درس هفتم
درس هفتم
«فَربٌی اَحمدُ شَئی عندی واَحق بحَمدی ؛اللهٌم انٌی اَجدُ سبلَ المَطالِب إلَیکَ مُشرَعة ومَناهلَ الرَّجاءِ إلَیکَ مُترِعَة»
در فراز قبلی حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمود:خدایا! تو، به من نیازی نداری ولی در عین حال، مرا دوست داری .تو در عین اینکه از من بی نیازی ، مرا این چنین دوست داری . آن قدر مرا دوست داشته ای که نعمت وجودم بخشیدی. مرا دارایی ای نبود وهمه چیزم عطا نمودی وخود فرمودی:«ان تعدٌوا نعمَة الله ، لا تحصوهَا»(نحل/18)
برخی با برداشتی عوامانه نعمتهای خدا را به دو دسته تقسیم کرده اند:
دسته اول: آنها که به خاطر استحقاق و طاعت واطاعت از امر پروردگار و با وعده وی نصیب بنده می شود .
دسته دوم: نعمتهایی که بی هیچ استحقاق وزمینه وطلبی، به بنده عطا می گردد ،مانند نعمت وجود.
«فَربٌی اَحمدُ شَئی عندی واَحق بحَمدی ؛اللهٌم انٌی اَجدُ سبلَ المَطالِب إلَیکَ مُشرَعة ومَناهلَ الرَّجاءِ إلَیکَ مُترِعَة»
در فراز قبلی حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمود:خدایا! تو، به من نیازی نداری ولی در عین حال، مرا دوست داری .تو در عین اینکه از من بی نیازی ، مرا این چنین دوست داری . آن قدر مرا دوست داشته ای که نعمت وجودم بخشیدی. مرا دارایی ای نبود وهمه چیزم عطا نمودی وخود فرمودی:«ان تعدٌوا نعمَة الله ، لا تحصوهَا»(نحل/18)
برخی با برداشتی عوامانه نعمتهای خدا را به دو دسته تقسیم کرده اند:
دسته اول: آنها که به خاطر استحقاق و طاعت واطاعت از امر پروردگار و با وعده وی نصیب بنده می شود .
دسته دوم: نعمتهایی که بی هیچ استحقاق وزمینه وطلبی، به بنده عطا می گردد ،مانند نعمت وجود.
که موجود همه هویت و ماهیتش وجود است که از جانب حضرت پروردگار به وی عطا شده وغیر از وجود ،عدم است وعدم ،جز تباهی چیزی نیست وتباهی را چه شایستگی واستحقاق برخورداری از نعمات باشد ،جز فضل پروردگار به واسطه تفضٌل نعمت وجود؟
نعمت های خداوند فقط از نوع دوم هستند
اما مومن ،از دریچه دیگری به نعمات الهی می نگرد .اوهمه چیز را با تمام هویت وذاتشان متعلٌَق ومتٌصل به خداوند می بیند.بنده را با استحقاق وطلب داشتن از مولا چه کار؟بنده از خاک است و شأن او خاکساری ،وخاکساری با طلبکاری، نشاید!
آنکه زحمت طاعت بر خود هموار کرد، با کدام نیرو و نفس چنین کرد؟ با نیروی خویش؟ ا ینکه عین ربط وتعلق وفقر است نسبت به پروردگارش وفقیر را چه توان انتخاب وعمل خواهد بود ؟
تفاوت فعل خداوند با انسانها
افعال آدمیا ن بر دو دسته اند:یا با واسطه اند ویا بی واسطه.
بی واسطه آنجاست که او با کنار هم قرار دادن قطعاتی وسیله نقلیه ای بسازد .حرکتی که توسط این وسیله صورت می گیرد، فعل با واسطه آدمی است .اما افعال خداوند فقط بی واسطه است. چون غیری نیست که امور به مدد آن، اجرا شود.
«ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها »(نحل/18) اگر نعمتهای خدا را بشمارید، نخواهید توانست .چرا که همه کارها، بدون استثنا لطف ورحمت الهی است که همه چیز رافرا گرفته وجای خالی برای غیر باقی نگذاشته است .با این حساب ،باید برای شمارش نعمات الهی تنها او را شمرد وآدمی را کجا توان شمارش بی نهایت، خواهد بود؟
در واقع آنان که از خواب غفلت بیدار شده و از قفس خویش رها گشته اند، رو به شمارش نعمات الهی می آورند ؛ چون تنها او را می بینند .
در توجه به نعمات الهی، همین ذکر وشمارش نعمات، موهبت است. فهم ودرک آن موهبتی دیگر،توفیق حمد خدا براین شکر نعمتی دیگر، گویی در همین ابتدا باید به بی نهایت بودن نعمات الهی اعتراف نمود.
مثلاً نعمت حیات را می توان در نظر گرفت .آدمی آنجا که به واسطه بیماری ای به کوتاهی عمر خویش واقف می شود، چگونه زمین و زمان را می کاود تا وسیله و چاره ای بیابد تا لحظه ای بر حیات خویش که نعمت ویژه ی الهی است بیفزاید .
کدام انسان است که در قبال اعطای همه دارایی هایش،خواستار سلامتی اش نباشد؟چه بسا علاوه بر همه ی دارایی ها به قرض وطلب از دیگران روی آورد؟چه کسی خواهد گفت:مگر زندگی چقدر ارزش داردکه چنین بهایی باید برایش پرداخت؟البته مومنان را باید از دیگران ممتازکرد.
دنیا زندان مومن است ومومن خواستار رهایی از این زندان
سٌر مطلب در آن است که اراده ی مومن، همچون میل ونیتش بی نهایت است. آنگاه که دعا می کند «اللهم اغن کل فقیر»از خدا خواسته است که، وقتی دست در جیب سخاوتش می نماید بتواند همه عالم هستی را بی نیاز کند .
مومن می خواهد تمام خلق خدا همواره آسوده باشند،کاری که هرگز عملی نخواهد شد، به همین دلیل است که که می گویند:«نیت مومن از عملش بهتر است»
مومن، عاشق عبادت است واگر او را بر حال خویش رها کنند، در همان اولین طور عبادت باقی خواهد ماند.چونان ملائکه که بعضی همواره، در رکوع اند وبعضی از ازل تا به ابد، در سجود. اما در محدوده تنگ طبییعت، مومن، مجبور است برطبق ظاهر شریعت ،از خویش دفع غم واندوه نماید و به تمام امور بپردازد. ولی روحش مشتاق روزی است که از قفس تن رها شود وپروانه وار بر شعله عشق ازلی و ابدی خویش بچرخد.
با این توصیف چگونه می شود دنیا ،برای مومن ،زندان نبوده و مطلوب وی باشد؟
در چه صورت مومن خواستار طول عمر خواهد بود؟
گاهی مومن است که طلب طول عمر می کند وگاهی ولی کامل .معنی و تعبیر این طلب برای هر کدام متفاوت است.مومن، می خواهد سنگ نفس خویش ، برآتش ابتلاء بیندازد تابه آن نفس مطمئنه ،دست یابد ،چون سنگ که بر آتش اندازند تا چدن شود و باز بر آتش اندازند تا آهن گردد و باز با آتشی دیگرافکنند، تا به فولاد آبدیده بدل گردد.
اما آنجا که ائمه معصومین صلوات الله اجمعین طلب طول عمر میکنند، معنی دقیق تری هست .خواسته آنها این است که همه بندگان خدا به آسودگی مطلق برسند و این حاصل نمی شود مگر از طریق هدایت . میل به هدایت همه وجود این ذوات مبارک را پر کرده است .آنها که در سیر صعودی در مقام« دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»(نجم/9) هستند هیچ گاه حاضر نخواهند بود به طبیعت باز گردند .اما آنجا که بنده ره گم کرده ای نیاز به هدایت آنان داشته باشد همه وجود مبارکشان، پر از اشتیاق به بازگشت به عالم طبیعت وهدایت یکی از بندگان خدا می شود چه آنکه هر انسان تنها همین گوشت وپاره ای استخوان نیست ، بلکه عالم اکبری است . چطور می شود ولی کامل خدا ،از هدایت عالَمی دست بکشد؟
به همین خاطر ، طلب طول عمر می نماید تا شاید بندگان بیشتری را بر سر سفره ی هدایت الهی بنشاند.
شمارش نعمات الهی، میل به عبادت رادر بنده زنده می کند
یکی از آثار توجه به نعمات الهی و ذکر آنها این است که آدمی آنچنان شرمنده پروردگار خویش خواهد شد که میل به عبادت، در وجودش شعله می گیرد .حالاگر کسی پیوسته و پیوسته نعمتها ی الهی را بشمارد ، به اینجا خواهد رسید که با تمام وجود زمزمه کند :فربی احمد شئ عندی ؛ خدای من پاکترین وسزاوارترین موجودات، به ستایش است در نزد من .همه ستایش ها اولا وبالذات، به خدا وند تعلق می گیرد ثانیا وبالعرض، به دیگران .
اگر سفره ای پهن شد، قبل از آن، سفره ای دیگر پهن بوده است .اگر دستی تکان خورد، دست خدا بر آن بوده است «یدالله فوق ایدیهم»(فتح/10) ، پس همه حمد ها، متعلق به اوست. اگر آدمی برای نان ونمکی خود را مدیون کسی می داند، بداند که این نان ونمک را خدا بر سفره او گذاشته باید سپاس گوید پروردگاری را که نام او را در ذیل نان ونمک خوران خویش قرار داده، او را از یاد نبرده و به راستی اگر در نظر نمی آوردش به کجای عالم بر می خورد؟
پس انسان شاکر، خدای خویش را سزاوارترین موجود، به ستایش وسپاس می بیند .اما چون او خود فرموده : اَن اشکر لی ولوالدی ؛ اول من، بعد دیگران، که آنها هم غیر ازمن نیستند .به سپاس از دیگران نیز می پردازد.اما در نظر دارد که اگر حول وقوه الهی نبود، هیچ جنبنده ای لحظه ای توان حرکت نداشت ، « لا حول ولا قوة الاٌ بالله» .
پرودگارا!آن همه ای که به همه، می رسد از آن توست واز جانب تو ،که جانب دیگری در عالم نیست.تو خود، راه مستقیم رسیدن به خویش را برای همه ما بنمایان.
نعمت های خداوند فقط از نوع دوم هستند
اما مومن ،از دریچه دیگری به نعمات الهی می نگرد .اوهمه چیز را با تمام هویت وذاتشان متعلٌَق ومتٌصل به خداوند می بیند.بنده را با استحقاق وطلب داشتن از مولا چه کار؟بنده از خاک است و شأن او خاکساری ،وخاکساری با طلبکاری، نشاید!
آنکه زحمت طاعت بر خود هموار کرد، با کدام نیرو و نفس چنین کرد؟ با نیروی خویش؟ ا ینکه عین ربط وتعلق وفقر است نسبت به پروردگارش وفقیر را چه توان انتخاب وعمل خواهد بود ؟
تفاوت فعل خداوند با انسانها
افعال آدمیا ن بر دو دسته اند:یا با واسطه اند ویا بی واسطه.
بی واسطه آنجاست که او با کنار هم قرار دادن قطعاتی وسیله نقلیه ای بسازد .حرکتی که توسط این وسیله صورت می گیرد، فعل با واسطه آدمی است .اما افعال خداوند فقط بی واسطه است. چون غیری نیست که امور به مدد آن، اجرا شود.
«ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها »(نحل/18) اگر نعمتهای خدا را بشمارید، نخواهید توانست .چرا که همه کارها، بدون استثنا لطف ورحمت الهی است که همه چیز رافرا گرفته وجای خالی برای غیر باقی نگذاشته است .با این حساب ،باید برای شمارش نعمات الهی تنها او را شمرد وآدمی را کجا توان شمارش بی نهایت، خواهد بود؟
در واقع آنان که از خواب غفلت بیدار شده و از قفس خویش رها گشته اند، رو به شمارش نعمات الهی می آورند ؛ چون تنها او را می بینند .
در توجه به نعمات الهی، همین ذکر وشمارش نعمات، موهبت است. فهم ودرک آن موهبتی دیگر،توفیق حمد خدا براین شکر نعمتی دیگر، گویی در همین ابتدا باید به بی نهایت بودن نعمات الهی اعتراف نمود.
مثلاً نعمت حیات را می توان در نظر گرفت .آدمی آنجا که به واسطه بیماری ای به کوتاهی عمر خویش واقف می شود، چگونه زمین و زمان را می کاود تا وسیله و چاره ای بیابد تا لحظه ای بر حیات خویش که نعمت ویژه ی الهی است بیفزاید .
کدام انسان است که در قبال اعطای همه دارایی هایش،خواستار سلامتی اش نباشد؟چه بسا علاوه بر همه ی دارایی ها به قرض وطلب از دیگران روی آورد؟چه کسی خواهد گفت:مگر زندگی چقدر ارزش داردکه چنین بهایی باید برایش پرداخت؟البته مومنان را باید از دیگران ممتازکرد.
دنیا زندان مومن است ومومن خواستار رهایی از این زندان
سٌر مطلب در آن است که اراده ی مومن، همچون میل ونیتش بی نهایت است. آنگاه که دعا می کند «اللهم اغن کل فقیر»از خدا خواسته است که، وقتی دست در جیب سخاوتش می نماید بتواند همه عالم هستی را بی نیاز کند .
مومن می خواهد تمام خلق خدا همواره آسوده باشند،کاری که هرگز عملی نخواهد شد، به همین دلیل است که که می گویند:«نیت مومن از عملش بهتر است»
مومن، عاشق عبادت است واگر او را بر حال خویش رها کنند، در همان اولین طور عبادت باقی خواهد ماند.چونان ملائکه که بعضی همواره، در رکوع اند وبعضی از ازل تا به ابد، در سجود. اما در محدوده تنگ طبییعت، مومن، مجبور است برطبق ظاهر شریعت ،از خویش دفع غم واندوه نماید و به تمام امور بپردازد. ولی روحش مشتاق روزی است که از قفس تن رها شود وپروانه وار بر شعله عشق ازلی و ابدی خویش بچرخد.
با این توصیف چگونه می شود دنیا ،برای مومن ،زندان نبوده و مطلوب وی باشد؟
در چه صورت مومن خواستار طول عمر خواهد بود؟
گاهی مومن است که طلب طول عمر می کند وگاهی ولی کامل .معنی و تعبیر این طلب برای هر کدام متفاوت است.مومن، می خواهد سنگ نفس خویش ، برآتش ابتلاء بیندازد تابه آن نفس مطمئنه ،دست یابد ،چون سنگ که بر آتش اندازند تا چدن شود و باز بر آتش اندازند تا آهن گردد و باز با آتشی دیگرافکنند، تا به فولاد آبدیده بدل گردد.
اما آنجا که ائمه معصومین صلوات الله اجمعین طلب طول عمر میکنند، معنی دقیق تری هست .خواسته آنها این است که همه بندگان خدا به آسودگی مطلق برسند و این حاصل نمی شود مگر از طریق هدایت . میل به هدایت همه وجود این ذوات مبارک را پر کرده است .آنها که در سیر صعودی در مقام« دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»(نجم/9) هستند هیچ گاه حاضر نخواهند بود به طبیعت باز گردند .اما آنجا که بنده ره گم کرده ای نیاز به هدایت آنان داشته باشد همه وجود مبارکشان، پر از اشتیاق به بازگشت به عالم طبیعت وهدایت یکی از بندگان خدا می شود چه آنکه هر انسان تنها همین گوشت وپاره ای استخوان نیست ، بلکه عالم اکبری است . چطور می شود ولی کامل خدا ،از هدایت عالَمی دست بکشد؟
به همین خاطر ، طلب طول عمر می نماید تا شاید بندگان بیشتری را بر سر سفره ی هدایت الهی بنشاند.
شمارش نعمات الهی، میل به عبادت رادر بنده زنده می کند
یکی از آثار توجه به نعمات الهی و ذکر آنها این است که آدمی آنچنان شرمنده پروردگار خویش خواهد شد که میل به عبادت، در وجودش شعله می گیرد .حالاگر کسی پیوسته و پیوسته نعمتها ی الهی را بشمارد ، به اینجا خواهد رسید که با تمام وجود زمزمه کند :فربی احمد شئ عندی ؛ خدای من پاکترین وسزاوارترین موجودات، به ستایش است در نزد من .همه ستایش ها اولا وبالذات، به خدا وند تعلق می گیرد ثانیا وبالعرض، به دیگران .
اگر سفره ای پهن شد، قبل از آن، سفره ای دیگر پهن بوده است .اگر دستی تکان خورد، دست خدا بر آن بوده است «یدالله فوق ایدیهم»(فتح/10) ، پس همه حمد ها، متعلق به اوست. اگر آدمی برای نان ونمکی خود را مدیون کسی می داند، بداند که این نان ونمک را خدا بر سفره او گذاشته باید سپاس گوید پروردگاری را که نام او را در ذیل نان ونمک خوران خویش قرار داده، او را از یاد نبرده و به راستی اگر در نظر نمی آوردش به کجای عالم بر می خورد؟
پس انسان شاکر، خدای خویش را سزاوارترین موجود، به ستایش وسپاس می بیند .اما چون او خود فرموده : اَن اشکر لی ولوالدی ؛ اول من، بعد دیگران، که آنها هم غیر ازمن نیستند .به سپاس از دیگران نیز می پردازد.اما در نظر دارد که اگر حول وقوه الهی نبود، هیچ جنبنده ای لحظه ای توان حرکت نداشت ، « لا حول ولا قوة الاٌ بالله» .
پرودگارا!آن همه ای که به همه، می رسد از آن توست واز جانب تو ،که جانب دیگری در عالم نیست.تو خود، راه مستقیم رسیدن به خویش را برای همه ما بنمایان.