درس هجدهم
درس هجدهم
«اُدعوک يا ربَّ راهباً راغباً راجیاً خائفاً، إذا رأیت مولای ذنوبی فزعت و إذا رأیت کرمک، طمعت.فإن عفوت ،فخیر راحم و إن عذٌبت بمنٌک و فضلک»
در درس قبل به شرح معانی «راهب» ،«راغب»، و «راجی»، پرداخته شد .اینک به شرح معنی «خائف» می پردازیم .
یک معنای خوف این است که:خدایا! من عظمت تو را یافته ام. در مقابل این عظمت کار دیگری ندارم .معنای دیگر آن این است که :خدایا! می دانم که تو کریم و رحیمی و به همه می بخشی. ولی در عین حال ، حکیم هم هستی. در ظرف کثیف غذای نامطبوع نمی ریزی .
گاهی بنده از خدا می خواهد ،که ملائکه ات را برمن نازل کن تا آنها را ببینم .
«اُدعوک يا ربَّ راهباً راغباً راجیاً خائفاً، إذا رأیت مولای ذنوبی فزعت و إذا رأیت کرمک، طمعت.فإن عفوت ،فخیر راحم و إن عذٌبت بمنٌک و فضلک»
در درس قبل به شرح معانی «راهب» ،«راغب»، و «راجی»، پرداخته شد .اینک به شرح معنی «خائف» می پردازیم .
یک معنای خوف این است که:خدایا! من عظمت تو را یافته ام. در مقابل این عظمت کار دیگری ندارم .معنای دیگر آن این است که :خدایا! می دانم که تو کریم و رحیمی و به همه می بخشی. ولی در عین حال ، حکیم هم هستی. در ظرف کثیف غذای نامطبوع نمی ریزی .
گاهی بنده از خدا می خواهد ،که ملائکه ات را برمن نازل کن تا آنها را ببینم .
پاسخ خدا منفی است . چون اگر قرار باشد ،ملائکه نازل شوند ، بر قلب انسان نازل می شوند واین قلب هم که خانه ی انواع و اقسام حیوانات شده ، یک حیوان بخل ایجاد کرده ، یک حیوان حسد ، بدزبانی ...چنین جایی در شان ملائکه خداوند نیست .
آدمی با ظرف فهم و معرفتش از خداوند، طلب لطف و رحمت می کند ،اگر این معرفت آلوده باشد ، خداوند در ظرف آلوده طعام حکمت ،نمی ریزد .
چون حکمت و لطف و رحمت خدا ، گوهر خزانه ی اوست .خدا می گوید: « ما به هر کس این گوهر عطا نکنیم ».درست است که گوهرهای خدا فراوان است اما آنها را سنگفرش خیابان نمی کند .
فاعلیت تامٌ خداوند باید با قابلیت انسان جمع شود
درست است که رحمت خداوند بسیار است اما قابلیت هم می طلبد .باید شایستگی جلب رحمت خدا در انسان باشد .خوف بنده آنجاست که می گوید:خدایا ! نکند بعد از اینکه به درگاه تو آمدم ، بگویی: من به آدم ناپاک دل نشسته ، علم و معرفت نمی دهم .من کسی را برای حضور در پیشگاهم می خواهم که ادب حضور را بداند .اگر اهل بازی هستید، در همه عالم بازیگر فراوان است به تعبیر آن مثل : مدعی عشق در انتظار معشوق به خواب رفت .معشوق نیز چون از راه رسید ،گردویی چند بر دامان وی ریخت .گفت :تو را وقت گردو بازی باشد ، نه عشق بازی. نکند بگویی :چرا با ما صادق نیستی؟چرا اینقدر دروغ می گویی؟
البته جواب بنده هم باید این باشد که خدایا! اگر اینها را هم نگویم ، پس با تو چه بگویم؟شروع می کنم تا شاید کم کم حرفهای خودم به گوشم برسد واین حرفها صادق بشوند .گاهی بنده در دعا می خواند :«اللٌهم اغفر لی الذنوب التٌی تحبس الدعاء»
اما بعد از دعا همه آن گناهان را از سر می گیرد .در واقع سر چه کسی را کلاه می گذارد؟
البه باید توجه داشت که در این عالم اگر کسی سر دیگری را کلاه بگذارد، سر خدا را کلاه گذاشته .که سر خدا سر همه عالم است .چونان که دست او دست همه عالم است .پس می گوید:اذا رایت مولای بذنوبی فزعت .
وقتی به بدبختی هایم می نگرم وحشت می کنم .آنگاه که به درک و ایمان و عملم نگاه می کنم، می بینم با اینها توانایی وارد شدن در این میدان را ندارم .
خوف یعنی چه؟
یعنی آدم خودش می داند که با خودش چه کرده .مثل کسی است که در جاده ای می رود .چند نفر را هم کشته و در صندوق عقب انداخته است .هر لحظه دارد به ایست بازرسی نزدیک می شود .حقیقتاً چقدر مضطرب و خائف است ؟
البته گروهی هم هستند که اگر یک کامیون کشته هم همراهشان باشد بدون هیچ خوفی از ایست بازرسی در جاده رفت و آمد می کنند .
کفر و نفاق و کبر ، خوف انسان را ازخداوند زائل می کند
این سه گناه و گناهانی که به اینها منتهی می شوند ، خوف را از دل آدمی می زدایند و گستاخش می کنند تا جایی که عصیانش، افتخارش می شود .
حال آن بیچاره ای که با یک ماشین جسد، به ایست بازرسی رسیده چطور است ؟ جواب سلام افسر را هم با لکنت می دهد.تا اینجا همه خوف است اما «و اذا رایت کرمک طمعت» یعنی وقتی به رحمت وکرمت می نگرم ، طمع بخشوده شدن در من ایجاد می شود .بنده می گوید :با اینکه شنیده بودم
با این همه بر جای بلند ایستادم . اگر آب رحمت تو یک اینچ و دو اینچ بود ،به من که این بالا ایستاده ام نمی رسید .اما حال که سیلی خروشان است ؛ من هم طمع کرده ام که از این فیض، نصیبی داشته باشم.
«فان عفوت، فخیر راحم وإن عذٌبت فغير الظالم بمنٌک و فضلک»
خدایا اگر همه گناهان مرا ببخشی ،یقیناً تو بهترین رحم کننده و بخشنده هستی و اگر نبخشایی باز هم ظالم نیستی .
در دعای افتتاح مضامینی نزدیک به این آمده است که ذکر می شود اما باید این نکته را هم توجه داشت که دعای افتتاح دعای آغاز شب است ولی دعای ابوحمزه در آخر و نیمه شب و در خلوت خوانده می شود .پس مضامین ابو حمزه دقیق تر خواهد بود .
در دعای افتتاح می خوانیم :
«اللهٌمٌ ان عفوک عن ذَنبی و تجاوزک عن خَطیئتی و صَفْحُکَ عن ظُلمی و سِترَکَ علی قبیح عَمَلی و حلمَک عن کثیر جرمی اطْمَعَنی فی أن اسئلك ما لا اَستَوْجبُهُ»
خدایا از آنجا که گناهان و زشتی های مرا بخشیدی و آنها را از دید بندگانت پوشاندی و با حلمت با من برخورد نمودی ،در من طمع طلب آنچه مستحقش نبودم، به وجود آمد .
نکته اینجاست که در مواجه با خداوند نمی شود به اصطلاح دندان طمع را کشید.چرا که از لطف و رحمت او، هر فیضی قابل تحقق است .معنای طمع؛ خواستن بی استحقاق است .می گوید :«ارَیتَنی مِن قُدرتک»
آنجاهایی که قدرتت را به من نشان دادی ، آنجاهایی که من هیچ بودم ، وجودم بخشیدی،آن جایی که هیچ کس نبودم و تو نام مرا بر زبانها انداختی .«و عرٌفنی من اجابتک »
و به اجابت رسیدن خواسته هایم را به من نشان دادی.
اجابت دعای صادقانه حتمی است و فهم آن از نعمتهای ویژه خداست
اگر دعا کننده در دعایش صادق باشد ،دعایش به اجابت رسیده است .اما گاهی اجابت آن مورد فهم او قرار می گیرد وگاهی متوجه نمی شود و تصور می کند که به اجابت نرسیده است .سرٌ مطلب در آن است که چون خداوند بنده اش را شایسته تر از آن خواسته های محدودش می داند ،به او بهتر و بیشتر از خواسته هایش بخشیده ولی بنده ، نعمت شناس نیست که متوجه شود .
مثل بچه ای که چک چند صد هزار تومانی را به عنوان پول از پدر نمی پذیرد و به همان صد تومانی همیشگی اش دلخوش است .
حتی اینکه دعاها به نحو احسن و بهتر از آنچه خواسته می شوند به اجابت می رسد در همین دنیا تحقق می یابد .مثل اینکه کسی طلب رفاه بیشتر می کند اما غافل است از اینکه اگر هر شب می خوابد و صبح سالم بیدار می شود، نعمت بزرگی از جانب خداست .این سلامتی مداوم ثمره به اجابت رسیدن همان دعای صادقانه است .اما چون انسانها به نعمتها عادت می کنند ، به شگفتی ها و رموز و روابط این مسائل توجه نمی نمایند.
«فَصِرتُ اُدعوک آمنا»
با خیال راحت به سوی تو آمدم.
عبودیت در درگاه الهی برای عبد ومعبود سبب مباهات است
دلیل راحتی من آن است که: تو ابراز فقر به درگاهت را پست نمی شماری و مرا نمی رانی .تو خود را بر این اظهار فقر بنده ات به خویش، می ستایی (فتبارک الله احسن الخالقین)
«و اسئلك مُستانساً »
تقاضای من از تو در حالی است که با تو مانوسم .از تو وحشتی ندارم .حتی در همین دعاست که می گوید:خدایا !جوری به درگاه تو آمده ام که گویی من طلبکارم.
«لا خائفاً و لا وَجِلا»
نه خوف دارم و نه لرزش اندام .
«فان ابطاء عنٌی عتبت بجهلی علیک »
اگر برآوردن حاجتم را به علت مصلحتی به تاخیر بیندازی ،از روی جهلم با تو به عتاب برمی خیزم .بعد می فرماید:
«فلم ار ، مولیً کریماً اصبر علی ،عبدٍ لئیم، مِنکَ علیَّ ،یا رب»
مولایی بهتر از این ندیدم که با بنده پستش اینگونه کریمانه برخورد کند .مگر نه اینست که می گویند :دندان اسب پیش کشی را نمی شمارند ، این عبد ، نه فقط می شمارد بلکه طلبکار هم هست و می گوید : مگر من چه گناهی کرده ام که اجابتم نمی کنی ؟طوری که انگار می گوید: چرا بدهکاری ات را ندادی ؟
خدایا!دل ما را کتاب مکنون خودت ، مخزن اسرار خودت قرار ده .
آدمی با ظرف فهم و معرفتش از خداوند، طلب لطف و رحمت می کند ،اگر این معرفت آلوده باشد ، خداوند در ظرف آلوده طعام حکمت ،نمی ریزد .
چون حکمت و لطف و رحمت خدا ، گوهر خزانه ی اوست .خدا می گوید: « ما به هر کس این گوهر عطا نکنیم ».درست است که گوهرهای خدا فراوان است اما آنها را سنگفرش خیابان نمی کند .
فاعلیت تامٌ خداوند باید با قابلیت انسان جمع شود
درست است که رحمت خداوند بسیار است اما قابلیت هم می طلبد .باید شایستگی جلب رحمت خدا در انسان باشد .خوف بنده آنجاست که می گوید:خدایا ! نکند بعد از اینکه به درگاه تو آمدم ، بگویی: من به آدم ناپاک دل نشسته ، علم و معرفت نمی دهم .من کسی را برای حضور در پیشگاهم می خواهم که ادب حضور را بداند .اگر اهل بازی هستید، در همه عالم بازیگر فراوان است به تعبیر آن مثل : مدعی عشق در انتظار معشوق به خواب رفت .معشوق نیز چون از راه رسید ،گردویی چند بر دامان وی ریخت .گفت :تو را وقت گردو بازی باشد ، نه عشق بازی. نکند بگویی :چرا با ما صادق نیستی؟چرا اینقدر دروغ می گویی؟
البته جواب بنده هم باید این باشد که خدایا! اگر اینها را هم نگویم ، پس با تو چه بگویم؟شروع می کنم تا شاید کم کم حرفهای خودم به گوشم برسد واین حرفها صادق بشوند .گاهی بنده در دعا می خواند :«اللٌهم اغفر لی الذنوب التٌی تحبس الدعاء»
اما بعد از دعا همه آن گناهان را از سر می گیرد .در واقع سر چه کسی را کلاه می گذارد؟
البه باید توجه داشت که در این عالم اگر کسی سر دیگری را کلاه بگذارد، سر خدا را کلاه گذاشته .که سر خدا سر همه عالم است .چونان که دست او دست همه عالم است .پس می گوید:اذا رایت مولای بذنوبی فزعت .
وقتی به بدبختی هایم می نگرم وحشت می کنم .آنگاه که به درک و ایمان و عملم نگاه می کنم، می بینم با اینها توانایی وارد شدن در این میدان را ندارم .
خوف یعنی چه؟
یعنی آدم خودش می داند که با خودش چه کرده .مثل کسی است که در جاده ای می رود .چند نفر را هم کشته و در صندوق عقب انداخته است .هر لحظه دارد به ایست بازرسی نزدیک می شود .حقیقتاً چقدر مضطرب و خائف است ؟
البته گروهی هم هستند که اگر یک کامیون کشته هم همراهشان باشد بدون هیچ خوفی از ایست بازرسی در جاده رفت و آمد می کنند .
کفر و نفاق و کبر ، خوف انسان را ازخداوند زائل می کند
این سه گناه و گناهانی که به اینها منتهی می شوند ، خوف را از دل آدمی می زدایند و گستاخش می کنند تا جایی که عصیانش، افتخارش می شود .
حال آن بیچاره ای که با یک ماشین جسد، به ایست بازرسی رسیده چطور است ؟ جواب سلام افسر را هم با لکنت می دهد.تا اینجا همه خوف است اما «و اذا رایت کرمک طمعت» یعنی وقتی به رحمت وکرمت می نگرم ، طمع بخشوده شدن در من ایجاد می شود .بنده می گوید :با اینکه شنیده بودم
«افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»
با این همه بر جای بلند ایستادم . اگر آب رحمت تو یک اینچ و دو اینچ بود ،به من که این بالا ایستاده ام نمی رسید .اما حال که سیلی خروشان است ؛ من هم طمع کرده ام که از این فیض، نصیبی داشته باشم.
«فان عفوت، فخیر راحم وإن عذٌبت فغير الظالم بمنٌک و فضلک»
خدایا اگر همه گناهان مرا ببخشی ،یقیناً تو بهترین رحم کننده و بخشنده هستی و اگر نبخشایی باز هم ظالم نیستی .
در دعای افتتاح مضامینی نزدیک به این آمده است که ذکر می شود اما باید این نکته را هم توجه داشت که دعای افتتاح دعای آغاز شب است ولی دعای ابوحمزه در آخر و نیمه شب و در خلوت خوانده می شود .پس مضامین ابو حمزه دقیق تر خواهد بود .
در دعای افتتاح می خوانیم :
«اللهٌمٌ ان عفوک عن ذَنبی و تجاوزک عن خَطیئتی و صَفْحُکَ عن ظُلمی و سِترَکَ علی قبیح عَمَلی و حلمَک عن کثیر جرمی اطْمَعَنی فی أن اسئلك ما لا اَستَوْجبُهُ»
خدایا از آنجا که گناهان و زشتی های مرا بخشیدی و آنها را از دید بندگانت پوشاندی و با حلمت با من برخورد نمودی ،در من طمع طلب آنچه مستحقش نبودم، به وجود آمد .
نکته اینجاست که در مواجه با خداوند نمی شود به اصطلاح دندان طمع را کشید.چرا که از لطف و رحمت او، هر فیضی قابل تحقق است .معنای طمع؛ خواستن بی استحقاق است .می گوید :«ارَیتَنی مِن قُدرتک»
آنجاهایی که قدرتت را به من نشان دادی ، آنجاهایی که من هیچ بودم ، وجودم بخشیدی،آن جایی که هیچ کس نبودم و تو نام مرا بر زبانها انداختی .«و عرٌفنی من اجابتک »
و به اجابت رسیدن خواسته هایم را به من نشان دادی.
اجابت دعای صادقانه حتمی است و فهم آن از نعمتهای ویژه خداست
اگر دعا کننده در دعایش صادق باشد ،دعایش به اجابت رسیده است .اما گاهی اجابت آن مورد فهم او قرار می گیرد وگاهی متوجه نمی شود و تصور می کند که به اجابت نرسیده است .سرٌ مطلب در آن است که چون خداوند بنده اش را شایسته تر از آن خواسته های محدودش می داند ،به او بهتر و بیشتر از خواسته هایش بخشیده ولی بنده ، نعمت شناس نیست که متوجه شود .
مثل بچه ای که چک چند صد هزار تومانی را به عنوان پول از پدر نمی پذیرد و به همان صد تومانی همیشگی اش دلخوش است .
حتی اینکه دعاها به نحو احسن و بهتر از آنچه خواسته می شوند به اجابت می رسد در همین دنیا تحقق می یابد .مثل اینکه کسی طلب رفاه بیشتر می کند اما غافل است از اینکه اگر هر شب می خوابد و صبح سالم بیدار می شود، نعمت بزرگی از جانب خداست .این سلامتی مداوم ثمره به اجابت رسیدن همان دعای صادقانه است .اما چون انسانها به نعمتها عادت می کنند ، به شگفتی ها و رموز و روابط این مسائل توجه نمی نمایند.
«فَصِرتُ اُدعوک آمنا»
با خیال راحت به سوی تو آمدم.
عبودیت در درگاه الهی برای عبد ومعبود سبب مباهات است
دلیل راحتی من آن است که: تو ابراز فقر به درگاهت را پست نمی شماری و مرا نمی رانی .تو خود را بر این اظهار فقر بنده ات به خویش، می ستایی (فتبارک الله احسن الخالقین)
«و اسئلك مُستانساً »
تقاضای من از تو در حالی است که با تو مانوسم .از تو وحشتی ندارم .حتی در همین دعاست که می گوید:خدایا !جوری به درگاه تو آمده ام که گویی من طلبکارم.
«لا خائفاً و لا وَجِلا»
نه خوف دارم و نه لرزش اندام .
«فان ابطاء عنٌی عتبت بجهلی علیک »
اگر برآوردن حاجتم را به علت مصلحتی به تاخیر بیندازی ،از روی جهلم با تو به عتاب برمی خیزم .بعد می فرماید:
«فلم ار ، مولیً کریماً اصبر علی ،عبدٍ لئیم، مِنکَ علیَّ ،یا رب»
مولایی بهتر از این ندیدم که با بنده پستش اینگونه کریمانه برخورد کند .مگر نه اینست که می گویند :دندان اسب پیش کشی را نمی شمارند ، این عبد ، نه فقط می شمارد بلکه طلبکار هم هست و می گوید : مگر من چه گناهی کرده ام که اجابتم نمی کنی ؟طوری که انگار می گوید: چرا بدهکاری ات را ندادی ؟
خدایا!دل ما را کتاب مکنون خودت ، مخزن اسرار خودت قرار ده .