بزرگترین گناه

بزرگترین گناه
اميرمؤمنان-علیه الصلاة و السلام- فرمود: «جَهلُ المَرءِ بعُيوبِهِ أكبرُ ذُنوبِه» ؛ بزرگ ترين گناه آدمى این است که ازعیب ها ونقص های خود آگاه نباشد.
کم دانستن جرم وگناه موجب افزایش لغزشها و جنایت انسان می گردد. دوستان پاك خدا كه نه جرمى داشته اند و نه جنايتى، به خود مى پيچيدند و چون ابر در بهاران مى گريستند.
سرور اولياء، اميرمؤمنان -صلوات الله عليه- مى فرمايند:   آه! مِن قِلّةِ الزّادِ و طُولِ السّفَرِ؛ آه از كمى زاد و توشه و دورى راه. زينت عابدان(که از زيادى پيشانى بر خاك نهادن، «سجّاد» نام گرفته است)مى فرمايد» :أدعوكَ يا سيّدى بِلِسانٍ قَد أخرَسَهُ ذنبُه، رَبِّ اُناجيكَ بقَلبٍ قد أوبَقَهُ جرمُه … إذا رأيتَ مَولايَ ذُنوبى فَزِعتُ … و ما قَدرُ أعمالِنا فى جَنبِ نِعمَكَ و كَيفَ نَستَكثِرُ أعمالاً نُقابِلُ بها كَرَمَك» مولاى من! تو را با زبانى مى خوانم كه گناهان، آن را لال ساخته است. پروردگارا! با دلى تو را مى خوانم كه جرمش آن را فرارى داده است … مولاى من! آن گاه كه به گناهانم مى نگرم، وحشتم فرا گيرد … كارهاى ما در مقابل نعمت هاى تو چه ارزشى دارد، چگونه مى توانيم كارى انجام دهيم كه با كرم تو برابرى كند؟

گر همه اعمالِ صدّيقانِ اولادِ آدم، از عهد آدم تا انقراض عالم و طاعت قدسيان آسمان جمع كنى، در ميزان جلالِ ذو الجلال، ذرّه اى نسنجند.او كه تمام عمر به بندگى و عبادت و خدمت به بندگان خدا گذرانده است، خود را دست خالى مى بيند، ما بايد خود را چگونه ببينيم؟
زينت اهل عبادت كه پرستش خدا بدو آرايش يافته است، مى گويد: «به گناهانم كه مى نگرم به وحشت مى افتم، من كيستم و ارزش من چيست؟ «ما أنا سيّدى و ما خَطَري»؛ ما بايد چه گوییم ؛خليل گفتي: «يا جَبرَئيل إذا ذَكَرتُ خَطيئَتى، نَسيتُ خُلَّتَهُ»؛ خدا سلامت مى دهد و مى گويد: آيا دوستى ديده اى كه از دوست خويش بترسد؟ خليل گفتي: اى جبرئيل، آن گاه كه خطاهايم را ياد آورم، دوستى او را فراموش كنم.
تو عبادتت را با هركه مى خواهى مقايسه كن، ببين عبادت تو از كه بيش تر است و گناهانت را با هركه مى خواهى مقايسه كن، ببين گناه تو از كه كم تر است. آيا عبادت از حضرت زين العابدين -صلوات الله عليه - بيش تر دارى يا گناه از حضرت ابراهيم خليل- علیه السلام- كم تر؟! بلكه خود را با ابليس لعين مقايسه كن، عبادتت از او بيش تر است يا گناهانت كم تر؟ چه شد كه او شايسته لعنت ابدى شد؟ جز يك ترك فرمان؟! مگر تو هيچ ترك فرمان نكرده اي؟

مگر آن لعين چه كرد كه ما نكرديم و چه نكرد كه ما كرديم. هيهات، كه اگر اميد به فضل او نبود، از رحمت بى كران او نيز مأيوس بوديم.
«فَواسَوأتا على ما أحصى كتابُك مِن عَمَلى الّذى لَولا ما أرجُوا مِن كَرمِك و سَعةِ رحمتِك و نَهيِكَ إيّايَ عَن القُنوطِ، لَقَنَطتُ عندما أتَذَكَّرُها»؛ واى چه رسوايى است به خاطر آن چه كه كتاب تو از اعمال من شماره كرده است، اعمالى كه اگر اميد به كرم تو و گستره رحمت تو و نهى تو از نااميدى نبود، آن گاه كه آن ها را به ياد مى آورم، مأيوس و نااميد مى گشتم.
پيامبر-صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: «إنّى لَيُغانَ على قَلبى و إنّى لاَستَغفرُ الله فى كُلّ يَومٍ سَبعينَ مَرّة»؛ همانا بر دلم گرد كدورتى نشيند و من روزانه هفتاد مرتبه استغفار مى كنم.
اين كدورت به خاطر معاشرت با كثرت است. همين هم زبانى و هم مجلسى با فلان و فلان كدورت مى آورد. اگرچه قلب مبارك آن حضرت منزّه است، ولى شنيدن صداى اين و آن كدورت مى آورد.
به هرحال، اگر اين كدورت (غين) ادامه يابد، به چرك (رين) و بستگى دل (طبع) مى انجامد و آيينه دل فاسد مى شود و انوار معارف در آن نمى تابد و در نتيجه به شقاوت و تيره روزى مى انجامد، از اين رو نياز به صيقل دارد كه آن تيرگى ها را بزدايد تا انوار معارف در آن بتابد و بدين وسيله به سعادت ابدى دست يابد. اين صيقل دادن، توبه نام دارد . همان گونه كه صابون لباس را از چرك مى پيرايد، توبه جان و دل را از چرك و آلودگى مى پالايد.

توبه چيست؟
«التّوبةُ هيَ الرُّجوعُ إلى الله تعالى بالارادةِ كَما أنّ الموتَ رُجوعٌ بغَير إرادةٍ و هيَ الخُروجُ عَن الذّنوب كُلِّها للطّالب و الذّنوبُ ما يَحجُبُك عن الله مِن مَراتبِ الدّنيا و الآخرة؛ فَالواجبُ للطّالب، الخروجُ عَن كُلِّ مَطلوبٍ سِواهُ حتّى الوجود؛ «وجودُكَ ذَنبٌ لايُقاسُ به ذَنبٌ».
توبه بازگشت ارادى به سوى خداى متعال است، چنان كه مرگ بازگشت غير ارادى به سوى اوست. توبه عبارت است از بيرون شدن طالب از تمامى گناهان و گناه عبارت است از هرچه از دنيا و آخرت تو را از خدا محجوب سازد. پس بر طالب واجب است كه از هر مطلوب و مقصودى، غير از خدا، حتى از بودن خويش دست شويد. چه «وجود تو گناهى است كه هيچ گناهى به آن قياس نگردد».
توبه و مرگ از اين جهت با هم برابر و هماننداند كه هر دو بازگشت به خداست، هر دو خارج شدن است از هرچه غير خداست. هيچ از فناء شنيده اي؟! با توبه بزرگ ترين قدم رسيدن به آن، كه همان نرسيدن و نديدن و نجستن و نيافتن غير اوست، برداشته مى شود
اما تفاوت توبه با مرگ در اين است كه در سفر مرگ رنج سفر را درك نمى كنيم وگر درك مى كنيم، آن را انتخاب نكرده ايم، از اين رو يا در رشد و تكامل ما بى اثر است يا كم اثر و اگر هم مؤثر باشد، به اختيار ما نيست. ولى در سفر توبه، چون خود آن را انتخاب كرده ايم، سختى هاى آن لحظه به لحظه سبب تأثيرهاى بس عميق در وجود ما مى شود و اين يعنى حركت به سوى كمالات و تطبيق درون با مراتب جهان بيرون.
توبه يعنى بيرون آمدن از گناهان و منظور از گناه كه بايد از آن ها بيرون شويم، هر چيزى است كه ما را از نظر به حق و رسيدن به او باز دارد. هرچه سبب شود نتوانيم به او بنگريم و بدو توجه كنيم، گناه است. بايد چنين باشد كه به هرجا مى نگريم او را ببينيم. به گفته آن شوريده همداني:
به صحرا بنگرم صحراتِ وينم                                 به دريا بنگرم درياتِ وينم
به هرجا بنگرم كوه و در و دشت                              نشان از قامت رعناتِ وينم

نه اين كه به او بنگريم و ديگرى را بينيم يا به هركه بنگريم، غير او را بينيم. آن كه اهل گناه است، او را كه طلبيده است، غير او را مى يابد، بلكه در واقع غير او را مى خواهد، هرچند خود نيز نداند. او وسيله است براى رسيدن به ميلى و خواهشى گذرا. آن كه اهل گناه نيست، هرچه مى طلبد و مى خواهد، در واقع او را خواسته است و او را مى يابد و نظر او بر غير نمى افتد.
اگر ميان تو و خدا حجابى و مانعى باشد، همان گناه تو يا نتيجه گناه توست، خواه دنيا باشد، خواه آخرت. اگر لذّتى، شهوتى، خواهش غريزه اى بلكه خاطره اى را خواهى، حجاب توست و گناه، خواه آن لذّت و شهوت و خواهش غريزه، خوردن و آشاميدن و پوشيدنِ دنيا باشد، خواه از آخرت.
آنان كه همّشان شكم و شهوت شان است، در حجابند، خواه خور و خواب دنيا طلبند، خواه آخرت. البته، حجاب ها با يكديگر متفاوتند و هر كس حجاب مناسب خود را دارد، از اين رو توبه نيز مراتب دارد، همان گونه كه حجاب ها و گناهان مراتب دارند.
از آن جا كه انسان در هيچ زمانى بدون گناه و لغزش نيست، پيوسته بايد در حال رجوع از گناه به خدا باشد و هميشه در حال توبه باشد، زيرا كه هر مقامى و منزلى از سلوك و رجوع به حق، گناهان مناسب آن دارد، از اين رو توبه مناسب آن نيز لازم است، چنان كه فرمودند: «حَسَناتُ الاَبرارِ سَيّئاتُ المُقَرَّبينِ»؛ ابرار و نيكان كارى مى كنند كه به نزد آن ها و براى آن ها، پسنديده است و بر كمالات آن ها مى افزايد، ولى همان كار براى مقربان گناه به حساب مى آيد و آنان را از مقام خويش فرود مى آورد.
پيامبر-صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: خداوند از توبه بنده مؤمنش خوشحال تر مى شود از خوشحالى مردى كه در بيابان خطرناكى  شتر و آذوقه اش گم شده است. در جستجوى شتر برمی آید تا آن كه گرما و تشنگى، بيش از اندازه او را در فشار قرار می دهد؛ با خود می گوید به همان مكان نخست بر مى گردم و دراز مى كشم تا بميرم (وچنين مى كند)  سر بر بازوى خويش نهاده، آماده مرگ است، چشم باز مى كند و شتر را با آذوقه و آب نزد خود حاضر مى بيند. (اين انسان، چه قدر خوشحال و شاد مى شود) شادى خدا از توبه بنده مؤمنش از شادى اين شخص به مراتب بيش تر است.

عموميّت توبه
توبه اختصاص به هيچ گروه و طبقه اى از انسان ها ندارد، زيرا گناه اختصاص به هيچ گروهى ندارد. چنان كه گفتيم، كسى نيست كه هيچ نقص و خطايى نداشته باشد، چون همه فقيرند و در ذات خود تهى از هر كمالى و مملو از نقص. اگرچه نقص ها و خطاها متفاوت است. مؤمن هم لغزش دارد و بايد از آن برگردد.
پيامبر-صلوات الله وسلامه علیه- فرمود: «لَو عَمِلتُم الخطايا حَتّى تَبلُغَ السّماء ثُمّ نَدَمتُم لَتابَ الله عليكم»؛ اگر گناهانتان چندان بسيار باشد كه به آسمان رسد، آن گاه پشيمان شويد، خدا به شما رو آورد.

هرچه دور شده اى و هر كجا كه رفته اى، گر بخواهى، مى خواهمت. اگرچه من آلودگان را نخواهم كه «يحبّ المتطهّرين»، ولى اگر بخواهمت، نخست پاكت كنم، آن گاه بخواهمت. نصف اين كار با فرستادن آن پيراهن درست انجام شده است، نصفه ديگر را تو چه مى كني؟!
رسول خدا-صلوات الله وسلامه علیه- فرمود: «التائِبُ حبيبُ الله» و خود خدا فرمود: «إنّ اللهَ يُحِبُّ التوّابين
ديگر چه مى خواهى كه نفرستاده است؟ مگر نه اين است كه مى خواستى اين قصه، ارزان بلكه رايگان تمام شود؟ شد. او آخرين سخن خويش را گفت كه بنده من، حبيب مني.
نگو گر توبه كنم، باز مى لغزم و گناهم دو چندان مى شود. چون جاى ديگر چنين نمى گويي. در پاسخ به آن گل، گفتى كه اگر سويش روم، به او دست نيابم يا ممكن است بعدها شوق ديگرى در دلم افتد و از او وابرم؟
امام باقر-علیه السلام- فرمود: خداوند به داوود-علیه السلام- وحى فرستاد كه نزد بنده ام دانيال برو و بگو: تو گناه كردى و من آمرزيدمت، باز گناه كردى، آمرزيدمت، باز گناه كردى، آمرزيدمت، اگر بار چهارم گناه كنى، نيامرزمت.
(داوود پيام خدا را به او رساند) چون وقت سحر فرا رسيد، دانيال بپا خواست و با پروردگارش مناجات نمود و گفت: پروردگارا، پيامبرت داوود از تو به من خبر آورد كه من سه بار گناه كردم و تو آمرزيدى و خبر آورد كه اگر بار چهارم گناه كنم، تو نمى آمرزي. به عزتت سوگند ياد مى كنم اگر خودت مرا از گناه بازم ندارى، گناه مى كنم، باز هم گناه مى كنم، باز هم گناه مى كنم.

تو خود از زبان وليّت، صادق آل محمد -صلوات الله عليهم اجمعين- فرمودي: بسا كه ميان انسان و بهشت به خاطر زيادى گناهان، فاصله اى از زمين تا آسمان باشد و چيزى نمى گذرد كه بنده از ترس خداى متعال به خاطر پشيمانى از كرده هايش مى گريد تا اين كه آن فاصله چنان نزديك مى شود كه از پلك چشم به چشم نزديك تر مى گردد.
اولْ قدم در اين منزل، پشيمانى از گذشته است. از آنجا كه قدم نخست در لغزش و گناه، ميل به آن بود، اينك نخستين قدم، نفرت از گناه است. قدم دوم: اظهار پشيمانى و نفرت از گذشته و سومين قدم، ريشه كن نمودن آثار گناهان گذشته با انجام كارهاى مناسب حال بندگى ؛ آن گاه كه از نافرمانى سر در آوردى، چه حال تو را بود و چه احوال؟ اينك بايد حال و احوالت خلاف آن باشد، يعنى كوتاهى ها را جبران كنى، لذّت ها را فرو نشانى و چنان اندوهگين باشى كه يادآورى آن ها تو را ملتهب سازد، جانت را آتش زند. چنان كه اميرمؤمنان-صلوات الله و سلامه علیه- فرمود: «أن تُذيقَ الجسمَ ألَمَ الطّاعةِ كَما أذَقتَهُ حَلاوَةَ المعصية»؛ چنان در سختى و رنج افتى كه گاه نافرمانى، راحت و خوش بودي.
اين پيامد طبيعى معرفت اندك تو به خداى بزرگ است كه «مَنْ عَرَفَ اللهَ طالَتْ أحزانُه»؛ آن كه خدا شناسد، اندوهش بسيارباشد.
البته اين حالت چندان دوام ندارد كه «مَنْ عَرَفَ اللهَ زالَتْ أحزانُه»؛ آن كه خدا شناسد، اندوهش از ميان خواهد رفت.
بازهم تأكيد كنم كه اين بندگى كه به قصد جبران گذشته صورت مى پذيرد، تو را نفريبد كه مكرى ديگر و بلاى كشنده ديگرى است. فقط يادآورى شود كه پس از همه طاعت ها و سرسپردن ها، گمان مبرى كه كارى انجام داده اى كه سزاوار كمالى، جمالى يا پاداشى هستى و از او طلب كار. او كه حبيب خدا بود، فرمود:
«إنّ الله تعالى لَو أكَبَّ أهلَ السّموات و الاَرض فى النّار كانَ له ذلك»؛ به يقين اگر خدا آسمانيان و زمينيان را در جهنّم فرو ريزد، ناروا نخواهد بود.
همچنين فرمود: «لَو عَذَّبَنى و ابنَ مريم لَعُذّبْنا غيرَ ظالم»؛ اگر مرا و پسر مريم را كيفر دهد، كيفرى روا خواهد بود.
آن چه كه انجام دهى، گذشته ات را جبران نمى كند، حال و اكنون را تدارك مى بيند، بل آن هم نمى كند؛ بندگى تو، نشان صدق ادعاى توست و بس.