درس پانزدهم
درس پانزدهم
متن دعا : و حتی لک شفیعی الیک ، ساکن الی شفاعتک و انا واثق من دلیلی بدلالتک و ساکن من شفیع الی شفاعتک.
همین قدر که من تو را دوست دارم . همین دوستی در قیامت شفیع من است . این حجتی که دارم مورد اطمینان است. یقینم از شناختم به تو به دست آمده است. خیالم آسوده است که تو مرا شفاعت می کنی.
به راستی چرا انسانی که خدا را دوست دارد یقین می کند که جز عفو و رحمت و منت و برکت خدا شامل حالش نمی شود؟ ریشه این یقین چیست؟
متن دعا : و حتی لک شفیعی الیک ، ساکن الی شفاعتک و انا واثق من دلیلی بدلالتک و ساکن من شفیع الی شفاعتک.
همین قدر که من تو را دوست دارم . همین دوستی در قیامت شفیع من است . این حجتی که دارم مورد اطمینان است. یقینم از شناختم به تو به دست آمده است. خیالم آسوده است که تو مرا شفاعت می کنی.
به راستی چرا انسانی که خدا را دوست دارد یقین می کند که جز عفو و رحمت و منت و برکت خدا شامل حالش نمی شود؟ ریشه این یقین چیست؟
محبت حقیقی و بی شائبه از غرایز، دو سویه است
محبتهایی که ریشه در امیال و غرایز دارند، چون بر اساس نیازاند، امکان اینکه یک طرفه باشد بسیار است. چه آنکه احتمالاً طرف مقابل ، این نیاز را درخود حس نمی کند.اما محبت حقیقی دو سویه است.اگر آدمی کسی را نه به خاطر سود و منفعت یا دفع ضرر دوست داشته باشد بلکه تنها خودش را بطلبد. قدر و اندازه ی خودش را به محبوب نشان داده است.انسان همان چیزی است كه می خواهد و می طلبد.انسانی که از خدایش آب و نان می خواهد، آب و نان خدایش را خواسته، نه خود خدا را، محبوب او همان آب و نان است. کسی که بگوید خدایا نانها را به گرسنگان و آبها را به تشنگان بده ، من خود تو را می خواهم، این بنده ، جمال شناس و بهاء شناس است. خدا هم عاشق چنین بنده ای است.در حدیث قدسی آمده است: «عبدی اطعنی... حتی یکون سمعه الذی سمع به ، بصره الذی أبصر به... »بنده من تا آنجا به من نزدیک می شود که خود گوش و چشمش می شوم.فهم معنی «ی»تکلم در «عبدی» بالاترین لذتها را به همراه دارد.
خداوند هر جا که بخواهد با کسی از سر راز و نیاز و شوق و انس سخن بگوید : او را منتسب به خود می کند . عبدی ، خلیلی حبیبی، همین انتساب به خود ، شیرین ترین لذتهاست.
حب به ذات خداوند منشأ این امر است
بنده به جایی می رسد که خدا در چشمانش، خودش را مشاهده می کند ، در زبانش خودش را می یابد، و مگر ممکن است خدایی که این چنین خودش را دوست دارد ، چشم و گوش و دستی را که چشم و گوش و دست خودش است نخواهد و نطلبد.هرگاه انسان خدا را طلب کند، خدا هم او را می طلبد.
این یک تعبیر از این مفهوم است که دوستی خدا، شفاعت کننده است . به عنوان مثال پدر و مادر به فرزند خود به چشم موجودی که حداقل اثر انگشت آنها را دارد، نگاه می کنند اینست که فرزندشان نسبت به بچه های دیگر در نظرشان بسیار عزیز است.
اصلاً عکس انسان برای خودش از عکس دیگران، عزیزتر و مهم تر است.
«تعبیری دیگر، محبت فراتر از غریزه، به خاطر سنخیت بین محب و محبوب ایجاد می شود»
یعنی محب همیشه با محبوب خودش شباهت دارد و مقدار این محبت هم به قدر همان شباهت است از این رو مهمترین عامل رشد در دنیا و آخرت محبت اولیاء خدا به ویژه خاندان پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین است. این امر قراردادی نیست. سر مطلب در آن است که محبت اختیاری نیست.به میزانی که در انسان شباهت به آن ذوات مقدس باشد محبت هم خواهد بود. و اگر سنخیت نباشد ولو همه ی عالم و آدم هم بخواهند این محبت ایجاد نخواهد شد.پس آدمی هر وقت دوستی خدا را در دلش یافت، یقین می کند كه این دوستی ، شفیع او خواهد بود ، چرا که دوستی اولیاء نشان دهنده ی تشبه به اولیاء خداست.نفرت هم اگر فراتر از غریزه باشد، قابل زوال نیست.
نفرت از دشمنان اولیاء خدا، نشان دهنده ی عدم سنخیت با آنهاست. یعنی ذات این انسان با ذات آن دشمنان متفاوت است.ذات آدمی بر سر دوراهی ها مشخص می شود.ممکن است کسی محبت به اولیاء خدا داشته باشد، ولی بعضی ضعفها و نقصهای دشمنان آنان را نیز دارا باشد، اما اینکه بر سر دو راهی ها کدام را به دیگری ترجیح می دهد و کدام یک مطلوب وی می گردند، مهم است.
اینکه کسی ادعا کند: من زن و فرزندم را به امر خدا ، ترجیح نمی دهم، چون آنها را به خاطر خدا دوست دارم ولی در موقع امتحان بخاطر خوشایند خانواده، امر خداوند را بر زمین بگذارد، نشان دهنده ی این است که محبت ، حقیقی نبوده است.
اگر محبت ، شفاعت کننده است، مایه ی نگرانی در چیست؟
همه نگرانی ها از آنجا بر می خیزد که آدمی از یک لحظه ی بعد خود بی خبر است.اینکه آیا این محبت بر اثر امتحانی و عمل ناشایستی ، در آدمی تغییر ماهیت داده و از بین برود ، مایه ی تشویش و نگرانی دائمی انسان است.چون آنگاه که چنگ بر دامان محبت ولی خدا انداخته نه تنها خیال خودش آسوده و راحت است بلکه مایه ی آسودگی شود.
اما دریغا که برای عوض شدن آدمی بیست و پنج سال زمان نیازی نیست تنها یک انتخاب نادرست و یک لغزش ، فیل افکن است چه رسد آدمی را که در جان طبیعت زندگی کند.
«زندگی در عالم طبیعت با امتحان ، همراه است»
لازمه ی اینکه آدمی در طبیعت واقع شده، اینست که همواره در معرض امتحان قرار گیرد. امتحانهایی که آدمی را بر سر دو راهی می گذارد تا ادعای محبت آدمی به خدا و اولیاء او اثبات شود.
«مراقبت انسانهای مجرد نسبت به متأهلان نسبت به نفس خویش برای این است که در معرض امتحانهای بزرگ قرار نگرفته اند»
انسانها زمانی که منافعشان در تضاد با خدا نیست، عابد و زاهد می شوند. اما هنگامی که ازدواج کرده و منافع همسر و فرزند خویش را با آنچه مطلوب خداست در تضاد می بینند ، به راحتی نمی توانند ، مثل قبل ، دم از پرهیزگاری بزنند.
آنکه قبل از ازدواج و وابستگی به همسر خویش ، به راحتی حلال و حرام را رعایت می کرد، چون در کوره ی امتحان افتاد، به نسیان دچار شد.
«نقش زنان در حفظ تقوای زندگی ، بسیار زیاد است»
اگر قرار است که بین منافع همسر و خدا ، یکی انتخاب شود ، یک زن فهیم آن کسی است که توقعات خویش از همسرش را به حدی نرساند که این تضاد ایجاد شود.
اینجاست که این حدیث معنا پیدا می کند که هر کس ازدواج کند نصف دین خود را حفظ نموده است.
«کم توقع بودن زن از کمالات مهم وی است»
تنوع طلبی ، مهار شدنی نیست، اینست که کنترل این غریزه در زنان بسیار اهمیت دارد.
اگر چنین شود، کمتر پیش می آید که مردی به خاطر شیطنت خودش، به دنبال تنوع بیشتر و در نتیجه غفلت بیشتر باشد.
«شفاعت در قیامت به معنای تکمیل آدمی است.»
اکر محبت آدمی در قیامت ، بیشتر از نقص هایش باشد، توسط اولیاء خدا تکمیل شده، شفاعت می گردد. اما اگر نقص ها وضعفها، یعنی موارد تشبه به دشمنان اولیاء خدا در آدمی، غلبه بر محبت اولیاء خدا، داشته باشد، باز هم توسط اولیاء خدا، تکمیل شده و به ذات و اصل خویش که متناسب با استعداد و قابلیت اوست یعنی؛ جهنم جایگاه دشمنان خدا ، فرستاده می شود. این است معنی حقیقی شفاعت.
پروردگارا!
چنانمان کن که در این عالم جز به تو و لطف و عنایت تو ، نظری ، نگاهی، اندیشه و خیالی، نداشته باشیم.
محبتهایی که ریشه در امیال و غرایز دارند، چون بر اساس نیازاند، امکان اینکه یک طرفه باشد بسیار است. چه آنکه احتمالاً طرف مقابل ، این نیاز را درخود حس نمی کند.اما محبت حقیقی دو سویه است.اگر آدمی کسی را نه به خاطر سود و منفعت یا دفع ضرر دوست داشته باشد بلکه تنها خودش را بطلبد. قدر و اندازه ی خودش را به محبوب نشان داده است.انسان همان چیزی است كه می خواهد و می طلبد.انسانی که از خدایش آب و نان می خواهد، آب و نان خدایش را خواسته، نه خود خدا را، محبوب او همان آب و نان است. کسی که بگوید خدایا نانها را به گرسنگان و آبها را به تشنگان بده ، من خود تو را می خواهم، این بنده ، جمال شناس و بهاء شناس است. خدا هم عاشق چنین بنده ای است.در حدیث قدسی آمده است: «عبدی اطعنی... حتی یکون سمعه الذی سمع به ، بصره الذی أبصر به... »بنده من تا آنجا به من نزدیک می شود که خود گوش و چشمش می شوم.فهم معنی «ی»تکلم در «عبدی» بالاترین لذتها را به همراه دارد.
خداوند هر جا که بخواهد با کسی از سر راز و نیاز و شوق و انس سخن بگوید : او را منتسب به خود می کند . عبدی ، خلیلی حبیبی، همین انتساب به خود ، شیرین ترین لذتهاست.
حب به ذات خداوند منشأ این امر است
بنده به جایی می رسد که خدا در چشمانش، خودش را مشاهده می کند ، در زبانش خودش را می یابد، و مگر ممکن است خدایی که این چنین خودش را دوست دارد ، چشم و گوش و دستی را که چشم و گوش و دست خودش است نخواهد و نطلبد.هرگاه انسان خدا را طلب کند، خدا هم او را می طلبد.
این یک تعبیر از این مفهوم است که دوستی خدا، شفاعت کننده است . به عنوان مثال پدر و مادر به فرزند خود به چشم موجودی که حداقل اثر انگشت آنها را دارد، نگاه می کنند اینست که فرزندشان نسبت به بچه های دیگر در نظرشان بسیار عزیز است.
اصلاً عکس انسان برای خودش از عکس دیگران، عزیزتر و مهم تر است.
«تعبیری دیگر، محبت فراتر از غریزه، به خاطر سنخیت بین محب و محبوب ایجاد می شود»
یعنی محب همیشه با محبوب خودش شباهت دارد و مقدار این محبت هم به قدر همان شباهت است از این رو مهمترین عامل رشد در دنیا و آخرت محبت اولیاء خدا به ویژه خاندان پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین است. این امر قراردادی نیست. سر مطلب در آن است که محبت اختیاری نیست.به میزانی که در انسان شباهت به آن ذوات مقدس باشد محبت هم خواهد بود. و اگر سنخیت نباشد ولو همه ی عالم و آدم هم بخواهند این محبت ایجاد نخواهد شد.پس آدمی هر وقت دوستی خدا را در دلش یافت، یقین می کند كه این دوستی ، شفیع او خواهد بود ، چرا که دوستی اولیاء نشان دهنده ی تشبه به اولیاء خداست.نفرت هم اگر فراتر از غریزه باشد، قابل زوال نیست.
نفرت از دشمنان اولیاء خدا، نشان دهنده ی عدم سنخیت با آنهاست. یعنی ذات این انسان با ذات آن دشمنان متفاوت است.ذات آدمی بر سر دوراهی ها مشخص می شود.ممکن است کسی محبت به اولیاء خدا داشته باشد، ولی بعضی ضعفها و نقصهای دشمنان آنان را نیز دارا باشد، اما اینکه بر سر دو راهی ها کدام را به دیگری ترجیح می دهد و کدام یک مطلوب وی می گردند، مهم است.
اینکه کسی ادعا کند: من زن و فرزندم را به امر خدا ، ترجیح نمی دهم، چون آنها را به خاطر خدا دوست دارم ولی در موقع امتحان بخاطر خوشایند خانواده، امر خداوند را بر زمین بگذارد، نشان دهنده ی این است که محبت ، حقیقی نبوده است.
اگر محبت ، شفاعت کننده است، مایه ی نگرانی در چیست؟
همه نگرانی ها از آنجا بر می خیزد که آدمی از یک لحظه ی بعد خود بی خبر است.اینکه آیا این محبت بر اثر امتحانی و عمل ناشایستی ، در آدمی تغییر ماهیت داده و از بین برود ، مایه ی تشویش و نگرانی دائمی انسان است.چون آنگاه که چنگ بر دامان محبت ولی خدا انداخته نه تنها خیال خودش آسوده و راحت است بلکه مایه ی آسودگی شود.
اما دریغا که برای عوض شدن آدمی بیست و پنج سال زمان نیازی نیست تنها یک انتخاب نادرست و یک لغزش ، فیل افکن است چه رسد آدمی را که در جان طبیعت زندگی کند.
«زندگی در عالم طبیعت با امتحان ، همراه است»
لازمه ی اینکه آدمی در طبیعت واقع شده، اینست که همواره در معرض امتحان قرار گیرد. امتحانهایی که آدمی را بر سر دو راهی می گذارد تا ادعای محبت آدمی به خدا و اولیاء او اثبات شود.
«مراقبت انسانهای مجرد نسبت به متأهلان نسبت به نفس خویش برای این است که در معرض امتحانهای بزرگ قرار نگرفته اند»
انسانها زمانی که منافعشان در تضاد با خدا نیست، عابد و زاهد می شوند. اما هنگامی که ازدواج کرده و منافع همسر و فرزند خویش را با آنچه مطلوب خداست در تضاد می بینند ، به راحتی نمی توانند ، مثل قبل ، دم از پرهیزگاری بزنند.
آنکه قبل از ازدواج و وابستگی به همسر خویش ، به راحتی حلال و حرام را رعایت می کرد، چون در کوره ی امتحان افتاد، به نسیان دچار شد.
«نقش زنان در حفظ تقوای زندگی ، بسیار زیاد است»
اگر قرار است که بین منافع همسر و خدا ، یکی انتخاب شود ، یک زن فهیم آن کسی است که توقعات خویش از همسرش را به حدی نرساند که این تضاد ایجاد شود.
اینجاست که این حدیث معنا پیدا می کند که هر کس ازدواج کند نصف دین خود را حفظ نموده است.
«کم توقع بودن زن از کمالات مهم وی است»
تنوع طلبی ، مهار شدنی نیست، اینست که کنترل این غریزه در زنان بسیار اهمیت دارد.
اگر چنین شود، کمتر پیش می آید که مردی به خاطر شیطنت خودش، به دنبال تنوع بیشتر و در نتیجه غفلت بیشتر باشد.
«شفاعت در قیامت به معنای تکمیل آدمی است.»
اکر محبت آدمی در قیامت ، بیشتر از نقص هایش باشد، توسط اولیاء خدا تکمیل شده، شفاعت می گردد. اما اگر نقص ها وضعفها، یعنی موارد تشبه به دشمنان اولیاء خدا در آدمی، غلبه بر محبت اولیاء خدا، داشته باشد، باز هم توسط اولیاء خدا، تکمیل شده و به ذات و اصل خویش که متناسب با استعداد و قابلیت اوست یعنی؛ جهنم جایگاه دشمنان خدا ، فرستاده می شود. این است معنی حقیقی شفاعت.
پروردگارا!
چنانمان کن که در این عالم جز به تو و لطف و عنایت تو ، نظری ، نگاهی، اندیشه و خیالی، نداشته باشیم.