درس دوازدهم
درس دوازدهم
شارح در این درس به شرح ویژگی های دعا ومناجات وتفاوت آنها با هم، پرداخته واشاره ای اجمالی ،به یکی از فرازهای قبلی دعا، که شرح داده شده، می پردازد وتعبیری تازه بر آن ارائه می نماید.
تفاوت مناجات ودعا چیست؟
آنچه مسلم است، این است که :دعای ابوحمزه در واقع مناجات یکی از اولیا کامل خداست .در فرازهای قبلی شرح داده شد که دعا کنندگان چند دسته اند.آن کس که احساس نیاز و فقر وذلٌت اورا به سمت پروردگارش کشانده وفهمیده «لایملک لنفسه نفعا ولا ضرٌا».حتی منفعت وضررش در اختیار او نیست.این شخص اهل دعاست.
شارح در این درس به شرح ویژگی های دعا ومناجات وتفاوت آنها با هم، پرداخته واشاره ای اجمالی ،به یکی از فرازهای قبلی دعا، که شرح داده شده، می پردازد وتعبیری تازه بر آن ارائه می نماید.
تفاوت مناجات ودعا چیست؟
آنچه مسلم است، این است که :دعای ابوحمزه در واقع مناجات یکی از اولیا کامل خداست .در فرازهای قبلی شرح داده شد که دعا کنندگان چند دسته اند.آن کس که احساس نیاز و فقر وذلٌت اورا به سمت پروردگارش کشانده وفهمیده «لایملک لنفسه نفعا ولا ضرٌا».حتی منفعت وضررش در اختیار او نیست.این شخص اهل دعاست.
اما آن کس که به مقام محبت رسیده وبالاتر از آن کسی که از دو مقام قبلی هم گذرکرده، اهل مناجات است .چه آنکه ویژگی مناجات این است که در آن خودی مطرح نیست.من وتویی وجود ندارد. چه آنکه در مورد دعا، خدا فرموده :«ادعونی استجب لکم» همین ضمیر(کم) یعنی؛ شما بخواهید ،من پاسخ می دهم. یعنی؛ در اینجا بنده نتوانسته خودش را نا دیده بگیرد که خدا اینگونه خطابش کرده است .
در دعا، دعاکننده چیزی را برای خودش می خواهد. اما در مناجات ، بنده خودش را گم کرده.این یعنی انتفاء از خود .واین تا بدانجا پیش می رود که در هنگام مناجات با خدا می بیند که متکلم وشنونده یکی است .خداست وتنها خدا. برسبیل تشبیه، قطره در دریا چه حسٌی خواهد داشت؟ آیا صدای حرکات خود را خواهد شنید؟
این مقام مخصوص موحدین است .آنانکه از مقام حب نیز گذشته اند. انتظار نمی رود در مناجات سخن از خواستن آب ونان باشد.اگر هم ،چنین تقاضاهایی شده باشد فرعی وطفیلی بوده است.
مناجات به وجهی، مقدمه ی توحیداست وبه وجه دقیق تر،نتیجه ی آن
مناجات در وهله اول، برای رسیدن به درک توحید است.در مرحله ی دوم، مشاهده توحید و وحدت حقیقی حاکم بر عالم هستی ودر مرتبه سوم ،فنای در توحید .
در مناجات تنها سخن از توحید است .حتی در آن مساله ولایت هم مطرح نمی شود .چون ولایت،میوه ظهور بطون توحید است .وقتی گل توحید شکفت ، ولایت آشکار شده است .
ویژگی دعایی که انسان رابه توحیدمی رساندآن است که هیچ شائبه ای از غیر نداشته باشد
دعایی که دعا کننده را در صراط مستقیم به توحید می رساند، دعایی است که دعا کننده در بین نباشد .چه رسدبه خواسته ها وشهواتش ،باغ وراغش .
در روایات آمده است که: خودتان را وا گذارید ودعا کنید . گفته شد که ادب بنده در این است که افعال بد را به خود نسبت داده وخیرات را به خداوند .اما هنگامی که سخن از توحید محض است، نمی توان چنین گفت :چون متعلٌق بودن اعمال به این وآن، آنجاست که این وآن (کثرت) در میان باشد.
مناجات، از سویی راه توحید را هموار وباز می کند. اما تعبیر دقیق ترش این است که: نتیجه ی توحید محض است .
چه کسی جز اولیاءکامل خدا (حضرت علی امیرالمومنین صلوات الله علیه) می تواند بگوید:«لو کشف الغطاء ما ازدت یقینی» اگر پرده های عالم کنار روند، ذره ای بر یقین من افزوده نخواهد شد.
ویا بگوید:«ما رایت شیئا الٌا وقد رایت الله قبله ،بعده ومعه وفیه »
هر چه را نگریستم، ندیدم. مگر خدا را، قبل وبعد و وسط وهمراه آن .
خواندن مناجات در واقع تشبٌه به اولیاء خداست
«من تشبٌه بقوم فهو منهم » هر کس به قومی شبا هت داشته باشد، از آنهاست.
در مورد حشر نیز چنین است .این گونه نیست که همه ی انسانها حشر مستقلی داشته باشند .هر کس بنا به شباهت های وجودی وظاهری اش متعلق به قومی می شود .گروهی با انبیاء واولیاء وگروهی با فسٌاق یا حیوانات.
اینکه انسان باید در هنگام مناجات حالت زاری داشته باشد ،نه برای این است که این حالت او فی نفسه دارای اهمیٌت است.بلکه، یکی از دلایلش این است که تشبٌه به بندگان حقیقی خدا که با او مناجات می کنند داشته باشد.
حضرت سیدالساجدین صلوات الله وسلامه علیه در صحیفه ی سجادیه می فرمایند:
اگر آنقدر اشک بریزم که چشمانم از حدقه بیرون افتد، گوشتم بر پوست واستخوانم بخشکد. آنچنان که رمقی برایم باقی نماند .می دانم که این تاوان یک مکروه نیست. تا چه رسدبه یک گناه .البته لطف وفضل خدا زیاد است .در فراز قبلی دعا گفته شدکه خداوند در سوال از انسان «ما غرٌک بربٍک الکریم » چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته ؟پاسخ را به دهان انسان می گذارد. _بربک الکریم_ یعنی بگو که کرم تو مرا چنین گستاخ کرده است.
اشاره ای دیگر به این فراز مناجات:
«الهی لا تودٌٌبنی بعقوبتک ولا تمکر بی فی حیلتک»
از آنجا که معارف الهی ذی بطون است، با یک تفسیر وتعبیر تمام شدنی نیست .قبلا این فراز شرح داده شد. اما تعابیر دیگری دارد که اینک یکی از این معانی شرح داده خواهد شد.
گفته شد که مناجات مبتنی بر توحید است .قدم اول در این مسیر فهم توحید افعالی است. بنا بر توحید افعالی هر کس که نسبت به انسان مکر وفریب وحیله ای به کار برد ،این همان مکر وفریب الهی است .«َمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»( جزء 3/ آل عمران/ آيه54 ) مکرالله مکر خداست.
یعنی در مرحله ی ابتدایی انسان می گوید:(خدایا!مارا با بندگان زرنگت طرف مکن که به ما حیله ببندند .به تعبیری سرمان کلاه بگذارند .چه آنکه در این صورت می دانم که تو خودت به من حیله ورزیده ای.
در مرحله ی بعدی می فرماید(خدایا!به من مکر مبند .یعن گاهی انسان، سر خودش را کلاه می گذارد. کارهایی انجام می دهد که خیال می کند به نفعش است .حال آنکه چنین نیست .این تقاضا یعنی اینکه :(خدایا!کمکم کن تا خودم سر خودم راکلاه نگذارم.)
مثل آنجا که کسی می گوید :قربة الی الله درس می خوانم اما اگر اعلام کنند که از این به بعد مدرکی داده نمی شود درس تعطیل می شود.
مرحله ی بعدی که خطر ناکتر وپیچیده تر است ؛اینست که اصلا خدا بر سر آدم کلاه می گذارد .این تعبیری از استدراج است.
استدراج چیست؟
استدراج آنجاست که خدا از ابتدا می داند که این بنده شایستگی این نعمات فراوان را ندارد ونمی تواند از این نعمات برای رسیدن به توحید استفاده کند .بنده اصرار می ورزد . خدا هم اجابت می کند.آنقدر نعمت می دهد تا انسان گرفتار غفلت می شود.
البته یکی از وظایف انسانها آبادکردن دنیا است . اما نه تا آن حد که انسان از کمالات ویژه خویش غافل شود.
احتمال اینکه نعمتهایی که خدا به انسان می دهد یکی از مصادیق مکر وفریب الهی باشد خیلی زیاد است. به اعتقاد شارح همه نعمتها این چنین اند.
یکی دیگر از مصادیق استدراج آنجاست که انسان نمی فهمد کلاه سرش رفته است. چون در حال غفلت است،وقتی از او می پرسند :چه شد که تو موفق شدی ودیگران ،نه .می گوید :تلاش بسیار کرده ام .فهم بیشتری داشته ام.
استدراج در نعمتهای معنوی نیز وجود دارد
آنکه توفیق مناجات یافته ، به غرور فریفته می شود. یادش می رود اگر اشکی ریخته ومناجاتی کرده، توفیق خدا بوده است . نشانش اینکه مثلا شبهای پیشین چنین حال مناجاتی نداشته است.
اما دچار غرور می شود .پس نماز صبحش را قضا می کنند تا بداند، هر آنچه می کند از توفیق خداست .این هم از مکر الهی است.
در دعا، دعاکننده چیزی را برای خودش می خواهد. اما در مناجات ، بنده خودش را گم کرده.این یعنی انتفاء از خود .واین تا بدانجا پیش می رود که در هنگام مناجات با خدا می بیند که متکلم وشنونده یکی است .خداست وتنها خدا. برسبیل تشبیه، قطره در دریا چه حسٌی خواهد داشت؟ آیا صدای حرکات خود را خواهد شنید؟
این مقام مخصوص موحدین است .آنانکه از مقام حب نیز گذشته اند. انتظار نمی رود در مناجات سخن از خواستن آب ونان باشد.اگر هم ،چنین تقاضاهایی شده باشد فرعی وطفیلی بوده است.
مناجات به وجهی، مقدمه ی توحیداست وبه وجه دقیق تر،نتیجه ی آن
مناجات در وهله اول، برای رسیدن به درک توحید است.در مرحله ی دوم، مشاهده توحید و وحدت حقیقی حاکم بر عالم هستی ودر مرتبه سوم ،فنای در توحید .
در مناجات تنها سخن از توحید است .حتی در آن مساله ولایت هم مطرح نمی شود .چون ولایت،میوه ظهور بطون توحید است .وقتی گل توحید شکفت ، ولایت آشکار شده است .
ویژگی دعایی که انسان رابه توحیدمی رساندآن است که هیچ شائبه ای از غیر نداشته باشد
دعایی که دعا کننده را در صراط مستقیم به توحید می رساند، دعایی است که دعا کننده در بین نباشد .چه رسدبه خواسته ها وشهواتش ،باغ وراغش .
در روایات آمده است که: خودتان را وا گذارید ودعا کنید . گفته شد که ادب بنده در این است که افعال بد را به خود نسبت داده وخیرات را به خداوند .اما هنگامی که سخن از توحید محض است، نمی توان چنین گفت :چون متعلٌق بودن اعمال به این وآن، آنجاست که این وآن (کثرت) در میان باشد.
مناجات، از سویی راه توحید را هموار وباز می کند. اما تعبیر دقیق ترش این است که: نتیجه ی توحید محض است .
چه کسی جز اولیاءکامل خدا (حضرت علی امیرالمومنین صلوات الله علیه) می تواند بگوید:«لو کشف الغطاء ما ازدت یقینی» اگر پرده های عالم کنار روند، ذره ای بر یقین من افزوده نخواهد شد.
ویا بگوید:«ما رایت شیئا الٌا وقد رایت الله قبله ،بعده ومعه وفیه »
هر چه را نگریستم، ندیدم. مگر خدا را، قبل وبعد و وسط وهمراه آن .
خواندن مناجات در واقع تشبٌه به اولیاء خداست
«من تشبٌه بقوم فهو منهم » هر کس به قومی شبا هت داشته باشد، از آنهاست.
در مورد حشر نیز چنین است .این گونه نیست که همه ی انسانها حشر مستقلی داشته باشند .هر کس بنا به شباهت های وجودی وظاهری اش متعلق به قومی می شود .گروهی با انبیاء واولیاء وگروهی با فسٌاق یا حیوانات.
اینکه انسان باید در هنگام مناجات حالت زاری داشته باشد ،نه برای این است که این حالت او فی نفسه دارای اهمیٌت است.بلکه، یکی از دلایلش این است که تشبٌه به بندگان حقیقی خدا که با او مناجات می کنند داشته باشد.
حضرت سیدالساجدین صلوات الله وسلامه علیه در صحیفه ی سجادیه می فرمایند:
اگر آنقدر اشک بریزم که چشمانم از حدقه بیرون افتد، گوشتم بر پوست واستخوانم بخشکد. آنچنان که رمقی برایم باقی نماند .می دانم که این تاوان یک مکروه نیست. تا چه رسدبه یک گناه .البته لطف وفضل خدا زیاد است .در فراز قبلی دعا گفته شدکه خداوند در سوال از انسان «ما غرٌک بربٍک الکریم » چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته ؟پاسخ را به دهان انسان می گذارد. _بربک الکریم_ یعنی بگو که کرم تو مرا چنین گستاخ کرده است.
اشاره ای دیگر به این فراز مناجات:
«الهی لا تودٌٌبنی بعقوبتک ولا تمکر بی فی حیلتک»
از آنجا که معارف الهی ذی بطون است، با یک تفسیر وتعبیر تمام شدنی نیست .قبلا این فراز شرح داده شد. اما تعابیر دیگری دارد که اینک یکی از این معانی شرح داده خواهد شد.
گفته شد که مناجات مبتنی بر توحید است .قدم اول در این مسیر فهم توحید افعالی است. بنا بر توحید افعالی هر کس که نسبت به انسان مکر وفریب وحیله ای به کار برد ،این همان مکر وفریب الهی است .«َمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»( جزء 3/ آل عمران/ آيه54 ) مکرالله مکر خداست.
یعنی در مرحله ی ابتدایی انسان می گوید:(خدایا!مارا با بندگان زرنگت طرف مکن که به ما حیله ببندند .به تعبیری سرمان کلاه بگذارند .چه آنکه در این صورت می دانم که تو خودت به من حیله ورزیده ای.
در مرحله ی بعدی می فرماید(خدایا!به من مکر مبند .یعن گاهی انسان، سر خودش را کلاه می گذارد. کارهایی انجام می دهد که خیال می کند به نفعش است .حال آنکه چنین نیست .این تقاضا یعنی اینکه :(خدایا!کمکم کن تا خودم سر خودم راکلاه نگذارم.)
مثل آنجا که کسی می گوید :قربة الی الله درس می خوانم اما اگر اعلام کنند که از این به بعد مدرکی داده نمی شود درس تعطیل می شود.
مرحله ی بعدی که خطر ناکتر وپیچیده تر است ؛اینست که اصلا خدا بر سر آدم کلاه می گذارد .این تعبیری از استدراج است.
استدراج چیست؟
استدراج آنجاست که خدا از ابتدا می داند که این بنده شایستگی این نعمات فراوان را ندارد ونمی تواند از این نعمات برای رسیدن به توحید استفاده کند .بنده اصرار می ورزد . خدا هم اجابت می کند.آنقدر نعمت می دهد تا انسان گرفتار غفلت می شود.
البته یکی از وظایف انسانها آبادکردن دنیا است . اما نه تا آن حد که انسان از کمالات ویژه خویش غافل شود.
احتمال اینکه نعمتهایی که خدا به انسان می دهد یکی از مصادیق مکر وفریب الهی باشد خیلی زیاد است. به اعتقاد شارح همه نعمتها این چنین اند.
یکی دیگر از مصادیق استدراج آنجاست که انسان نمی فهمد کلاه سرش رفته است. چون در حال غفلت است،وقتی از او می پرسند :چه شد که تو موفق شدی ودیگران ،نه .می گوید :تلاش بسیار کرده ام .فهم بیشتری داشته ام.
استدراج در نعمتهای معنوی نیز وجود دارد
آنکه توفیق مناجات یافته ، به غرور فریفته می شود. یادش می رود اگر اشکی ریخته ومناجاتی کرده، توفیق خدا بوده است . نشانش اینکه مثلا شبهای پیشین چنین حال مناجاتی نداشته است.
اما دچار غرور می شود .پس نماز صبحش را قضا می کنند تا بداند، هر آنچه می کند از توفیق خداست .این هم از مکر الهی است.