تفاوت ميان ولي خدا و ساير خلق با توجه با اصلاح ژنتيکي
پرسش (248):
سلام بر شما استاد گرانقدر و بزرگوار.
با توجه به اصلاح ژنتيکي و ظهور و تجلي تمام اسماء و صفات الهي در تمام انسانها در عصر ظهور حضرت حجت صلواتاللهعليه، چه تفاوتي بين ايشان و ساير خلق و نيز چه نيازي به آن وجود مبارک ميباشد؟
سلام بر شما استاد گرانقدر و بزرگوار.
با توجه به اصلاح ژنتيکي و ظهور و تجلي تمام اسماء و صفات الهي در تمام انسانها در عصر ظهور حضرت حجت صلواتاللهعليه، چه تفاوتي بين ايشان و ساير خلق و نيز چه نيازي به آن وجود مبارک ميباشد؟
پاسخ:
با نام خدا
اصلاح ژنتيکي اگرچه ممکن است و بسا ضرورت داشته باشد، ولي چنانکه از نامش پيداست، اصلاح ژن است و ژن به جنبههاي اِعدادي و مادي انسان ارتباط دارد، بنابراين، ممکن است سير انسان را به بيشترين حد خود برساند ولي وليّ خدا که اهل نهايت است، نه اهل بدايت، سير به معني متعارف ندارد تا اگر ديگران سريعتر حرکت کنند، به او برسند. اينکه مقتداي عارفان فرمودند به من نميرسيد و مانند من نميشويد ولي بکوشيد در جهت من حرکت کنيد، شايد به همين معني باشد.
از اينگذشته، بر فرض پيدايش تغييرات اساسي در ساختار حياتي انسان، که دور از انتظار هم نيست، فرع جايگزين اصل نميشود و ساختار آفرينش که يکي اصل و مخلوق نخست و متقدم است و ديگران فرع و مخلوق دوم و متأخر، تغيير نميکند و تغيير آن محال عقلي است. کسي را که خدا در اولين مرتبه آفريده است، هيچگاه دوم نميشود، چون تغييرات در لايزال رخ ميدهد، ولي آفرينش در ازل انجام شده است و آنچه در لايزال رخ ميدهد، مراتب ازل را تغيير نميدهد، چون تأثير متأخر بر متقدم، بهويژه اگر تقدم و تأخر آنها زماني نباشد، از محالات عقلي است که به تناقض ميانجامد.
نکته مهم و آخر اين است که همانگونه که کامل بودن وليّ خدا سبب نميشود که او خدا شود يا همرتبهي او گردد، به کمال رسيدن انسانها نيز سبب نميشود که آنها در مرتبهي ولايت مطلق و تام وليالله اعظم قرار گيرند. حداکثر چيزي که ممکن است رخ دهد، همان است که ميان خدا و وليّ او رخ داده است و در نتيجه شايد در اين صورت بتوان گفت: «لا فرق بينک و بينهم الا انهم عبادک». همانگونه که وليّ خدا با همهي کمالاتش باز هم بندهي خداست و ذاتش عين فقر و تهيدستي است، ساير انسانها نيز با همهي کمالاتي که ممکن است به دست آورند، باز هم فرع و شاخهي درختي خواهند بود که وليّ خدا اصل و ريشه آن است.
با نام خدا
اصلاح ژنتيکي اگرچه ممکن است و بسا ضرورت داشته باشد، ولي چنانکه از نامش پيداست، اصلاح ژن است و ژن به جنبههاي اِعدادي و مادي انسان ارتباط دارد، بنابراين، ممکن است سير انسان را به بيشترين حد خود برساند ولي وليّ خدا که اهل نهايت است، نه اهل بدايت، سير به معني متعارف ندارد تا اگر ديگران سريعتر حرکت کنند، به او برسند. اينکه مقتداي عارفان فرمودند به من نميرسيد و مانند من نميشويد ولي بکوشيد در جهت من حرکت کنيد، شايد به همين معني باشد.
از اينگذشته، بر فرض پيدايش تغييرات اساسي در ساختار حياتي انسان، که دور از انتظار هم نيست، فرع جايگزين اصل نميشود و ساختار آفرينش که يکي اصل و مخلوق نخست و متقدم است و ديگران فرع و مخلوق دوم و متأخر، تغيير نميکند و تغيير آن محال عقلي است. کسي را که خدا در اولين مرتبه آفريده است، هيچگاه دوم نميشود، چون تغييرات در لايزال رخ ميدهد، ولي آفرينش در ازل انجام شده است و آنچه در لايزال رخ ميدهد، مراتب ازل را تغيير نميدهد، چون تأثير متأخر بر متقدم، بهويژه اگر تقدم و تأخر آنها زماني نباشد، از محالات عقلي است که به تناقض ميانجامد.
نکته مهم و آخر اين است که همانگونه که کامل بودن وليّ خدا سبب نميشود که او خدا شود يا همرتبهي او گردد، به کمال رسيدن انسانها نيز سبب نميشود که آنها در مرتبهي ولايت مطلق و تام وليالله اعظم قرار گيرند. حداکثر چيزي که ممکن است رخ دهد، همان است که ميان خدا و وليّ او رخ داده است و در نتيجه شايد در اين صورت بتوان گفت: «لا فرق بينک و بينهم الا انهم عبادک». همانگونه که وليّ خدا با همهي کمالاتش باز هم بندهي خداست و ذاتش عين فقر و تهيدستي است، ساير انسانها نيز با همهي کمالاتي که ممکن است به دست آورند، باز هم فرع و شاخهي درختي خواهند بود که وليّ خدا اصل و ريشه آن است.