درس بيست و يكم : خداشناسي از ديدگاه سيد حيدر املي
خدا شناسي از ديدگاه سيد حيدر آملي
سري بودن برخي از معارف
معارف الهي رمز و رازهايي دارد كه از بيان آنها براي ديگران منع شده است. اين رازها، هم مربوط به توحيد است، هم ولايت، هم انسان و هم معاد. به تعبير ديگر، معارف الهي داراي سطوح مختلف است؛ همانگونه كه انسان داراي سطوح مختلفي است، سطوحي كه با سطوح مختلف و طبقات متعدد انسآنها مطابقت دارد. برخي از اين معارف، ويژة وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت و خاندان پاك اوست و هيچ كس حتي انبياء و اولياء نيز استعداد دستيابي به آن را ندارد، چنانكه آن حضرت فرمود: مرا با خدا وقتي است كه هيچ كس را در آن سهمي نيست، نه ملائك مقرب در آن شريكند و نه انبياء مرسل. (بحار الانوار، 18، 360). به گفتة سيد اين سخن اشاره به اختصاص برخي از اسرار الهي به آن حضرت است و مقصود اين است كه آن حضرت با حق تعالي حالات و اوقاتي دارد كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، نه ملائك مقرب نه انبياء مرسل و نه ديگر مخلوقات الهي.
سري بودن برخي از معارف
معارف الهي رمز و رازهايي دارد كه از بيان آنها براي ديگران منع شده است. اين رازها، هم مربوط به توحيد است، هم ولايت، هم انسان و هم معاد. به تعبير ديگر، معارف الهي داراي سطوح مختلف است؛ همانگونه كه انسان داراي سطوح مختلفي است، سطوحي كه با سطوح مختلف و طبقات متعدد انسآنها مطابقت دارد. برخي از اين معارف، ويژة وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت و خاندان پاك اوست و هيچ كس حتي انبياء و اولياء نيز استعداد دستيابي به آن را ندارد، چنانكه آن حضرت فرمود: مرا با خدا وقتي است كه هيچ كس را در آن سهمي نيست، نه ملائك مقرب در آن شريكند و نه انبياء مرسل. (بحار الانوار، 18، 360). به گفتة سيد اين سخن اشاره به اختصاص برخي از اسرار الهي به آن حضرت است و مقصود اين است كه آن حضرت با حق تعالي حالات و اوقاتي دارد كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، نه ملائك مقرب نه انبياء مرسل و نه ديگر مخلوقات الهي.
گويي اين سخن اشاره به اين نكته دارد كه اين اسرار در وقت و حالي بر او آشكار مي شود و اين انوار در مرتبهاي بر او پديدار ميگردد كه از تعلقات جسماني و روحاني، حتي از نبوت و رسالت نيز تجرد مييابد، در حالي كه نه چون حال ملائك مقرب است تا آنان با وي شريك باشند و نه چون حال انبياء مرسل است تا رسولان الهي با او همتا باشند. حالي است فراتر از حد نبوت و رسالت و قرب ملائك؛ مقامي است كه جبرئيل در مورد آن مي گويد: لو دنوت أنلمة لاحترقت. (بحار الانوار، 18، 382). و در اين صورت ديگر جبرئيل وجود نخوا هد داشت. در اين وقت است كه اسراري بر آن حضرت آشكار و نمايان ميشود كه ويژة اوست و هيچ يك از مخلوقات الهي در آن سهمي ندارند. (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 48). پيداست كه افشاي چنين رازي بر ديگران نه رواست و نه شدني. در قالب مفهوم و زبان نميگنجد تا براي ديگران بيان شود يا ديگران آن را فهم كنند. سر و ويژه است. سرّ بودن آن، بيان ناپذيري و نيز فهمناپذيري آن را به همراه دارد. پس در موضوعات مختلف معارف ديني، حقايق و دقايقي وجود دارد كه اختصاص به مقام حضرت ختمي مرتبت (ص) و اوصياء ختميين (صلوات الله عليهم اجمعين) دارد.
اميرمؤمنان (ع) فرمود: لقد علّمني رسول الله الف باب من العلم يفتح الله كل باب ألف ألف باب. (بحار الانوار، 26، 29). و نيز فرمود: إندمجت علي مكنون علم لو اُبهت به لاضطربتم اضطراب الارشية في الطوي البعيدة. (بحار الانوار، 28، 234؛ 35، 4؛ 77، 335). همچنين فرمود: و الله لو شئت أن أًخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لَفعلت و لكن أخاف أنتكفروا فيّ برسول الله صليّ الله عليه و آله.(نهج البلاغه، خ 173). حقايقي وجود دارد كه نه كسي را ياراي شنيدن آن است و نه كسي توان فهم آن را دارد. اين حقايق كه اسرار ويژة معارف الهي است اختصاص به خاندان پيامبر (ص) دارد و هيچ كس را از آن سهم و بهرهاي نيست، به همين خاطر است كه در پنهان داشتن آن ميكوشند.
عموم مردم نه تنها ياراي فهم اين گونه اسرار الهي را ندارند بلكه از فهم معارفي كه براي آنها ممكن ولي دشوار است نيز پرهيز ميكنند. به اين خاطر، بيان آن معارف نيز سبب حيرت و ترديد آنها ميشود؛ از اينرو، آنگاه كه چيزي از اين معارف بر زبان خاندان پيامبر(ص) جاري ميشد، مخاطبان با ترديد ميپرسيدند كه: آيا غيب ميگويي؟ چنانكه از حضرت اميرمؤمنان (ع) پرسيدند.
حضرت فرمود: اين غيب نيست بلكه از صاحب علمي، فرا گرفتهام. به گفته سيد مقصود از صاحب علم، حضرت ختمي مرتبت است. (ر.ك. جامع الااسرار و منبع الانوار، 45؛ بحار الانوار، 57، 121؛ 32، 250). نمونههاي فراوان از پرهيز اولياء خدا از افشاء اسرار الهي، در اخبار و روايات وجود دارد كه هم نشان دهندة اين نكته است كه همه مراتب معارف الهي براي همگان مناسب و سودمند نيست؛ هم همگان توانايي فهم آن را ندارند؛ نه ميتوان از همگان دريغ داشت و نه ميتوان براي همگان آشكار و نمايان ساخت. براي هر فرد يا گروهي، بايد اندازه مناسب همانها را بيان داشت. به تعبير ملاي رومي:
نمونههاي از روايات را كه به نوعي دلالت بر اين امر دارد را به اختصار بازگو ميكنيم:
1ـ كميل از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: حقيقت چيست؟ حضرت فرمود: تو را چكار با حقيقت؟ به گفتة سيد يعني تو كيستي كه از حقيقت پرسش ميكني، در حالي كه شايستة آن نيستي. كميل گفت: مگر من از ياران ويژة و از اصحاب سرّ تو نيستم؟ حضرت فرمود هستي ولي بيش از نمي از درياي موّاج علوم من به تو ميرسد. به تعبير سيد ، آري تو از ياران ويژة من هستي ولي شايستة چنين اسرار و رموزي نيستي زيرا بيان چنين اسراري هم براي من زيانآور است هم براي تو. زيرا تو تاب تحمل بيش از اندازة وجودت را نداري و اين اسرار بيش از اندازة توست. كميل پرسيد: آيا كسي چون تو، نيازمندي را براني؛ كسي مانند تو كه بر علوم و حقايق احاطه داري و ظرفيّت و استعداد هر نيازمندي را ميداني: نيازمندان را از حق خويش محروم سازي و از دستيابي به مقصودشان بازداري؟ به خدا قسم چنين نيست، تو و مانند تو، هر كس را به قدر فهم و استعدادش، آموزش دهي. (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 52؛ بحر المعارف، 2، 231).
حاصل آنكه كه عليرغم اينكه كميل از ياران ويژة اميرمؤمنان (ع) است كه در خلوت و تاريكي و شب هنگام از تعاليم ويژة آن حضرت بهرهها برده است، ولي باز هم استعداد دستيابي به اسرار ويژه را ندارد؛ از اينروست كه حضرت در پايان اين گفتگو وي را به خاموش كردن چراغ امر نمود يعني وي را به سكوت و پرهيز از گفتگو فرمان داد، بدين جهت كه آنچه قابل گفتن بود گفته شد و اين يعني پايان و مرز توانايي كميل در فهم معارف الهي كه البته كمتر كسي نيز به پاية او ميرسد.
2ـ در اشعاري كه منسوب به امام سجاد (ع) است چنين آمده است كه:
فيض كاشاني (مقدمه كتاب وافي و در الاصول العقلية، ص167). اشعار ياد شده را به آن حضرت نسبت ميدهد. هم چنين محدث ارموي، (در تعليقة بر آن). نسبت اين شعار به حضرت امام زين العابدين(ع) را مشهور مي داند و مؤلف الغدير نيز (ج7، ص 36ـ 35). آن را از آن حضرت ميداند.
گوهرهاي گرانبهاي دانش خويش را پنهان ميسازم مبادا كه حقيقت بر ناداني آشكار گردد و با ما درآويزد.
اميرمؤمنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در داشتن اين گوهرها بر من پيشي جستهاند.
بسا دانش ارجمندي كه اگر آن را آشكار سازم مرا از بتپرستان خواهند خواند.
مردماني مسلمان، ريختن خون مرا روا خواهند داشت كه زشتترين كارهايشان را پسنديده ميدانند.
گوهرهاي گرانبهايي از دانش را از افراد نادان و كم ظرفيّت پنهان ميكند بدين خاطر كه آشكار ساختن آن، چيزي جز رنج و زحمت بلكه آشوب و فتنه به دنبال ندارد. به علومي آگاهي دارد و افشاء نميكند كه پيش از او، اميرمؤمنان (ع)، امام حسن و امام حسين (ع) بدان آگاه بودند. چه گوهرهاي علمي گرانمايهاي نزد اوست كه اگر زبان به آن بگشايد، او را به بتپرستي متهم ميسازند و مسلمانان كه زشتترين كارهاي خود را نيك و پسنديده ميدانند ريختن خون او را به اتهام بتپرستي، روا ميدانند.
3ـ امام سجاد (ع) فرمودند: لو علم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله و لقد آخي رسول الله (ص) بينهما، فما ظنكّم بسائر الخلق (الغدير، 7، 37؛ بحار الانوار، 22، 343). به راستي اگر دو يار و دو برادر كه چنان به هم نزديك بودند كه رسولخدا (ص) ميان آنها عقد اخوت و پيمان برادري ايجاد نمود، اين اندازه متفاوت باشند كه آنچه يكي (سلمان) عين ايمان و حقيقت ميداند، ديگري (ابوذر) عين كفر و باطل ميشناسد، ديگر مردماني كه اين اندازه هم به يكديگر نزديك نيستند، چگونه خواهند بود؟
4ـ به گفتة سيد به خاطر آگاهي اويس قرني بر اسرار الهي بود كه به چنان شايستگي و بزرگي رسيد كه رسول خدا (ص) دربارة او فرمود: و إنّي لانشق روح الرحمن من طرف اليمن، و ورد «من ناحية اليمن،» و من قبل اليمن، و قد سأله سلمان عن هذا الشخص فقاله له (ع): إنّ باليمن لَشخصاً يقال له اويس القرني، يحشر يوم القيمة امة واحدة، يدخل في شفاعته مثل ربيعة و مضر، الا من رآه منكم فليقرأه عنّي السلام. (ر.ك.جامع الاسرار و منبع الانوار، 47).
5ـ رسول خدا (ص) فرمود: إنّا معاشر الانبياء اُمرنا ان نكلّم الناس علي قدر عقولهم. (بحار الانوار، 1، 85). به گفتة سيد اظهار اسرار معارف الهي براي افراد ناشايست، خلاف ادب و شريعت است اما بيان آن براي افراد شايسته و مستعد، عين ادب است. چنانكه گفته شده است: (ر.ك. نقد النقود، 110). :
اقتضاي ادب آن است كه اسرار معارف را جايي آشكار كنيم كه نه به معارف ستم شود و نه به مخاطب. بيان آن براي نااهل و ناشايستگان، ظلم به آن است و دريغ داشتن آن از شايستگان، ظلم به آنان است؛ از اينرو، بايد راه ميانه را برگزيد و به هر كسي به اندازة توان و استعدادش، رازگويي كرد. ولي چنانكه پس از اين خواهيم ديد، سيد با همة احتياط و كوشش براي ميانهروي، گاهي نكاتي را بيان ميكند كه در حد فهم همگان نيست و خود نيز به اين نكته توجه دارد؛ از اينرو، گويي از آن عذر خواسته است. گويي او ميگويد: اگر چنين مواردي مشاهده شد، مرا سرزنش نكنيد كه چرا كشف اسرار كردهاي، چه اينكه گاهي اين پرده برداشتن از اسرار، مقتضاي حال من بوده است. حال من حال كسي است كه ميگويد:
مقصود از بيان سرّي بودن معارف الهي اين است كه در اين رساله گاهي به بخشي از نظريات سيد دربارة انسان خواهيم پرداخت كه رمزآلود است و ثمرة تغنّي او پس از نوشيدن جام سكرآورِ و سقيهم ربّهم شراباً طهوراً (انسان، 21). است.
رابطة انسان و توحيد
2ـ نكتة ديگري كه در فهم ديدگاه سيد دربارة انسان، اهميت ويژه دارد، رهيافت وي در توحيد و مراتب آن است. انسان در ديدگاه سيد انساني است كه در قلب توحيد قرار گرفته است؛ نه تنها جداي از توحيد و بيرون از آن نيست و قابل شناسايي نيست، بلكه در يكي از مراتب وجودياش، عين توحيد است؛ از اينرو، تبيين توحيد بويژه توحيد وجودي، در اين بحث جايگاه قابل توجهي دارد.
مراتب توحيد
سيد در اين موضوع، چند گونه بيان دارد كه مجموع آنها، نظرية توحيدي وي را تا اندازه ممكن و موافق ادبِ شريعت آشكار ميكند. نخست وي ميگويد:
توحيد با همة اقسام و مراتبي كه دارد (و پس از اين به اختصار آن را مطرح خواهيم كرد). بهطور كلي بر دو قسم است:
1ـ توحيد انبيا،
2ـ توحيد اولياء.
توحيد انبيا، توحيد الوهي و آشكار كه براي همگان فهمپذير است، عبارت است از دعوت خلق به پرستش خداي مطلق و ترك خدايان مقيّد يا دعوت به خداي يگانه و نفي خدايان متعدد. (رك. اسرار الشريعة، 70). برخي از آيات قرآن به جنبة نخست تصريح دارد مانند: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم (آل عمران، 64). أجعل الالهة الهاً واحداً انّ هذا لشيء عجاب. (ص، 5). در آية نخست به پرستش الله و پرهيز از پرستش خدايان متعدد و پرهيز از پذيرش همتا براي وي دعوت شده است و در آية دوم مخالفان توحيد، اين امررا شگفتآور پنداشتهاند.
برخي ديگر از آيات قرآن به جنبة دوم تصريح دارند مانند: فاعلم أنه لا اله الاّ الله. (محمد، 19)؛ إنّما الهكم اله واحد.(كهف،110). كلمة لااله الا الله كه شعار توحيد است نيز به همين معناست، يعني نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه. اين سخن رسول خدا (ص) نيز كه فرمود: اُمرت أن اُقاتل الناس حتي يقولوا لا اله الا الله، (بحار الانوار، 37، 113). به همين نكته اشاره دارد. در هر صورت، دعوت پيامبران از آدم تا خاتم به منظور نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه و نيز پرستش و ستايش خداي مطلق و يگانه و نفي پرستش و ستايش خدايان مقيّد و متعدد بوده است.
توحيد اولياء كه به موضوع بحث ما ارتباط دارد عبارت است از: توحيد وجودي پنهان كه براي همگان قابل فهم نيست و خواص از انسانها توانايي فهم و دستيابي به آن را دارند. دعوت اولياء، به مشاهدة وجود مطلق و پرهيز از مشاهدة وجودهاي مقيّد است و يا دعوت به اثبات وجود يگانه كه واجب بالذات است و نفي وجودهاي متعدد كه ممكن بالذاتاند؛ بدين خاطر كه وجودهاي ممكن، در واقع، معدوم و هيچاند. توجه به معدوم بودن آنها، توحيد اولياء است.
ممكنات اگر چه به ظاهر وجود دارند ولي در واقع چنين نيستند، چنانكه خداي متعال فرمود: كل شي هالك الاّ وجهه له الحكم و اليه ترجعون (قصص، 88). و نيز فرمود: كل من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام.(رحمن، 26). غير از خداي متعال و وجه او، هر چيزي كه به گمان ميرسد، وجود دارد، فاني و هالك و معدوم است، به همين خاطر است كه همة عارفان تصريح كردهاند: در عالم جز خدا و اسماء و صفات و افعال او، چيزي وجود ندارد و از اينروست كه عالم هستي همه اوست و از اوست و به خاطر اوست و به سوي اوست. اولياي الهي از حضرت شيث (ع) كه اولين وليّ است تا حضرت مهدي(ع) كه آخرين اولياء است به همين امر دعوت ميكردهاند.
دليل انحصار توحيد بر دو قسم اين است كه نقيض توحيد كه شرك است بر دو قسم است كه عبارت است از شرك جليّ و آشكار و شرك خفيّ و پنهان. شرك يا عيان است و يا نهان. شرك عيان و آشكار مانند پرستش بتها و سنگها، ماه، خورشيد و ستاره و مانند آن. اين شرك به خاطر آشكار و عيان بودن بين خلق، شرك جليّ است چنانكه خداي متعال فرمود: إتخذوا من دونه آلهة (انبيا، 24). اين شرك در مقابل توحيد الوهي قرار دارد. اين عقيده به تعدد خدايان است و آن به يگانگي خدا.
شرك نهان و پنهان عبارت است از مشاهدة غير حق تعالي و اثبات وجود براي آن در خارج از وهم و گمان؛ مشاهدة موجودات ممكن مانند عقل و نفس و فلك و عناصر و مواليد و ديگر اشياء ممكن. اين شرك را نهان ناميدهاند بدين خاطر كه در ميان خلق نهان است و به آساني كسي بدان توجه نميكند چنانكه خداي متعال فرمود: يا صاحبي السجن أارباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار. (يوسف، 39).
اين شرك در برابر توحيد وجودي است. و از آنجا كه غير از اين دو شرك، شرك ديگري وجود ندارد، توحيد هم كه در برابر شرك است منحصر به دو قسم است (رك، اسرار الشريعه، ص 70). اگر چه هر يك از آنها مراتبي داشته باشد.
با توجه به انحصار توحيد در توحيد الوهي و وجودي، سيد ميگويد: بعثت همه انبياء و رسولان الهي (ع) جز براي دعوت خلق به توحيد الوهي و رهايي از شرك عيان و آشكار كه مقابل آن است، نيست؛ چنانكه هدف از دعوت همه اولياء و امامان (ع) چيزي جز فراخوان مردم به توحيد وجودي و رهايي از شرك پنهان و نهان كه در برابر آن است، نيست. هر كه از خدايان مقيّد و محدود روگرداند و به خداي مطلق و يگانه روآورد، از عبادت خلق به عبادت خالق بازگردد و شعار توحيد الوهي را كه لا اله الا الله است بر زبان آورد، از شرك عيان و آشكار رها شده است و از نظر شريعت بر حسب ظاهر، مسلمانِ مؤمنِ موحّد شناخته ميشود. چنين كسي از نجاستِ آشكارِ ظاهر و باطن كه به گفتة خداي متعال ويژة مشركان است، (انما المشركون نجس، توبه، 28) پاك گشته است؛ و هر كه از وجود مقيّد روگرداند و به وجود مطلق روآورد و از مشاهدة ممكنات پرهيز كرده، به مشاهدة واجب تعالي بپردازد، و شعار توحيد وجودي را كه «ليس في الوجود سوي الله» است بر زبان آورد، از شرك نهان و پنهان نيز نجات يافته است. چنين كسي به حسب باطنِ شريعت، موحّد عارفِ محقق شناخته ميشود. باطن و ظاهر او از نجاستِ شركِ نهان كه اكثر مؤمنان به گفتة خداي متعال و ما يؤمن اكثرهم الاّ و هم مشركون، (يوسف، 106). بدان آلودهاند، پاك ميگردد. (رك، اسرار الشريعة، همان).
اميرمؤمنان (ع) فرمود: لقد علّمني رسول الله الف باب من العلم يفتح الله كل باب ألف ألف باب. (بحار الانوار، 26، 29). و نيز فرمود: إندمجت علي مكنون علم لو اُبهت به لاضطربتم اضطراب الارشية في الطوي البعيدة. (بحار الانوار، 28، 234؛ 35، 4؛ 77، 335). همچنين فرمود: و الله لو شئت أن أًخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لَفعلت و لكن أخاف أنتكفروا فيّ برسول الله صليّ الله عليه و آله.(نهج البلاغه، خ 173). حقايقي وجود دارد كه نه كسي را ياراي شنيدن آن است و نه كسي توان فهم آن را دارد. اين حقايق كه اسرار ويژة معارف الهي است اختصاص به خاندان پيامبر (ص) دارد و هيچ كس را از آن سهم و بهرهاي نيست، به همين خاطر است كه در پنهان داشتن آن ميكوشند.
عموم مردم نه تنها ياراي فهم اين گونه اسرار الهي را ندارند بلكه از فهم معارفي كه براي آنها ممكن ولي دشوار است نيز پرهيز ميكنند. به اين خاطر، بيان آن معارف نيز سبب حيرت و ترديد آنها ميشود؛ از اينرو، آنگاه كه چيزي از اين معارف بر زبان خاندان پيامبر(ص) جاري ميشد، مخاطبان با ترديد ميپرسيدند كه: آيا غيب ميگويي؟ چنانكه از حضرت اميرمؤمنان (ع) پرسيدند.
حضرت فرمود: اين غيب نيست بلكه از صاحب علمي، فرا گرفتهام. به گفته سيد مقصود از صاحب علم، حضرت ختمي مرتبت است. (ر.ك. جامع الااسرار و منبع الانوار، 45؛ بحار الانوار، 57، 121؛ 32، 250). نمونههاي فراوان از پرهيز اولياء خدا از افشاء اسرار الهي، در اخبار و روايات وجود دارد كه هم نشان دهندة اين نكته است كه همه مراتب معارف الهي براي همگان مناسب و سودمند نيست؛ هم همگان توانايي فهم آن را ندارند؛ نه ميتوان از همگان دريغ داشت و نه ميتوان براي همگان آشكار و نمايان ساخت. براي هر فرد يا گروهي، بايد اندازه مناسب همانها را بيان داشت. به تعبير ملاي رومي:
جـملـه گفتند اي حكيم رخنه جو
اين فريب و اين جفـا بـا مـا مـگـو
چــار پــا را قدر طـاقت بـار نــه
بـر ضعيفان قـدر قـوت كــار نـه
دانــة هـر مرغ اندازه وي است
طعمة هر مـرغ انجيري كـي است
طـفل را گر نان دهي بر جاي شير
طـفل مسكين را از آن نان مرده گير
چون كـه دندانها برآرد بعد از آن
هـم بخـود گـردد دلش جوياي نان
مرغ پر نـارستـه چون پرّان شود
لـقـمـة هـر گـربــة درّان شــود
چون بـرآرد پـر بـپرّد او بـخود
بـي تـكلف بـي صفيـر نيك و بـد
اين فريب و اين جفـا بـا مـا مـگـو
چــار پــا را قدر طـاقت بـار نــه
بـر ضعيفان قـدر قـوت كــار نـه
دانــة هـر مرغ اندازه وي است
طعمة هر مـرغ انجيري كـي است
طـفل را گر نان دهي بر جاي شير
طـفل مسكين را از آن نان مرده گير
چون كـه دندانها برآرد بعد از آن
هـم بخـود گـردد دلش جوياي نان
مرغ پر نـارستـه چون پرّان شود
لـقـمـة هـر گـربــة درّان شــود
چون بـرآرد پـر بـپرّد او بـخود
بـي تـكلف بـي صفيـر نيك و بـد
نمونههاي از روايات را كه به نوعي دلالت بر اين امر دارد را به اختصار بازگو ميكنيم:
1ـ كميل از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: حقيقت چيست؟ حضرت فرمود: تو را چكار با حقيقت؟ به گفتة سيد يعني تو كيستي كه از حقيقت پرسش ميكني، در حالي كه شايستة آن نيستي. كميل گفت: مگر من از ياران ويژة و از اصحاب سرّ تو نيستم؟ حضرت فرمود هستي ولي بيش از نمي از درياي موّاج علوم من به تو ميرسد. به تعبير سيد ، آري تو از ياران ويژة من هستي ولي شايستة چنين اسرار و رموزي نيستي زيرا بيان چنين اسراري هم براي من زيانآور است هم براي تو. زيرا تو تاب تحمل بيش از اندازة وجودت را نداري و اين اسرار بيش از اندازة توست. كميل پرسيد: آيا كسي چون تو، نيازمندي را براني؛ كسي مانند تو كه بر علوم و حقايق احاطه داري و ظرفيّت و استعداد هر نيازمندي را ميداني: نيازمندان را از حق خويش محروم سازي و از دستيابي به مقصودشان بازداري؟ به خدا قسم چنين نيست، تو و مانند تو، هر كس را به قدر فهم و استعدادش، آموزش دهي. (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 52؛ بحر المعارف، 2، 231).
حاصل آنكه كه عليرغم اينكه كميل از ياران ويژة اميرمؤمنان (ع) است كه در خلوت و تاريكي و شب هنگام از تعاليم ويژة آن حضرت بهرهها برده است، ولي باز هم استعداد دستيابي به اسرار ويژه را ندارد؛ از اينروست كه حضرت در پايان اين گفتگو وي را به خاموش كردن چراغ امر نمود يعني وي را به سكوت و پرهيز از گفتگو فرمان داد، بدين جهت كه آنچه قابل گفتن بود گفته شد و اين يعني پايان و مرز توانايي كميل در فهم معارف الهي كه البته كمتر كسي نيز به پاية او ميرسد.
2ـ در اشعاري كه منسوب به امام سجاد (ع) است چنين آمده است كه:
اني لاكـتم من علمي جواهره كيـلا يري الحـق ذوجهـل فيفتتنا
و قد تقدمـنـا فيها ابو حسن مـع الحسين و وصي قبـلـه الحـسنا
فرب جـوهر علم لو ابوح به لقيل لي: انت ممن يعبـد الـوثـنا
و لاستحلّ رجـال مسلمون دمي يـرون اقـبـح ما يـاتونه حسنا
و قد تقدمـنـا فيها ابو حسن مـع الحسين و وصي قبـلـه الحـسنا
فرب جـوهر علم لو ابوح به لقيل لي: انت ممن يعبـد الـوثـنا
و لاستحلّ رجـال مسلمون دمي يـرون اقـبـح ما يـاتونه حسنا
فيض كاشاني (مقدمه كتاب وافي و در الاصول العقلية، ص167). اشعار ياد شده را به آن حضرت نسبت ميدهد. هم چنين محدث ارموي، (در تعليقة بر آن). نسبت اين شعار به حضرت امام زين العابدين(ع) را مشهور مي داند و مؤلف الغدير نيز (ج7، ص 36ـ 35). آن را از آن حضرت ميداند.
گوهرهاي گرانبهاي دانش خويش را پنهان ميسازم مبادا كه حقيقت بر ناداني آشكار گردد و با ما درآويزد.
اميرمؤمنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در داشتن اين گوهرها بر من پيشي جستهاند.
بسا دانش ارجمندي كه اگر آن را آشكار سازم مرا از بتپرستان خواهند خواند.
مردماني مسلمان، ريختن خون مرا روا خواهند داشت كه زشتترين كارهايشان را پسنديده ميدانند.
گوهرهاي گرانبهايي از دانش را از افراد نادان و كم ظرفيّت پنهان ميكند بدين خاطر كه آشكار ساختن آن، چيزي جز رنج و زحمت بلكه آشوب و فتنه به دنبال ندارد. به علومي آگاهي دارد و افشاء نميكند كه پيش از او، اميرمؤمنان (ع)، امام حسن و امام حسين (ع) بدان آگاه بودند. چه گوهرهاي علمي گرانمايهاي نزد اوست كه اگر زبان به آن بگشايد، او را به بتپرستي متهم ميسازند و مسلمانان كه زشتترين كارهاي خود را نيك و پسنديده ميدانند ريختن خون او را به اتهام بتپرستي، روا ميدانند.
3ـ امام سجاد (ع) فرمودند: لو علم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله و لقد آخي رسول الله (ص) بينهما، فما ظنكّم بسائر الخلق (الغدير، 7، 37؛ بحار الانوار، 22، 343). به راستي اگر دو يار و دو برادر كه چنان به هم نزديك بودند كه رسولخدا (ص) ميان آنها عقد اخوت و پيمان برادري ايجاد نمود، اين اندازه متفاوت باشند كه آنچه يكي (سلمان) عين ايمان و حقيقت ميداند، ديگري (ابوذر) عين كفر و باطل ميشناسد، ديگر مردماني كه اين اندازه هم به يكديگر نزديك نيستند، چگونه خواهند بود؟
4ـ به گفتة سيد به خاطر آگاهي اويس قرني بر اسرار الهي بود كه به چنان شايستگي و بزرگي رسيد كه رسول خدا (ص) دربارة او فرمود: و إنّي لانشق روح الرحمن من طرف اليمن، و ورد «من ناحية اليمن،» و من قبل اليمن، و قد سأله سلمان عن هذا الشخص فقاله له (ع): إنّ باليمن لَشخصاً يقال له اويس القرني، يحشر يوم القيمة امة واحدة، يدخل في شفاعته مثل ربيعة و مضر، الا من رآه منكم فليقرأه عنّي السلام. (ر.ك.جامع الاسرار و منبع الانوار، 47).
5ـ رسول خدا (ص) فرمود: إنّا معاشر الانبياء اُمرنا ان نكلّم الناس علي قدر عقولهم. (بحار الانوار، 1، 85). به گفتة سيد اظهار اسرار معارف الهي براي افراد ناشايست، خلاف ادب و شريعت است اما بيان آن براي افراد شايسته و مستعد، عين ادب است. چنانكه گفته شده است: (ر.ك. نقد النقود، 110). :
و آداب ارباب العقول لذي الهوي كآداب اهل السكر عند ذوي العقل
و قيل:و من منح الجهّال علماً أضاعه و من منع المستوجبين فقد ظلم
اقتضاي ادب آن است كه اسرار معارف را جايي آشكار كنيم كه نه به معارف ستم شود و نه به مخاطب. بيان آن براي نااهل و ناشايستگان، ظلم به آن است و دريغ داشتن آن از شايستگان، ظلم به آنان است؛ از اينرو، بايد راه ميانه را برگزيد و به هر كسي به اندازة توان و استعدادش، رازگويي كرد. ولي چنانكه پس از اين خواهيم ديد، سيد با همة احتياط و كوشش براي ميانهروي، گاهي نكاتي را بيان ميكند كه در حد فهم همگان نيست و خود نيز به اين نكته توجه دارد؛ از اينرو، گويي از آن عذر خواسته است. گويي او ميگويد: اگر چنين مواردي مشاهده شد، مرا سرزنش نكنيد كه چرا كشف اسرار كردهاي، چه اينكه گاهي اين پرده برداشتن از اسرار، مقتضاي حال من بوده است. حال من حال كسي است كه ميگويد:
سَقَوني و قالوا لا تغنّ و لو سَقَوا جبال حنين ما سَقَوني لغنّت
(همان). مقصود از بيان سرّي بودن معارف الهي اين است كه در اين رساله گاهي به بخشي از نظريات سيد دربارة انسان خواهيم پرداخت كه رمزآلود است و ثمرة تغنّي او پس از نوشيدن جام سكرآورِ و سقيهم ربّهم شراباً طهوراً (انسان، 21). است.
رابطة انسان و توحيد
2ـ نكتة ديگري كه در فهم ديدگاه سيد دربارة انسان، اهميت ويژه دارد، رهيافت وي در توحيد و مراتب آن است. انسان در ديدگاه سيد انساني است كه در قلب توحيد قرار گرفته است؛ نه تنها جداي از توحيد و بيرون از آن نيست و قابل شناسايي نيست، بلكه در يكي از مراتب وجودياش، عين توحيد است؛ از اينرو، تبيين توحيد بويژه توحيد وجودي، در اين بحث جايگاه قابل توجهي دارد.
مراتب توحيد
سيد در اين موضوع، چند گونه بيان دارد كه مجموع آنها، نظرية توحيدي وي را تا اندازه ممكن و موافق ادبِ شريعت آشكار ميكند. نخست وي ميگويد:
توحيد با همة اقسام و مراتبي كه دارد (و پس از اين به اختصار آن را مطرح خواهيم كرد). بهطور كلي بر دو قسم است:
1ـ توحيد انبيا،
2ـ توحيد اولياء.
توحيد انبيا، توحيد الوهي و آشكار كه براي همگان فهمپذير است، عبارت است از دعوت خلق به پرستش خداي مطلق و ترك خدايان مقيّد يا دعوت به خداي يگانه و نفي خدايان متعدد. (رك. اسرار الشريعة، 70). برخي از آيات قرآن به جنبة نخست تصريح دارد مانند: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم (آل عمران، 64). أجعل الالهة الهاً واحداً انّ هذا لشيء عجاب. (ص، 5). در آية نخست به پرستش الله و پرهيز از پرستش خدايان متعدد و پرهيز از پذيرش همتا براي وي دعوت شده است و در آية دوم مخالفان توحيد، اين امررا شگفتآور پنداشتهاند.
برخي ديگر از آيات قرآن به جنبة دوم تصريح دارند مانند: فاعلم أنه لا اله الاّ الله. (محمد، 19)؛ إنّما الهكم اله واحد.(كهف،110). كلمة لااله الا الله كه شعار توحيد است نيز به همين معناست، يعني نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه. اين سخن رسول خدا (ص) نيز كه فرمود: اُمرت أن اُقاتل الناس حتي يقولوا لا اله الا الله، (بحار الانوار، 37، 113). به همين نكته اشاره دارد. در هر صورت، دعوت پيامبران از آدم تا خاتم به منظور نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه و نيز پرستش و ستايش خداي مطلق و يگانه و نفي پرستش و ستايش خدايان مقيّد و متعدد بوده است.
توحيد اولياء كه به موضوع بحث ما ارتباط دارد عبارت است از: توحيد وجودي پنهان كه براي همگان قابل فهم نيست و خواص از انسانها توانايي فهم و دستيابي به آن را دارند. دعوت اولياء، به مشاهدة وجود مطلق و پرهيز از مشاهدة وجودهاي مقيّد است و يا دعوت به اثبات وجود يگانه كه واجب بالذات است و نفي وجودهاي متعدد كه ممكن بالذاتاند؛ بدين خاطر كه وجودهاي ممكن، در واقع، معدوم و هيچاند. توجه به معدوم بودن آنها، توحيد اولياء است.
ممكنات اگر چه به ظاهر وجود دارند ولي در واقع چنين نيستند، چنانكه خداي متعال فرمود: كل شي هالك الاّ وجهه له الحكم و اليه ترجعون (قصص، 88). و نيز فرمود: كل من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام.(رحمن، 26). غير از خداي متعال و وجه او، هر چيزي كه به گمان ميرسد، وجود دارد، فاني و هالك و معدوم است، به همين خاطر است كه همة عارفان تصريح كردهاند: در عالم جز خدا و اسماء و صفات و افعال او، چيزي وجود ندارد و از اينروست كه عالم هستي همه اوست و از اوست و به خاطر اوست و به سوي اوست. اولياي الهي از حضرت شيث (ع) كه اولين وليّ است تا حضرت مهدي(ع) كه آخرين اولياء است به همين امر دعوت ميكردهاند.
دليل انحصار توحيد بر دو قسم اين است كه نقيض توحيد كه شرك است بر دو قسم است كه عبارت است از شرك جليّ و آشكار و شرك خفيّ و پنهان. شرك يا عيان است و يا نهان. شرك عيان و آشكار مانند پرستش بتها و سنگها، ماه، خورشيد و ستاره و مانند آن. اين شرك به خاطر آشكار و عيان بودن بين خلق، شرك جليّ است چنانكه خداي متعال فرمود: إتخذوا من دونه آلهة (انبيا، 24). اين شرك در مقابل توحيد الوهي قرار دارد. اين عقيده به تعدد خدايان است و آن به يگانگي خدا.
شرك نهان و پنهان عبارت است از مشاهدة غير حق تعالي و اثبات وجود براي آن در خارج از وهم و گمان؛ مشاهدة موجودات ممكن مانند عقل و نفس و فلك و عناصر و مواليد و ديگر اشياء ممكن. اين شرك را نهان ناميدهاند بدين خاطر كه در ميان خلق نهان است و به آساني كسي بدان توجه نميكند چنانكه خداي متعال فرمود: يا صاحبي السجن أارباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار. (يوسف، 39).
اين شرك در برابر توحيد وجودي است. و از آنجا كه غير از اين دو شرك، شرك ديگري وجود ندارد، توحيد هم كه در برابر شرك است منحصر به دو قسم است (رك، اسرار الشريعه، ص 70). اگر چه هر يك از آنها مراتبي داشته باشد.
با توجه به انحصار توحيد در توحيد الوهي و وجودي، سيد ميگويد: بعثت همه انبياء و رسولان الهي (ع) جز براي دعوت خلق به توحيد الوهي و رهايي از شرك عيان و آشكار كه مقابل آن است، نيست؛ چنانكه هدف از دعوت همه اولياء و امامان (ع) چيزي جز فراخوان مردم به توحيد وجودي و رهايي از شرك پنهان و نهان كه در برابر آن است، نيست. هر كه از خدايان مقيّد و محدود روگرداند و به خداي مطلق و يگانه روآورد، از عبادت خلق به عبادت خالق بازگردد و شعار توحيد الوهي را كه لا اله الا الله است بر زبان آورد، از شرك عيان و آشكار رها شده است و از نظر شريعت بر حسب ظاهر، مسلمانِ مؤمنِ موحّد شناخته ميشود. چنين كسي از نجاستِ آشكارِ ظاهر و باطن كه به گفتة خداي متعال ويژة مشركان است، (انما المشركون نجس، توبه، 28) پاك گشته است؛ و هر كه از وجود مقيّد روگرداند و به وجود مطلق روآورد و از مشاهدة ممكنات پرهيز كرده، به مشاهدة واجب تعالي بپردازد، و شعار توحيد وجودي را كه «ليس في الوجود سوي الله» است بر زبان آورد، از شرك نهان و پنهان نيز نجات يافته است. چنين كسي به حسب باطنِ شريعت، موحّد عارفِ محقق شناخته ميشود. باطن و ظاهر او از نجاستِ شركِ نهان كه اكثر مؤمنان به گفتة خداي متعال و ما يؤمن اكثرهم الاّ و هم مشركون، (يوسف، 106). بدان آلودهاند، پاك ميگردد. (رك، اسرار الشريعة، همان).