درس شانزدهم
درس شانزدهم
«ادعوک سیدی بلسان قداخرسه ذنبه ربٌ اناجیک بقلب قد اوبقه جرمه...»
خدایا!
من با زبانی تو را می خوانم که به خاطر گناه به لکنت افتاده واز گفتن باز مانده وبا دلی با تو مناجات می کنم کهجرم هایش، سبب فراری شدنش، از درگاه تو شده است.
«ادعوک سیدی بلسان قداخرسه ذنبه ربٌ اناجیک بقلب قد اوبقه جرمه...»
خدایا!
من با زبانی تو را می خوانم که به خاطر گناه به لکنت افتاده واز گفتن باز مانده وبا دلی با تو مناجات می کنم کهجرم هایش، سبب فراری شدنش، از درگاه تو شده است.
«لکنت زبان در اینجا مصادیق متعدد دارد.»
گاهی انسان ،در دعا قصدش این است که از خدا بخواهد. اما از غیر او تقاضا می کند . می خواهد خدا را بخواند، اما بنده ی او را می خواند .
گاهی دعاکننده حقیقتا از خدا چیزی خواسته اما آن چیز، آب ونان وباغ وراغ بوده است.یعنی؛انسان به جای اینکه کمالات شایسته وخاص خود را بخواهد، آنچه او را با حیوانات مشترک می گرداند ؛می خواهد غافل از اینکه خدا با فرستادن انبیاء، خواهان اوج گرفتن او از سطح حیوانیت است .در حالی که آدمی با هزار دعا والتماس، همان اسفل السافلین را می طلبد.چونان طفلی که ا زشیر گرفته شده وهمچنان ،مصرانه طلب شیر می کند.
پس گویا در خواستن انسان، نقص و لکنتی بوده به جای اینکه از خدا آسمان را بخواهد ،زیر زمین را می طلبد .
گاهی هم دعا کننده حال دعا کردن ندارد .که البته ممکن است به خاطراجابت نشدن دعاهای پیشینش با شد.
ولی آنچه احتمالش دقیق تر است این است که: علت اصلی لکنت زبان آن است که : اصلا این موجود ضعیف وفقیر، خواسته هایش هم محدود وضعیف خواهد بود.با زبان محدود چه چیز را می توان طلب کرد؟
«علت محدویت ونارسایی زبان از نظر حضرت»
حضرت در این فراز می فرمایند:«بلسان قد اخرسه ذنبه»که ،گناه، سبب کندی اش شده است .چرا زبان اشتباه می گوید؟ چون اصلا اشتباه گرفته است .چرا زبان ،به جای علم ومعرفت ،لذتهای آنی را که در واقع وزر و وبال است؛ می طلبد؟چون نگاه به این عالم، نگاه دقیق ودرستی نیست .پس گناه آدمی ،نگاه غلط اوست .به خویش ،به هستی ،به مبدا ومنتهای انسان.
آدمی به درستی تشخیص نداده که، کدام لذتها عمیق تر و وسیع تر وجاودانه تر است . بنا بر این ،لذتهای دم دست خویش را می طلبد .
«ابزار شناخت آدمی دو دسته است :درونی وبیرونی»
انسان، در شناخت بیرونی از ابزار حسی وظاهری استفاده می کند وغالبا هم در این عرصه از واقعیت موجود فاصله می گیرد. کجا انسان می تواند ارتباط اجزای عالم، مانند: سنگ وچوب و درخت را با حقیقت کل عالم، به وسیله ی ابزار ظاهری در یابد؟
اما ابزار شناخت درونی، دل است. همان که حرم خداست . همان آینه ی پاکی که از ازل یگانه آفریده شده ویگانه را می طلبد . همو که مجموعه ی عالم هستی از صدر تا ذیل ،در آن ظهور می یابند.وحتی فرشتگان نیز، از ملکوت وجبروت بر قلب انسان کامل (ولی کامل) فرود می آیند تا جایگاه خودشان را در یابند .آن وقت بعضی انسانها، شب قدر را به خواب وغفلت می گذرانند.البته انسانی که شباهت با ولی کامل داشته باشد؛ممکن است خیالش راحت باشد که هیچ کس جای او را در قلب ولی کامل نمی گیرد . که نفس انسان کامل برابر است با عبادت جن وانس.البته آنچه از این فراز بر می آید این است که :در اینجا منظور انسانی است که هنوز دارای این شباهت نشده است.
«تفاوت انزال وتنزٌل»
اشاره به یک نکته ی دقیق ضروری است که در بسیاری از موارد، خداوند به ملائکه امر می کند که به زمین نزول کنند تا به یاری انسان بشتابند. اما آنجا که در سوره ی قدر می فرماید: «تنزٌل الملائکة والرٌوح» به تعبیری همه ی ملائکه، با سر وبا کمال اشتیاق ،به زمین می آیند تا بر قلب ولی کامل وارد شده وجایگاه خویش را بیابند.
«دل آدمی جام جهان نماست که با هر گناه، تیره تر می گردد»
وقتی آینه ی دل که از هر چه غیر خالی است، ابزار شناخت نیازهاوکششهای انسان شد با هر گناه ،یعنی با نشستن هر ذره غیری، براین آینه کدورت واعوجاج در آن، آشکار می گردد.
ابزار شناخت درونی که از کار افتاد، زبان هم در برابر خدا الکن می شود .
«ریشه ی گناهان یا در جهل است، یا غفلت یا مکر الهی»
گاهی انسان گناهکار ،جاهل است وگاهی غافل.غافل از اینکه عمری در پی هوی وهوس خویش بوده وبه دنبال لذتهای حقیقی نبوده.این دو دسته یعنی جاهلان وغافلان با دیدن آنان که سیر صعودی دارند؛ممکن است به چاه یاس بیفتند.این است که مکرالهی یا تدبیر او شامل حال بندگان نیک اونیز که ؛سیری سریع دارند می شود تا جاهلان وغافلان، خود را در رقابتی منطقی با آنان ببینند .چه آنکه در جایی که فاصله با اولین ها بسیار زیاد است ،کسی امید به رفتن هم ندارد .چه رسد به سبقت گرفتن ازدیگران.
این از مکر الهی است که می خواهد آدمی را بر سفره ی رحمت خویش بنشاند .حتی اگر عمری را در غفلت وجهل گذرانده باشد.
این است که ولی ونبی هم همراه با دیگران می گویند که:« ربٌ زدنی علما » خدای من! دیده هایم را پاک کن .آنچنان شفاف که آشکارا ببینمت .خداوند می فرماید :حبیبم را به مکرم گرفتار می کنم تا همه ی عمرش را بگوید:«استغفر الله الذی لا اله الٌا هو الحی القیوم ذوالجلال والاکرام من جمیع ظلمی واسرافی علی نفسی واتوب الیه»
«مناجات با زبان الکن بهتر است یا سکوت وهیچ نگفتن؟»
دو راه برای آدمی وجود دارد .یا اینکه با فهم ناقص ومحدود وزبان الکنش با پروردگارش سخن بگوید ویا اینکه اصلا با او مناجات نکند.
البته سخن گفتن مطلوبتر خواهد بود . چه آنکه این انسان به نقص وجهل خویش علم دارد .پس خداذره ذره او را اصلاح میکند .
«اشاره ای به خواست حضرت موسی علیه السلام»
آن حضرت قبل از اینکه به نزد فرعون برود به خداوند عرض کرد که: زبانم الکن است .بعضی چنین تعبیر نموده اند که حضرت فرموده که :فرعون توانایی درک سخنان من را ندارد. تو کسی را که مترجم سخنان من به او باشد؛ برایم قرار بده .که البته اولیاء خدا، هیچ گاه بر دیگران نقص نمی گذارند. بلکه منظور حضرت این بوده که ممکن است که صدایش به او نرسد ونتواند آنچه می خواهد به او بگوید.
وقتی خداوند فرمود که: آنچه را خواستی به تو عطا می کنم .حضرت فرمود :حال که خدا عطا می فرماید چرا از او نخواهم که زبان خودم را باز کند؟«ربٌ اشرح لی صدری ویسٌر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی»
پس همین نیم بند سخن گفتن با خدا هم، مطلوب خداست .که او خود به اصلاح وتکمیل انسان می پردازد.
«اشاره به روایتی در مورد روزه»
در روایات آمده است که: اگر روزه ،روزه ی حقیقی باشد وبه گفته ی امیر المومنان صلوات الله وسلام علیه فقط تشنگی وگرسنگی نباشد ،دعای روزه دار مستجاب است ._چه آنکه روزه تنها عملی است که از تیر رس ریا به دور وهمراه اخلاص است _عکس نقیض این قضیه آن است که: آنکه دعایش مستجاب نمی شود،روزه ی حقیقی نگرفته است .پس روزه دارباید مراقب باشد که، دعایش بهترین دعا در جهت ارتقای او باشد؛ نه ازدیاد امیال ولذائذ سطحی.
امابا این همه،روز قیامت؛ (یوم الحسرة)است .هر کس هر دعایی که کرده در آنجا در می یابد که بهتراز آن می توانسته بخواهد ونخواسته.
ربٌ اناجیک بقلب قد اوبقه جرمه
خدایا!من با دلی آمده ام که از بسیاری گناه از تو فراری شده است .جرات نمی کند به تو نزدیک شود.
چه کسی فراری می شود؟ آنکه تشابهی با محیط اطرافش ندارد .فرار از خدا یعنی اینکه با او تشابه وجود ندارد .آنقدر این دل با جرم وگناه تیره وتار شده که تحمل این همه نور را ندارد.
گاهی انسان ،در دعا قصدش این است که از خدا بخواهد. اما از غیر او تقاضا می کند . می خواهد خدا را بخواند، اما بنده ی او را می خواند .
گاهی دعاکننده حقیقتا از خدا چیزی خواسته اما آن چیز، آب ونان وباغ وراغ بوده است.یعنی؛انسان به جای اینکه کمالات شایسته وخاص خود را بخواهد، آنچه او را با حیوانات مشترک می گرداند ؛می خواهد غافل از اینکه خدا با فرستادن انبیاء، خواهان اوج گرفتن او از سطح حیوانیت است .در حالی که آدمی با هزار دعا والتماس، همان اسفل السافلین را می طلبد.چونان طفلی که ا زشیر گرفته شده وهمچنان ،مصرانه طلب شیر می کند.
پس گویا در خواستن انسان، نقص و لکنتی بوده به جای اینکه از خدا آسمان را بخواهد ،زیر زمین را می طلبد .
گاهی هم دعا کننده حال دعا کردن ندارد .که البته ممکن است به خاطراجابت نشدن دعاهای پیشینش با شد.
ولی آنچه احتمالش دقیق تر است این است که: علت اصلی لکنت زبان آن است که : اصلا این موجود ضعیف وفقیر، خواسته هایش هم محدود وضعیف خواهد بود.با زبان محدود چه چیز را می توان طلب کرد؟
«علت محدویت ونارسایی زبان از نظر حضرت»
حضرت در این فراز می فرمایند:«بلسان قد اخرسه ذنبه»که ،گناه، سبب کندی اش شده است .چرا زبان اشتباه می گوید؟ چون اصلا اشتباه گرفته است .چرا زبان ،به جای علم ومعرفت ،لذتهای آنی را که در واقع وزر و وبال است؛ می طلبد؟چون نگاه به این عالم، نگاه دقیق ودرستی نیست .پس گناه آدمی ،نگاه غلط اوست .به خویش ،به هستی ،به مبدا ومنتهای انسان.
آدمی به درستی تشخیص نداده که، کدام لذتها عمیق تر و وسیع تر وجاودانه تر است . بنا بر این ،لذتهای دم دست خویش را می طلبد .
«ابزار شناخت آدمی دو دسته است :درونی وبیرونی»
انسان، در شناخت بیرونی از ابزار حسی وظاهری استفاده می کند وغالبا هم در این عرصه از واقعیت موجود فاصله می گیرد. کجا انسان می تواند ارتباط اجزای عالم، مانند: سنگ وچوب و درخت را با حقیقت کل عالم، به وسیله ی ابزار ظاهری در یابد؟
اما ابزار شناخت درونی، دل است. همان که حرم خداست . همان آینه ی پاکی که از ازل یگانه آفریده شده ویگانه را می طلبد . همو که مجموعه ی عالم هستی از صدر تا ذیل ،در آن ظهور می یابند.وحتی فرشتگان نیز، از ملکوت وجبروت بر قلب انسان کامل (ولی کامل) فرود می آیند تا جایگاه خودشان را در یابند .آن وقت بعضی انسانها، شب قدر را به خواب وغفلت می گذرانند.البته انسانی که شباهت با ولی کامل داشته باشد؛ممکن است خیالش راحت باشد که هیچ کس جای او را در قلب ولی کامل نمی گیرد . که نفس انسان کامل برابر است با عبادت جن وانس.البته آنچه از این فراز بر می آید این است که :در اینجا منظور انسانی است که هنوز دارای این شباهت نشده است.
«تفاوت انزال وتنزٌل»
اشاره به یک نکته ی دقیق ضروری است که در بسیاری از موارد، خداوند به ملائکه امر می کند که به زمین نزول کنند تا به یاری انسان بشتابند. اما آنجا که در سوره ی قدر می فرماید: «تنزٌل الملائکة والرٌوح» به تعبیری همه ی ملائکه، با سر وبا کمال اشتیاق ،به زمین می آیند تا بر قلب ولی کامل وارد شده وجایگاه خویش را بیابند.
«دل آدمی جام جهان نماست که با هر گناه، تیره تر می گردد»
وقتی آینه ی دل که از هر چه غیر خالی است، ابزار شناخت نیازهاوکششهای انسان شد با هر گناه ،یعنی با نشستن هر ذره غیری، براین آینه کدورت واعوجاج در آن، آشکار می گردد.
ابزار شناخت درونی که از کار افتاد، زبان هم در برابر خدا الکن می شود .
«ریشه ی گناهان یا در جهل است، یا غفلت یا مکر الهی»
گاهی انسان گناهکار ،جاهل است وگاهی غافل.غافل از اینکه عمری در پی هوی وهوس خویش بوده وبه دنبال لذتهای حقیقی نبوده.این دو دسته یعنی جاهلان وغافلان با دیدن آنان که سیر صعودی دارند؛ممکن است به چاه یاس بیفتند.این است که مکرالهی یا تدبیر او شامل حال بندگان نیک اونیز که ؛سیری سریع دارند می شود تا جاهلان وغافلان، خود را در رقابتی منطقی با آنان ببینند .چه آنکه در جایی که فاصله با اولین ها بسیار زیاد است ،کسی امید به رفتن هم ندارد .چه رسد به سبقت گرفتن ازدیگران.
این از مکر الهی است که می خواهد آدمی را بر سفره ی رحمت خویش بنشاند .حتی اگر عمری را در غفلت وجهل گذرانده باشد.
این است که ولی ونبی هم همراه با دیگران می گویند که:« ربٌ زدنی علما » خدای من! دیده هایم را پاک کن .آنچنان شفاف که آشکارا ببینمت .خداوند می فرماید :حبیبم را به مکرم گرفتار می کنم تا همه ی عمرش را بگوید:«استغفر الله الذی لا اله الٌا هو الحی القیوم ذوالجلال والاکرام من جمیع ظلمی واسرافی علی نفسی واتوب الیه»
«مناجات با زبان الکن بهتر است یا سکوت وهیچ نگفتن؟»
دو راه برای آدمی وجود دارد .یا اینکه با فهم ناقص ومحدود وزبان الکنش با پروردگارش سخن بگوید ویا اینکه اصلا با او مناجات نکند.
البته سخن گفتن مطلوبتر خواهد بود . چه آنکه این انسان به نقص وجهل خویش علم دارد .پس خداذره ذره او را اصلاح میکند .
«اشاره ای به خواست حضرت موسی علیه السلام»
آن حضرت قبل از اینکه به نزد فرعون برود به خداوند عرض کرد که: زبانم الکن است .بعضی چنین تعبیر نموده اند که حضرت فرموده که :فرعون توانایی درک سخنان من را ندارد. تو کسی را که مترجم سخنان من به او باشد؛ برایم قرار بده .که البته اولیاء خدا، هیچ گاه بر دیگران نقص نمی گذارند. بلکه منظور حضرت این بوده که ممکن است که صدایش به او نرسد ونتواند آنچه می خواهد به او بگوید.
وقتی خداوند فرمود که: آنچه را خواستی به تو عطا می کنم .حضرت فرمود :حال که خدا عطا می فرماید چرا از او نخواهم که زبان خودم را باز کند؟«ربٌ اشرح لی صدری ویسٌر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی»
پس همین نیم بند سخن گفتن با خدا هم، مطلوب خداست .که او خود به اصلاح وتکمیل انسان می پردازد.
«اشاره به روایتی در مورد روزه»
در روایات آمده است که: اگر روزه ،روزه ی حقیقی باشد وبه گفته ی امیر المومنان صلوات الله وسلام علیه فقط تشنگی وگرسنگی نباشد ،دعای روزه دار مستجاب است ._چه آنکه روزه تنها عملی است که از تیر رس ریا به دور وهمراه اخلاص است _عکس نقیض این قضیه آن است که: آنکه دعایش مستجاب نمی شود،روزه ی حقیقی نگرفته است .پس روزه دارباید مراقب باشد که، دعایش بهترین دعا در جهت ارتقای او باشد؛ نه ازدیاد امیال ولذائذ سطحی.
امابا این همه،روز قیامت؛ (یوم الحسرة)است .هر کس هر دعایی که کرده در آنجا در می یابد که بهتراز آن می توانسته بخواهد ونخواسته.
ربٌ اناجیک بقلب قد اوبقه جرمه
خدایا!من با دلی آمده ام که از بسیاری گناه از تو فراری شده است .جرات نمی کند به تو نزدیک شود.
چه کسی فراری می شود؟ آنکه تشابهی با محیط اطرافش ندارد .فرار از خدا یعنی اینکه با او تشابه وجود ندارد .آنقدر این دل با جرم وگناه تیره وتار شده که تحمل این همه نور را ندارد.