درس هفدهم
نکاتی که دعا کننده بخصوص، در این دعا باید بدان توجه داشته باشد
آن کس که در این دعا ، تقاضای اجابت شدن آن را دارد ،راهب است .راهب کسی است که به آنچنان فهم و درک و معرفتی رسیده که می داند که در عالم هستی هیچ عمل وحرکت مستقلی وجود ندارد و همه ی امکانات عالم، تنها زمینه ساز رشد انسانند ، نه علت آن .
اگر چه همه ی این افعال ،توسط موجود مختار انجام می شود ،اما محرک اصلی در این عالم تنها خداست .
آن کس که در این دعا ، تقاضای اجابت شدن آن را دارد ،راهب است .راهب کسی است که به آنچنان فهم و درک و معرفتی رسیده که می داند که در عالم هستی هیچ عمل وحرکت مستقلی وجود ندارد و همه ی امکانات عالم، تنها زمینه ساز رشد انسانند ، نه علت آن .
اگر چه همه ی این افعال ،توسط موجود مختار انجام می شود ،اما محرک اصلی در این عالم تنها خداست .
درس هفدهم
«ادعوک یا ربٌ راهباً ، راغباً ،راجیاً ،خائفاً»
تو را می خوانم، در حالی که راهب و راغب و امیدوار و ترسانم.
نکاتی که دعا کننده بخصوص، در این دعا باید بدان توجه داشته باشد
آن کس که در این دعا ، تقاضای اجابت شدن آن را دارد ،راهب است .راهب کسی است که به آنچنان فهم و درک و معرفتی رسیده که می داند که در عالم هستی هیچ عمل وحرکت مستقلی وجود ندارد و همه ی امکانات عالم، تنها زمینه ساز رشد انسانند ، نه علت آن .
اگر چه همه ی این افعال ،توسط موجود مختار انجام می شود ،اما محرک اصلی در این عالم تنها خداست .
خدا هم سبب سازاست وهم سبب سوز
اگر چه آتش همواره می سوزاند. اما به اراده ی خدا، آنچنان بر ابراهیم علیه السلام برد و سلام گردید (یا نارکونی بردا وسلاما)
این نشان می دهد که آتش از جانب خود، خاصیت سوزانندگی ندارد، که خدای سبب ساز(الحمدالله الذی یفعل ما یشاء،سبب سوز (ولا یفعل ما یشاء غیره)هم هست. همه ی موجودات عالم اینگونه اند.
او خود؛ اراده فرمود که جان حبیبش را با سست ترین خانه های موجودی ضعیف و عنکبوت حفظ کند تا به همه ی عالم اظهار کند که به ظاهر این اسباب و علل طبیعی دلخوش نباشید.مبادا که اسباب و علل این جهان مایه ی امیدواری و سبب اتکای شما در اجابت دعاهایتان شود.
ذکر این نکته در اینجا خالی از لطف نیست وآن اینکه سنگ وچوب ودر ودیوار در این عالم می گویند :
«ولا تقولوا لشی انٌی فاعل قدم الٌا ان یشاءالله »
خداوند به حبیبش چنین خطاب می کند تا دیگران حساب کار خود را بدانند ، آنگاه که به جمعی فرمود :پاسخ پرسش شما را فردا؛ بعد از این که به من وحی شود، خواهم داد.چهل روز به سرزنش طاعنان گذشت .تا اینکه این آیه نازل شد : نگویید کاری را انجام میدهم بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد .
پس این خداست که با اسبابی که به نظر انسانها ارزشی ندارد، بزرگترین کارها را انجام می دهد و در نقطه ی مقابل با آنچه که برای انسان می تواند نقطه ی امید باشد، آدمی را نا امید می گرداند . شاهد بر آن قصه ی یوسف علیه السلام و برادرانش است.
در جامعه ای که هر پسر اتکا و امید خانواده محسوب می شود، یوسف علیه السلام یازده برادر دارد، یعنی حداقل، یازده نقطه ي امید و اتکاءاما از قضا همین برادران سبب گرفتاری او می شوند تا آنجا که یوسف می گوید: «رب السجن احب الی مما ان یکون...»
خدای من !زندان برایم گواراتر از درخواست زلیخاست .
البته نکته ی قابل توجه این است که خداوند چون فعلش را دوست دارد ،کاملاً سبب سوز آن نمی شود چون هموست که سببیت را از سبب می گیرد .یعنی آن نتایجی که مورد انتظار انسانهاست را حذف کرده و نتایج غیر قابل پیش بینی به دنبالش می آورد .اما گاهی همین ها مقدمه ی اوج بنده می شود .به راستی اگر برادران یوسف علیه السلام چنان نمی کردند آیا او به عزیزی مصر می رسید؟
آیا او تابلوی پر عظمتی از عفت در همه ی عالم و تاریخ می شد؟
و نکته ی آخر اینکه :چشم انسانها اغلب متوجه تعداد چشم هایی است که مراقب اویند ، خدا می خواهد انسان را از همه ی آن چشم ها نا امید کند تا یگانه ی چشم بینای هستی را، ببینند.
پس:ادعوک یا سیدی راهبا راغبا ...
خدای من!تو را می خوانم در حالی که می دانم ،این ابزار و امکانات، برایم نقطه ی امید نیستند و ممکن است مرا در سخت ترین لحظات رها کنند.من به تو دل داده ام .که البته این کمال انقطاع خود از عوامل استجابت دعاست .
کار خداوند ، بهانه نمی طلبد
خداوند آنچه را بخواهد، همانطور که بخواهد، انجام می دهد. او برای انجام خواسته هایش نیاز به بهانه ندارد.
البته چون ستٌار است ، اسرار کارهایش هم پوشیده است و این خود رحمتی است بی اندازه .برای بندگان خدا که آرامش خود را از دست ندهند . این است که کارهای خودش را منتسب به در و دیوار می کند .اگر بخواهد جان کسی را بگیرد؛ بهانه نمی خواهد ولی برای اینکه خلقش از ظهور خواست خدا ، مضطرب نشوند ؛ این جان ستاندن طوری انجام می شود که مثلاً مردم می گویند :چون سرعتش زیاد بود، تصادف کرد .وقتی خداوند بخواهد جمع کند، دانه دانه و مشت مشت و خروار خروار، برایش یکسان است .زلزله ، بهانه می شود اما در حقیقت خواست او اجرا می شود .
چه آنکه انتخابهای خدا بی دلیل است .بی علت و استحقاق می بخشد _نشنیده بگیرید_بی علت هم عذاب می کند .این عوامل ظاهری پوشش و حجابی است برای تحقق اراده های ازلی خدا.
ادعوک یا سیدی راهبا راغبا ...
یعنی خدایا در حالی به سوی تو آمده ام که به تو راغبم .در عین حال که هیچ هیچ هستم اما تو را می خواهم. کدام عاشق به جرم فقر، شایسته ی سرزنش باشد؟ومگر عشق فقیر و غنی می شناسد ؟
می گوید :خدایا!من راغب و طالب توام .خدا هم نمی گوید که تو دستت خالی است .چرا راغب و طالب منی؟
البته بعد در ادامه دعا می آید که حضرت می فرمایند :تو می توانی ندهی ، به من بر نمی خورد به خودت برمی خورد .برای من بد نیست .برای تو بد است.آخر تو کریم هستی و کریم بی استحقاق می بخشد .
آیا تو می پسندی که همه ی عالم به تو ، به چشم تاجر نگاه کنند؟ آیا تو فقط صالحان و مومنان را می پذیری ؟هیهات!
ادامه دعا چنین مضمونهایی دارد که :تو اگر ردٌم کنی، من گداتر نمی شوم .چون گدا اصولاً چیزی ندارد که از او گرفته شود .ولی اگر تو ، خدای تاجر مآب باشی دیگر یک بنده مخلِص هم پیدا نمی شود، چه برسد به اینکه مخلَص باشد.
چه آنکه خدای این بندگان اهل خرید و فروش و معامله است ، نه کرامت .
اما تو خودت می خواهی که بندگانت به مقام اخلاص برسند. این با تجارت منافات دارد .
پس خدا ، نمی تواند انسان راهب و راغب را رد کند . نه اینکه نتواند اصلاً شدنی نیست . و مگر نه این است که خودش فرموده من( اکرم الاکرمین) و (ارحم الراحمین) هستم. یعنی همه را در هم قبو ل می کنم .
البته ذکر این نکته ضروری است که همه ی اینها نباید سبب شود تا آدمی همه چیز را، رها کند و بی حساب و کتاب باشد چون انسان از خواست خدا خبر ندارد؛ موظف است که بر حسب ظاهر شریعت رفتار نماید.
پروردگارا! دل ما را منبع خزائن غیب و اسرار غیبی ات قرارده . پروردگارا! در همه ی لحظات زندگی مان دستمان را در دست اولیائت قرار ده.
«ادعوک یا ربٌ راهباً ، راغباً ،راجیاً ،خائفاً»
تو را می خوانم، در حالی که راهب و راغب و امیدوار و ترسانم.
نکاتی که دعا کننده بخصوص، در این دعا باید بدان توجه داشته باشد
آن کس که در این دعا ، تقاضای اجابت شدن آن را دارد ،راهب است .راهب کسی است که به آنچنان فهم و درک و معرفتی رسیده که می داند که در عالم هستی هیچ عمل وحرکت مستقلی وجود ندارد و همه ی امکانات عالم، تنها زمینه ساز رشد انسانند ، نه علت آن .
اگر چه همه ی این افعال ،توسط موجود مختار انجام می شود ،اما محرک اصلی در این عالم تنها خداست .
خدا هم سبب سازاست وهم سبب سوز
اگر چه آتش همواره می سوزاند. اما به اراده ی خدا، آنچنان بر ابراهیم علیه السلام برد و سلام گردید (یا نارکونی بردا وسلاما)
این نشان می دهد که آتش از جانب خود، خاصیت سوزانندگی ندارد، که خدای سبب ساز(الحمدالله الذی یفعل ما یشاء،سبب سوز (ولا یفعل ما یشاء غیره)هم هست. همه ی موجودات عالم اینگونه اند.
او خود؛ اراده فرمود که جان حبیبش را با سست ترین خانه های موجودی ضعیف و عنکبوت حفظ کند تا به همه ی عالم اظهار کند که به ظاهر این اسباب و علل طبیعی دلخوش نباشید.مبادا که اسباب و علل این جهان مایه ی امیدواری و سبب اتکای شما در اجابت دعاهایتان شود.
ذکر این نکته در اینجا خالی از لطف نیست وآن اینکه سنگ وچوب ودر ودیوار در این عالم می گویند :
«ما سمیعیم و بصیریم و باهشیم با شما نا محرمان ما خامشیم »
اگر قرار برحشر انسانها در قیامت باشد،آیا به واقع این عنکبوت به حشر سزاوارتر نیست، نسبت به انسانهایی که دلهاشان مرده است؟«ولا تقولوا لشی انٌی فاعل قدم الٌا ان یشاءالله »
خداوند به حبیبش چنین خطاب می کند تا دیگران حساب کار خود را بدانند ، آنگاه که به جمعی فرمود :پاسخ پرسش شما را فردا؛ بعد از این که به من وحی شود، خواهم داد.چهل روز به سرزنش طاعنان گذشت .تا اینکه این آیه نازل شد : نگویید کاری را انجام میدهم بلکه بگویید: اگر خدا بخواهد .
پس این خداست که با اسبابی که به نظر انسانها ارزشی ندارد، بزرگترین کارها را انجام می دهد و در نقطه ی مقابل با آنچه که برای انسان می تواند نقطه ی امید باشد، آدمی را نا امید می گرداند . شاهد بر آن قصه ی یوسف علیه السلام و برادرانش است.
در جامعه ای که هر پسر اتکا و امید خانواده محسوب می شود، یوسف علیه السلام یازده برادر دارد، یعنی حداقل، یازده نقطه ي امید و اتکاءاما از قضا همین برادران سبب گرفتاری او می شوند تا آنجا که یوسف می گوید: «رب السجن احب الی مما ان یکون...»
خدای من !زندان برایم گواراتر از درخواست زلیخاست .
البته نکته ی قابل توجه این است که خداوند چون فعلش را دوست دارد ،کاملاً سبب سوز آن نمی شود چون هموست که سببیت را از سبب می گیرد .یعنی آن نتایجی که مورد انتظار انسانهاست را حذف کرده و نتایج غیر قابل پیش بینی به دنبالش می آورد .اما گاهی همین ها مقدمه ی اوج بنده می شود .به راستی اگر برادران یوسف علیه السلام چنان نمی کردند آیا او به عزیزی مصر می رسید؟
آیا او تابلوی پر عظمتی از عفت در همه ی عالم و تاریخ می شد؟
و نکته ی آخر اینکه :چشم انسانها اغلب متوجه تعداد چشم هایی است که مراقب اویند ، خدا می خواهد انسان را از همه ی آن چشم ها نا امید کند تا یگانه ی چشم بینای هستی را، ببینند.
پس:ادعوک یا سیدی راهبا راغبا ...
خدای من!تو را می خوانم در حالی که می دانم ،این ابزار و امکانات، برایم نقطه ی امید نیستند و ممکن است مرا در سخت ترین لحظات رها کنند.من به تو دل داده ام .که البته این کمال انقطاع خود از عوامل استجابت دعاست .
کار خداوند ، بهانه نمی طلبد
خداوند آنچه را بخواهد، همانطور که بخواهد، انجام می دهد. او برای انجام خواسته هایش نیاز به بهانه ندارد.
البته چون ستٌار است ، اسرار کارهایش هم پوشیده است و این خود رحمتی است بی اندازه .برای بندگان خدا که آرامش خود را از دست ندهند . این است که کارهای خودش را منتسب به در و دیوار می کند .اگر بخواهد جان کسی را بگیرد؛ بهانه نمی خواهد ولی برای اینکه خلقش از ظهور خواست خدا ، مضطرب نشوند ؛ این جان ستاندن طوری انجام می شود که مثلاً مردم می گویند :چون سرعتش زیاد بود، تصادف کرد .وقتی خداوند بخواهد جمع کند، دانه دانه و مشت مشت و خروار خروار، برایش یکسان است .زلزله ، بهانه می شود اما در حقیقت خواست او اجرا می شود .
چه آنکه انتخابهای خدا بی دلیل است .بی علت و استحقاق می بخشد _نشنیده بگیرید_بی علت هم عذاب می کند .این عوامل ظاهری پوشش و حجابی است برای تحقق اراده های ازلی خدا.
ادعوک یا سیدی راهبا راغبا ...
یعنی خدایا در حالی به سوی تو آمده ام که به تو راغبم .در عین حال که هیچ هیچ هستم اما تو را می خواهم. کدام عاشق به جرم فقر، شایسته ی سرزنش باشد؟ومگر عشق فقیر و غنی می شناسد ؟
می گوید :خدایا!من راغب و طالب توام .خدا هم نمی گوید که تو دستت خالی است .چرا راغب و طالب منی؟
البته بعد در ادامه دعا می آید که حضرت می فرمایند :تو می توانی ندهی ، به من بر نمی خورد به خودت برمی خورد .برای من بد نیست .برای تو بد است.آخر تو کریم هستی و کریم بی استحقاق می بخشد .
آیا تو می پسندی که همه ی عالم به تو ، به چشم تاجر نگاه کنند؟ آیا تو فقط صالحان و مومنان را می پذیری ؟هیهات!
ادامه دعا چنین مضمونهایی دارد که :تو اگر ردٌم کنی، من گداتر نمی شوم .چون گدا اصولاً چیزی ندارد که از او گرفته شود .ولی اگر تو ، خدای تاجر مآب باشی دیگر یک بنده مخلِص هم پیدا نمی شود، چه برسد به اینکه مخلَص باشد.
چه آنکه خدای این بندگان اهل خرید و فروش و معامله است ، نه کرامت .
اما تو خودت می خواهی که بندگانت به مقام اخلاص برسند. این با تجارت منافات دارد .
پس خدا ، نمی تواند انسان راهب و راغب را رد کند . نه اینکه نتواند اصلاً شدنی نیست . و مگر نه این است که خودش فرموده من( اکرم الاکرمین) و (ارحم الراحمین) هستم. یعنی همه را در هم قبو ل می کنم .
البته ذکر این نکته ضروری است که همه ی اینها نباید سبب شود تا آدمی همه چیز را، رها کند و بی حساب و کتاب باشد چون انسان از خواست خدا خبر ندارد؛ موظف است که بر حسب ظاهر شریعت رفتار نماید.
پروردگارا! دل ما را منبع خزائن غیب و اسرار غیبی ات قرارده . پروردگارا! در همه ی لحظات زندگی مان دستمان را در دست اولیائت قرار ده.