روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام؛ تجلی مظلومیت و اوج عواطف

حسینی شاهرودی، طهور، حضرت ابوالفضل العباس، محرم

 

دریافت

 

آنچه در کربلا اتفاق افتاد که به اذن الله همه تدبیر امام حسین علیه الصلات و السلام بود، طراحی دقیق و همه‌جانبه‌ای است که انسان‌ها تا روز قیامت با هر عقیده‌ای که داشته باشند، وقتی بشنوند حداقل از حیث عواطف‌شان متمایل به حق شوند.

تمام بخش‌های کربلا همین‌طور است. کارهایی که امام حسین علیه السلام خودشان در این روز انجام دادند، خداحافظی‌ها و وداع‌هایی که انجام دادند، وداع معمول و متعارف نیست. اولاً عرب اهل خداحافظی نبوده، ثانیاً اگر اهل خداحافظی بودند در شرایط صلح و آرامش؛ اما در جنگ بروند تک تک، یکی یکی را نام ببرند و با او خداحافظی و صحبت کنند، این‌ها همه با تدبیر بوده.

وجهه غالب در همه این حوادث این است که سرچشمه‌های محبت را از دل شنونده، خواننده و بالاخره مخاطب بجوشاند. راه آن‌هم آن است که جنگ او نباید به‌گونه‌ای باشد که مخاطب و مستمع تشفّی خاطر پیدا کند. چون اگر آن‌ها کاری کردند و حضرت هم دمار از روزگارشان درآورده بود، قطعاً می‌گفتند با آن‌ها خوب [رفتار] کرد، این به آن در. در حالی که در کربلا نهایت پرهیز شده. در مواردی هم که گفته شده 10 نفر، 20، 120 نفر از دم تیغ می‌گذرانند، شرایطی است که لشکریان یزید بر خودشان تحمیل کردند. یعنی برای این‌که به حداقلی از اجر دنیوی برسند یا نامشان در فهرست سپاهیان قدر باشد، خودشان را از دم تیغ گذراندند و الا اگر آن‌ها فرار یا از دور تیراندازی می‌کردند، امام حسین علیه السلام با آن‌ها کار نداشت.

در نتیجه آن قطعه‌ای که باید حضرت اباالفضل العباس علیه الصلات و السلام خودش را نشان بدهد یعنی از آن جهت باید نهضت کربلا را بیمه کند، این است که مظلومیت همراه با تجلی عواطف، همراه با گفتار و روح کودکانه‌ای که در خیام اتفاق افتاده همه با هم عجین بشود. برای همین هم هست که در همه روضه‌ها بعد از روضه امام حسین و مخصوصاً کاری که آن حضرت در آخرین لحظات که نمی‌توانست روی پای خود بایستد انجام داد، سوزناک‌تر از روضه حضرت اباالفضل العباس علیه الصلات و السلام وجود ندارد.

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام هم دقیقاً وقتی که بدنش ارباً ارباً شده خودش را نشان می‌دهد و الا اگر در حد جنگیدن و جنگ نمایان و کشتن و مانند این‌ها باشد، می‌شود یک قهرمانی که در ملت‌ها حداقل در افسانه‌ها وجود دارد اما سنخ کاری که در کربلا انجام شده، مخصوصاً معالی این روضه‌ها و مصیبت‌ها، حتی در افسانه‌ها هم نیامده. اصلاً ذهن بشر چنین چیزی را برنمی‌تابد.

امام حسین علیه السلام هم نهایت پرهیز را دارد و در بسیاری از موارد هم که حضرت حمله کرده برای این است که وسط و نزدیک‌تر قرار بگیرد تا آن‌ها را موعظه کند و تذکر بدهد. امام حسین اگر می‌خواست بجنگد، یگانه عرب و انسان‌ها در قدرت بود؛ هم در ظاهر و هم در باطن. بقیه هم همین طور هستند؛ زن و مردشان [با سایر خلق] متفاوتند، همه دارای قدرت ربانی هستند. همان در قلعه خیبر را که امیرالمؤمنین علیه الصلات و السلام به قوت ربانی بلند کرد، تک تک خاندان پیامبر همین‌گونه بودند. بنابراین اگر می‌خواستند با یک اشاره ظاهری ـ نه باطنی ـ بساط یزید و یزیدیان را بهم بریزند، شدنی بود. ولی در مدت زمانی یزید از بین می‌رفت، امام حسین هم از دنیا می‌رفت، دوباره یزید جدیدی می‌آمد و قصه جدیدی بود و هیچ راه حلی نداشت. کاری کردند ماندنی باشد.

بنابراین هیچ‌کس از خاندان پیامبر جنگ نمایان نکردند. اصحاب جنگ کردند که تمام توان و همت‌شان را به‌کار گرفتند و خالصانه جنگیدند. و الا خاندان پیامبر باید کاری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام می‌داد که نرم‌خویی، زبان نرم، آرام، با حلم و طمأنینه به‌گونه‌ای که دل‌ها نرم شود، امام حسین دقیقاً شبیه کار پیامبر را انجام داده. ولو شمشیر زده ولی عند الضروره شمشیر زده به‌گونه‌ای که بلکه آیندگان و نسل‌های آینده به‌وسیله آنچه که در کربلا رخ داد، هدایت شوند.