توصیف اهل بیت از زبان امیر المومنین (ع) 1
«عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا»
اميرمؤمنان فرمود: خداي متعال ما را پاک ساخت، معصوم داشت و شاهد بر خلق خويش و حجت خويش در زمين قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد به گونهاي که نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما جدا خواهد شد.
اميرمؤمنان فرمود: خداي متعال ما را پاک ساخت، معصوم داشت و شاهد بر خلق خويش و حجت خويش در زمين قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد به گونهاي که نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما جدا خواهد شد.
شرح:
در حديث شريف يادشده که با تعابير ديگري نيز بيان شده است نکات بسيار نهفته است که برخي از آنها را به اختصار مطرح خواهيم کرد.
طَهَّرَنَا
1- نه تنها هر کاري که جنبه وجودي داشته باشد فعل و کار خداست و بايد دانست و بدان باور داشت بلکه اقتضاي ادب اين است که کار را هر چند به زبان و به ظاهر نبايد به غير خدا نسبت داد. حتي کارهايي که به ظاهر به انسان يا غير انسان نسبت داده ميشود، در کلام انبياء و اولياء بهويژه حضرت حبيب خدا (صلياللهعليهو آلهوسلم) و خاندان پاکش (صلواتاللهعليهماجمعين)، يا به خدا نسبت داده ميشود و يا با فعل مجهول بيان ميگردد. به عنوان نمونه: رُويت لي الارض فاُريتُ مشارقها و مغاربها (جوامعالجامع، ج3، 117) نه جمع شدن زمين و انقباض آن را به خود نسبت ميدهد و نه ديدن را. هم زمين جمع شد و بازفشرده شد و هم مشرقها و مغربها به آن حضرت نمايانده شد. حتي ديدن هم که از افعال متعارف طبيعي است و هر کسي به راحتي ميگويد من ديدم، آن خاندان پاک، چنين نميگويند بلکه آن را از خود سلب ميکنند و به صورت مجهول مطرح ميکنند. در جاهايي نيز فعل را به خدا نسبت ميدهند. حديث شريف که اينک مورد بحث قرار دارد از نوع دوم است که فعل را به خداي متعال نسبت دادهاند.
البته ميان انتساب فعل به خدا و بيان مجهول آن بهگونهاي که فاعل بهطور آشکار بيان نشود و انتساب فعل به فاعل مباشد و انسان تفاوت است و در آن نکتهها نهفته است که بايد به وقت و جاي ديگر حوالت دهيم.
2- تعظيم و تجليل و بزرگداشت خداي متعال که بهطور غير مستقيم تحقير و تذليل بنده است از آداب بندگي است. اگر چه خدا خداست خواه او را بزرگ بدانيم و بداريم و خواه چنين ندانيم. با تعظيم و تجليل خداي متعال نه چيزي بر او افزوده ميشود و نه با تعابير خلاف آن چيزي از او کاسته ميگردد. نه ايمان مؤمنان بر او تأثير ميگذارد و نه کفر کافران و نفاق منافقان. او خداست و بزرگ و فراتر از هر انديشه و گماني بلکه فراتر از آنکه به وصف آيد، خواه بندگان بدانند و بخوانند خواه ندانند و چنين نکنند.
با همه اين احوال، اقتضاي ادب بندگي اين است که او را بزرگ بدانيم و بخوانيم و بنابراين، نام او را به تنهاي بر زبان نياوريم بر قلم نرانيم. او مبدأ و خزانه هر خير و برکت است و اصل هر بزرگي و برتري. حضرت رسول الله (صلياللهعليهوآلهوسلم) و خاندان مطهر او (صلواتاللهعليهماجمعين) به منظور رعايت ادب و تعليم خلق پيوسته نام پر عظمت او را آنگونه که شايسته وي است بر زبان جاري ميساختند.
هرگاه نام او را به زبان ميآوردند تعابيري چون: جلّ جلاله، عزّ و جلّ، تبارک و تعالي، عزّ اسمه و مانند آن را به همراه آن به زبان ميآوردند. اين علاوه بر اداي حق معبود و انجام وظيفه عبد و رعايت ادب بندگي, جنبه تعليم نيز دارد. پيروان حبيبخدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) و محبان خاندان مطهر او (صلواتاللهعليهماجمعين) بايد با تشبه به آن پاکان و مقربان، رعايت ادب نمايند و نام خداي متعال را با حرمت و عظمت به زبان آورند. نام اولياي خداي متعال را نيز بايد با حرمت و ادب مناسب خودشان به زبان آورد.
3- طهارت بر چند قسم است:
أ- طهارت ظاهر که ممکن است عوامل طبيعي و بهداشتي و مانند آن داشته باشد که حکمش در فقه اصغر بيان ميگردد. اين طهارت خود مصاديق متعدد و متفاوتي دارد. به عنوان نمونه خون اگر چه نجس است و از طهارت برخوردار نيست ولي خون شهيد اينگونه نيست بلکه پاک و طاهر است و دستکم، احکام نجس و متنجس را ندارد. به اشاره بگويم که باز بودن درب خانه اميرمؤمنان(علیه السلام) به داخل مسجد نبوي پس از بسته شدن همه درها به امر الهي (و سدّ الابواب إلاّ بابه) شايد به خاطر برخي از همين احکام و طهارت چيزهايي باشد که در موارد ديگر نجسند.
ممکن است کسي يا کساني باشند که در همه جنبهها پاک باشند و هيچ جزئي از وجودشان مصداق و موضوع احکام نجس نباشد. با توجه به اين که اين مسأله به فقه اصغر مربوط است از بحث بيشتر درباره آن خودداري ميکنيم و به اهلش واميگذاريم.
ب- طهارت افعال که ممکن است به دليل حسن فعلي و فاعلي باشد که در اخلاق مطرح ميشود. اين طهارت نيز مصاديق متعدد و متنوعي دارد و در واقع همه کارهاي انسان را خواه مربوط به اندامها باشد(جوارح) و خواه مربوط به ابزارهاي دروني باشد(جوانح) در بر ميگيرد. به عنوان نمونه طهارت در گفتار، طهارت در شنيدن، طهارت در نگاه کردن، خوردن، آشاميدن، راه رفتن، نشستن، خوابيدن، سکوت کردن، جنگيدن، صلح کردن، نوشتن، خواندن، تخيل، توهم، نيت و مانند آن. اين گونه موارد از مصاديق طهارت در افعال است.
ترديدي نيست که در ميان بندگان خدا کساني هستند که از اين مرتبه از طهارت برخوردارند. آنچه انجام ميدهند، حق است و جز کارهاي آنها جز حق و طهارت وصفي ندارد. بلکه حقانيت حق و پاکي طهارت به اين دليل است که وصف کارهاي آنان است و حقانيت و طهارت را از افعال آنها کسب ميکنند. يکي از معاني اين سخن رسول اعظم الهي صلياللهعليهوآلهوسلم که در باره وليالله اعظم علي بن ابيطالب صلواتاللهعليه فرمود: (اللهم أدر الحق أينما دار)، همين است.
نه تنها همه کارهاي آن حضرت، حق و پاک است بلکه نشان پاکي و حقانيت ديگر کارها، شباهت و همانندي آنها با کارهاي آن حضرت است. يکي از معاني ميزان بودن آن حضرت نيز همين است. هر کاري، هر سخني، هر جنگي، هر صلحي، هر نيتي، هر مقصدي، هر تخيلي به اندازه شباهت و سنخيتش با کار و سخن و جنگ و صلح و نيت و مقصد و تخيل آن حضرت از طهارت و حقانيت برخوردار است.
ج- طهارت صفات که احکام مربوط به آن در عرفان عملي مطرح شده است. مصاديق اين طهارت، ويژگيهاي نفساني و روحي است. به سبب همين طهارت، نفس آنان شريف است و همه کششهاي نفسانيشان پاک.
نه تنها همه صفات پسنديده را دارند و نه تنها هيچ صفت ناپسندي ندارند بلکه هر ميلي به هر چيزي که داشته باشند به خاطر طهارت صفاتشان، آن ميل، پاک و پسنديده است و به همين دليل کاري که از آن ميل سر ميزند، عبادت است اگر چه براي ساير خلق شهوت و غضب باشد و ناپسند.
د- طهارت ذات که مسائل مربوط به آن در علوم سرّي مربوط به سرّ قدر قابل طرح است. کسي که اهل طهارت ذاتي باشد، عين ثابتش در علم ذاتي خداي متعال، از اغيار که ريشه همه آلودگيهاست، مبرّاست. به همين سبب، نه تنها هيچ کار ناپسندي از آنها سر نميزند و هيچ وصف ناپسندي، عارض آنها نميگردد بلکه هر کاري که انجام دهند، انتساب آن کار به وجود مبارک و مطهر آنها، سبب پاکي آن ميشود. تبديل سيئه به حسنه از برکات وجود مطهر آنهاست و هر صفتي که ذتي يا عرضي آنها باشد، متصف به طهارت ميگردد. جامع الاضداد بودن آنها نيز نتيجه همين طهارت ذاتي آنهاست. (البته بعيد نيست که حکم اخير، يعني جامع الاضداد بودن آنها از نتايج طهارت صفاتي آنها باشد).
با يادآوري نکات ياد شده، اينک معني اين فراز از حديث شريف که فرمود: (إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا) روشن ميگردد. خاندان مطهر پيامبر (صلواتاللهعليهماجمعين) نه تنها از همه مراتب طهارت برخوردند بلکه عين طهارت هستند به گونهاي که هيچ غيري در وجود و ذات و وصف و فعلشان وجود ندارد و بنابر اين، طهورند و مطهِر و هر پاک و طاهري به خاطر استناد و انتساب به آنها و به اندازه استناد و انتسابش از طهارت برخوردار است.
حوض کوثر و نهرهاي متعدد و متنوع بهشت که همه مطهِرند، نازل شده وجود مطهَر آنهاست و شراب طهور که هر که از آن بنوشد، از غير خداي متعال پاکش ميسازد (يُطّهِرهم عمّا سوي الله) ثمره ظهور طهارت ذاتي آنهاست.
عَصَمَنَا
عصمت نوعي مصونيت است از آنچه که با کمال انسان ناسازگار است يا کمال انسان را از ميان ميبرد يا از خواص و آثار انسان ميکاهد. عصمت بر چند قسم است و مراتبي دارد که از قرار زير ميباشد:
1- عصمت و مصونيت از گناه افعالي، خواه ترک واجب باشد و خواه انجام حرام
2- عصمت و مصونيت از گناه صفاتي، خواه نداشتن صفات پسنديده باشد خواه داشتن صفات ناپسند
3- عصمت و مصونيت ازگناه ذاتي، خواه فقدان عبوديت در مرتبه عين ثابت باشد و خواه داشتن کبر عرضي در مرتبه امر ابتلاء؛ خواه فقدان استعداد انقياد در ِسرّ قَدَر باشد و خواه داشتن استعداد تَجَرّي در مرتبه نهي ارشادي
4- عصمت و مصونيت از انجام مکروه مطابق درجات سهگانه بالا (کراهت افعالي، کراهت صفاتي و کراهت ذاتي)
5- عصمت و مصونيت از ترک مندوب و مستحب مطابق درجات سهگانه بالا (کراهت افعالي، کراهت صفاتي و کراهت ذاتي)
6- عصمت و مصونيت از کاستي طبيعي در جوارح و جوانح
7- عصمت و مصونيت از خطاي در دريافت و پرداخت معارف و علوم
8- عصمت و مصونيت از خطا و اشتباه در رفتار و افعال
9- عصمت و مصونيت از سهو و نسيان
10- عصمت و مصونيت از خطاي در فکر، خيال، وهم و نيت. (چهار قسم اخير (7 و 8 و 9 و 10) را ميتوان در قسم ششم جاي داد)
ممکن است کسي عصمت از گناه داشته باشد يا از گناهي که انسان نسبت به آن تنفر طبيعي دارد، عصمت داشته باشد (چنانکه بسياري از مردم از چنين گناهاني معصوم هستند) ولي اقسام ديگر را نداشته باشد.
با توجه به مرتبه انسان کامل و صاحب ولايت کلي و نيز با توجه به روايات مأثور از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) و خاندان مطهر وي (صلواتاللهعليهماجمعين)، اهلبيت حبيب خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم)، همه مراتب عصمت را دارند به گونهاي که نه ميتوان کمالي را در عالم هستي تصور کرد که خاص خداي متعال نباشد و آنها نداشته باشند و نه ميتوان نقصي را تصور کرد که از لوازم ذاتي موجودات ممکن نباشد و آن خاندان پاک داشته باشند. عصمتي که بالاتر از آن قابل تصور نيست.
در اين که آيا ممکن است آن خاندان مطهّر، کمالات وجوبي را واجد و نقائص امکاني را فاقد باشند، در جاي ديگر بدان اشاره کردهام.
بد نيست اشاره کنم که استغفارهاي آنان همانند استغفار غيرمعصوم نيست. استغفار آنان يا براي دفع است نه براي رفع يا براي شکر است يا براي اظهار عبوديت يا اظهار تفاوت عبد و ربّ. در شرح دعاي ابوحمزه ثمالي، توضيح بيشتري آمده است.
ادامه دارد