي دوستي دارد. بدين خاطر كه در عالم دوستي، امكان لغزش و خطا بسيار است و اگر هر خطايي، با خطاي مشابه آن پاسخ داده شود، به زودي دوستي‌ها به دشمني بدل خواهد شد و اين خود آغاز مشكلات متعدّدي خواهد شد. آدمي اگر دوستي نداشته‌ باشد، بهتر است از اين‌كه دوستان ناشايست داشته باشد كه در شكل دوستي رفتار دشمني داشته باشند و يا به خاطر زود رنج بودن، به دشمن بدل شوند.

6ـ دوست بايد در آشكار و پنهان با دوست خويش يكسان باشد، در حضور او همان گويد كه در غيبت او مي‌گويد، در سختي‌ها با او همان‌گونه باشد كه در راحتي‌هاست؛ به هنگام نيازمندي دوست، با او همان‌گونه رفتار كند كه به هنگام نيازمندي به او انتظار دارد؛ در دارايي و ناداري دوست، يكسان رفتار كند، يعني دوست خود را به خاطر خودش بخواهد نه به خاطر مال، مقام و يا امور ديگر.

7ـ آن‌چه براي خود مي‌پسندد، براي دوست خود نيز بپسندد و آن‌چه را براي خود نمي‌پسندد، براي دوست خود نيز نپسندد. در رخداد هر حادثه‌اي براي خودش، همان‌گونه باشد كه اگر براي دوستش رخ داده بود نيز همان‌گونه مي‌بود. به تعبير ديگر، كمالات، خوبي‌ها، خوشي‌ها، آسايش، آرامش و راحتي و نيز نقص‌ها، بدي‌ها، ناخوشي‌ها، اضطراب و ناراحتي دوست خود را از آن خود بداند. همان يك روح در دو بدن باشند. آبروي دوستش را آبروي خود بداند، رنجش دوست را رنجش خود بداند و بالاخره ميان خود و دوست خود تفاوتي نبيند.

8ـ تغيير اوضاع و احوال دوست سبب تغيير دوستي او نشود. اگر به ثروت رسيد، يا اگر به رياست دست يافت، اين سبب تغيير در رفتارش با دوست نشود؛ همين طور ورشكسته شدن دوست يا بر كنارشدن او از رياست و يا هر گرفتاري ديگري رفتار او را تغيير ندهد.

9ـ آن‌چه در توان دارد در راه آرامش و آسايش و خوش‌بختي دوست خويش به كار ببرد و از رسيدن دوست خود به لذّتي يا كمالي خوشحال شود. به هيچ‌رو احساس حسادت نسبت به موفقيت‌هاي دوست خود نداشته باشد.

10ـ دوست خود را در سختي‌ها و ناخوشي‌ها تنها نگذارد. از او همچون جان خود محافظت كند، سختي‌هاي او را چون سختي‌هاي خود كارگشايي كند. برخي از اين ويژگي‌ها در كلام امام صادق (صلوات الله عليه) چنين آمده است:

الصّداقةُ محدودة، فمَن لم‌تَكُن فيه تلكَ الحدود، فَلاتَنسِبهُ إلي كَمالِ الصّداقة و مَن لم‌يَكُن فيه شَئٌ مِن تِلك الحدود، فَلاتَنسِبْه إلي شئٍ من الصّداقة؛ أولُّها: أن تَكونَ سَريرَتُه و عَلانيَتُه واحدة و الثّانيةُ: أن‌يَري زَينَك زَينَه و شَينَكَ شَينَه و الثّالثة: أن لايُغيِّرَه عنك مالٌ و لا ولايةٌ و الرّابعة: أن لا‌يَمنَعك شَيئاً ممّا يَصِلُ إليه مَقدرته و الخامسة: أن ‌لايُسلِّمَك عند النّائبات.[32]

دوستي شرايطي دارد، از اين‌رو كسي كه آن شرايط را نداشته باشد، دوستي او كامل نيست و اگر هيچ يك از آن شرايط را نداشته باشد، چيزي از دوستي ندارد.

اول: پنهان و آشكار او مانند هم باشد.

دوم: سرافرازي تو را سرافرازي خود و سرشكستگي تو را سرشكستگي خود بداند.

سوم: مال و مقام سبب تغيير او نشود.

چهارم: از آن‌چه در توان دارد براي تو دريغ نورزد.

پنجم: در سختي‌ها تو را رها نسازد.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: ما مِن عَبدٍ يَمتَنِعُ مِن مَعونةِ أخيه المُسلم و السّعي لَه في حاجَةٍ قُضيَت أو لم‌تُقضَ إلاّ ابتَلي بالسّعي فيما يَأثِمُ عليه و لم‌يُؤجَر؛[33]كسي نيست كه در كمك به برادر مسلمانش كوتاهي كند مگر آن‌كه به كوشش در كاري گناه‌آلود و زيان‌آور گرفتار شود.

11ـ اعتماد متقابل به يكديگر به‌گونه‌اي كه بتوانند دست در جيب يكديگر نمايند و از امكانات مالي و غير مالي هم استفاده نمايند.

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: هلْ يَدخَلُ أحدُكم يَدَه في كَمِّ صاحِبِه فَيَأخُذَ مِنه ما يُريدُ؟ قالوا لا. قالَ: فَلَستُم إخواناً كَما تَزعَمون؛[34] آيا شما دست در جيب دوستانتان مي‌كنيد و آن‌چه مي‌خواهيد بر مي‌داريد؟ گفتند نه. فرمود: پس آن‌گونه كه گمان مي‌بريد، دوست نيستيد.

12ـ حرمت‌نگهدار الهي باشند و از اين‌كه خلاف دستور الهي كاري انجام دهند، شرم داشته باشند. چه اگر كسي حرمت خداي خود را نگه نمي‌دارد، حرمت دوست را نگه نخواهد داشت، زيرا دوست از خدا مهم‌تر نيست. كسي كه بر خلاف امر و خواسته خدا عمل مي‌كند، دليلي ندارد كه در صورت لزوم، خلاف خواست دوستش عمل نكند؛ كسي كه پيمان ميان خود و خداي خويش به آساني مي‌شكند، مي‌تواند پيمان‌هاي ميان خود و دوستان خود را نيز بشكند؛ كسي كه با آن همه نعمتي كه خدا به او عطا فرموده است، نسبت به او بي‌وفايي مي‌كند، مي‌تواند به دوستانش نيز بي‌وفا باشد. چه حق دوست هرگونه كه باشد، از حق خدا بيش‌تر و برتر نيست.