درس بیست و سوم
درس بيست و سوم
مقدمه:
اگر قصد آدمي اينست كه تنها با خداي خويش، سخن بگويد، رواست كه هر گونه و به هر زباني كه ميخواهد، خدا را وصف كند. اما اگر ميخواهد اين دعا و سخن گفتن، او را در مسير حركت به سوي مقصدش ياري رساند، بلكه راه ميانبري باشد و بيشترين نتيجه را براي او به بار بياورد، بايد توجه داشته باشد كه اين دعا، دعايي باشد كه هم جان و روحش را تصفيه كند و هم استعداد و سرعت حركتش را افزايش دهد.
مقدمه:
اگر قصد آدمي اينست كه تنها با خداي خويش، سخن بگويد، رواست كه هر گونه و به هر زباني كه ميخواهد، خدا را وصف كند. اما اگر ميخواهد اين دعا و سخن گفتن، او را در مسير حركت به سوي مقصدش ياري رساند، بلكه راه ميانبري باشد و بيشترين نتيجه را براي او به بار بياورد، بايد توجه داشته باشد كه اين دعا، دعايي باشد كه هم جان و روحش را تصفيه كند و هم استعداد و سرعت حركتش را افزايش دهد.
چنين دعايي اولاً بايد شباهت به دعاي اولياء خدا، داشته باشد. يعني: آنانكه انسان شناسند و نيازهاي اساسي او را ميدانند و از كيفيت وارد شدن در حوزه هاي دوستي، خبر دارند.افزودن و كاستن از محتوا و فحواي كلام اولياء خدا، آن اثر مطلوب را نخواهد داشت. چرا كه آنها هستند كه هم درون و هم برون انسان را ميشناسند و هم شب و روزش و هم دنيا و آخرت وي را، بلكه نسبت به هدف نهايي انسان، شناخت كامل دارند.نكته دیگر اینکه در دعا بايد، خواسته ها و نيازهاي مهمتر مطرح شود. يعني آن نيازي كه اساسيترين بخش زندگي او را تأمين مينمايد، با تأكيد و اصرار بيشتري از خدا بخواهد.
مثلاً آنكه به اين نتيجه رسيده كه تنها با همراه شدن با ولي كامل خداست كه ميتواند به مقصد برسد، اساسيترين نيازش، همين نكته است كه اگر چنين دعايي اجابت شود، هم دنيايش تأمين شده و هم آخرتش. البته ذكر اين نكته لازم است كه آدمي هميشه نمي تواند اين اساسي ترين، نياز را تشخيص بدهد. اينست كه دعايي به اجابت ميرسد كه مبتني بر معرفت انسان از خود و نيازهايش باشد.
عوامل مؤثر در اجابت دعا:
خودشناسي، مقصد شناسي و ابزارشناسي، اموري هستند كه در به اجابت رسيدن دعا، تأثير به سزا دارند. زيرا آنكه ميداند مقصد كجاست و چقدر بايد راه پيمود، به همان اندازه ابزار و وسايل ميطلبد، نه كمتر كه در راه بماند و نه بيشتر كه وزر و وبال گردد.نكته دیگر اينكه، دعا بايد زبان حال باشد، نه زبان قال. زبان حال يعني اينكه تمام وجود آدمي، آن مطلوب را بطلبد ولو اينكه زبانش، بسته باشد.يعني، اگر بنده اظهار بندگي در مقابل خدا، بنمايد، حال درونيش چنين باشد. نه اينكه اينها را مقدمهاي براي خواستن آب و نان بنده، از خدايش قرار دهد.
همچنین دعا بايد همراه با اظهار فقر و ذلت باشد، اگر حالي به همراه دعا براي انسان، حاصل شد نبايد با خود بينديشد كه استحقاق اجابت دعا را پيدا كرده است. چنانكه حضرت سيد الساجدين (صلوات الله و سلام عليه) كه سرور همه سجده كنندگان عالم هستي است كه زینت عابدان نيز هست و جمال و كمال و روشني چشم همه عبادت كنندگان هستي است مي فرمايد: «خدايا! اگر تمام عمرم در مقابل تو چنان بر پاي بايستم كه پاهايم متورم شود آنقدر ركوع كنم و ركوعهاي طولاني انجام دهم كه بند بند كمرم از هم گسيخته شود و آنقدر سجده نمايم كه چشمانم از حدقه بيرون درآيد و بر زمين افتد و آنقدر اشك بريزم كه همراه با اشك چشمانم مژه هايم فرو افتند و اگر در سفره تو جز علف بيابان چيزي نخورم، باز هم هنوز اميد آمرزش يكي از كوچكترين گناهانم را ندارم»؛ اين دعا، دعاست. در دعا آدمي بايد يادش باشد كه سائل و فقير است و بايد مانند سائلان بخواهد. مانند كسي كه ره به جايي ندارد و اولين و آخرين اميدش خداست. چنين دعايي را بايد پيوسته خواست. چون آن كس كه حقيقتاً مضطر است چاره اي جز رفع احتياجش ندارد.
ويژگيهاي دعاي همراه با اضطرار چيست؟
اينكه اولاً بايد نياز، آنچنان باشد كه هيچ چاره اي جز رفع آن نباشد. دوم اينكه آن گونه بايد به خدا روي آورد كه از همه جا مأيوس و تنها اميد به او باشد و در عين حال آدمي اميد به راحتي مستجاب شدن دعا را هم نداشته باشد. اگر كسي بدون شرايط دعا كرده و به اجابت رسيده، نشان دهنده آن است كه اگر هم دعا نميكرد حاجتش محقق ميشد.بعضي امور، جزء سنت الهي هستند يعني مقدّر است كه انجام شوند ولو اينكه از طرف بنده، خواسته نشود. مگر آنانكه به آبادي دنيا پرداخته اند. همه شان در مسجد و محراب چنين دعا كرده بودند؟ خير اگر هم دعا نمي كردند در تقديرشان چنين بود ولو اينكه خوبست كه آدمي در چنين مواردي هم غفلت نداشته باشد و به ياد خدا باشد.از قضا، انسانها در مورد كارهايي كه مقدر است قفل و بسته باشد و با كليد دعا، بازگردد توجهي نميكنند.غفلت ازياد خدا، بدترين گناه است.اينكه كسي دروغي بگويد، بد است اما بدتر از آن لحظه اي است كه به غفلت از ياد خدا، بر او گذشته كه به راستي، غفلت بدتر و بيشتر از گناهاني است كه بر لب و زبان در يك اندام آدمي جاري ميشود.
دعاكنندگان چند دسته اند
دسته اي براي رفع مشكل خويش، دعا ميكنند. دسته اي ديگر، قصدشان از دعا اينست كه با خداي خويش، سخن بگويند، چه آنكه در روايات آمده است كه اگر ميخواهيد حرفهاي خدا را بشنويد، قرآن بخوانيد و اگر خودتان، قصد صحبت با خدا را داريد، دعا كنيد. اين دسته آن كساني هستند كه لذتهاي دينوي، كامشان را شيرين نساخته، به دنبال لذتي هستند كه همه وجودشان را پر كند و مست و سرحالشان سازد. دسته اي نه دنيا ميخواهند، نه آخرت يعني، اينطور نيست كه از لذتهاي حقير دنيا بگذرند، تا به لذتهاي عميق آخرت برسند، بلكه ميخواهند تنها با خداي خودشان حرف بزنند. اولياء خدا چنين اند، عبادت براي آخرت را عبادت تجار ميدادند و عبادت براي دوري از جهنم را عبادت بزدلان.عبادت اولياء خدا، عبادت احرار است .آنانكه در بند لذتهاي دينوي و اخروي نيستند، خود خدا و انس با او را ميطلبند.
در مسير سلوك ترك 3 عامل لازم است:
اول؛ ترك دنيا، دوم؛ ترك آخرت و سوم؛ ترك ترك.
يعني آدمي نه تنها بايد از دنيا و آخرتش بگذرد، بلكه به جايي خواهد رسيد كه بگويد: خواستن و نخواستن «من» يعني چه؟ من كه باشم كه بخواهم يا نخواهم.حضرت امام حسن مجتبي (صلوات الله و سلام عليه) در اين خصوص فرمودند: مؤمن، مؤمن نيست مگر اينكه آنچه در قضاي الهي بر او رفته است را بخواهد و تسليم باشد. دوم اينكه بدان راضي باشد، سوم اينكه بداند بهتر از آن، برايش ممكن نبوده است. چنين انساني تركِ ترك دارد، يعني رضايت مطلق.
دسته اي ديگر از دعاكنندگان آنانند كه تنها براي اين دعا ميكنند كه خواسته و مطلوب خداست. خداوند به حضرت موسي)عليهالسلام( فرمود: «از من بخواه» حضرت فرمودند: چه بخواهم در حالي كه تو همه چيز بر من ارزاني داشته اي و مگر نه آنكه خدا حتي به آنانكه نميخواهد هم ميبخشد. «يا من يعطي من لم يسأله» آري خدا خود فرموده كه همه چيز را از من بخواهيد حتي نمك غذايتان را.چنين افرادي با اين ديدگاه، اگر خداوند نفرموده بود، دعا كنيد، دعا نميكردند، اصلاً حرفي نميزدند.
بالاترين دسته دعاكنندگان آنهايند كه از مرتبه محبي گذشته و محبوب خدا شده اند. اكثريت خلق، محب خدايند و او را ميجويند. اما عده اي هستند كه خدا در به در، به دنبالشان ميگردد.اين دسته اگر مقام محبي و محبوبي را با هم داشته باشند، ديگر «حبيب» ميشوند و از همه عالم مستثني ميشوند.
آنانكه ولي خدا مشتاقشان است و در به در، دنبالشان ميگردد دائماً پيغام دريافت ميكنند كه بيائيد، محبوب ولي خدايند. در روايت نقل شده است كه خدا به موسي)عليهالسلام( فرمود: «به بندگان من بگو! بر من جفا مكنيد. من چشم انتظار شما هستم به كجا ميرويد؟» پيامبر خدا فرمود: «اينها چه كساني هستند كه تو اين چنين دوستشان داري، در حالي كه آنان اينقدر جفاكارند؟» خدا فرمود: «گناهكاران و در تعبير ديگري آمده جوانان گناهكار. در روايت آمده است كه خدا، به پيامبر بني اسرائيل فرمود: به جوانهاي بني اسرائيل بگوئيد «من خيلي بر سر راهتان ميايستم تا نگاهي به من كنيد، اما شما جفا ميكنيد. به عزت و جلالم قسم! اگر بدانيد چقدر شما را ميخواهم و ميطلبم از شوق و اشتياق در جا، خواهيد مرد.»
اينها محبوب خدايند. ممكن است سؤال شود كه مگر خدا در اينها چه ديده كه محبوب او شده اند؟ پاسخ اينست كه حتماً در موقع خلقشان استعداد و قابليتي در آنها گذاشته كه خلقشان نموده است و آنها را از وجود با اين كمالات بهره مند ساخته است بايد به باطن و حقيقت اينها نگريست.
«يا ايها الانسان! انك كادح الي ربّك كدحا، فملاقيه»
پروردگارا! به مقربان درگاهت قسمت ميدهيم ما را در مسير حركت و سلوك به سوي خودت، هر لحظه يار و ياور باش. خدايا! همراهي با اوليائت به ويژه حبيبت را نصيب همه ما بفرما.
مثلاً آنكه به اين نتيجه رسيده كه تنها با همراه شدن با ولي كامل خداست كه ميتواند به مقصد برسد، اساسيترين نيازش، همين نكته است كه اگر چنين دعايي اجابت شود، هم دنيايش تأمين شده و هم آخرتش. البته ذكر اين نكته لازم است كه آدمي هميشه نمي تواند اين اساسي ترين، نياز را تشخيص بدهد. اينست كه دعايي به اجابت ميرسد كه مبتني بر معرفت انسان از خود و نيازهايش باشد.
عوامل مؤثر در اجابت دعا:
خودشناسي، مقصد شناسي و ابزارشناسي، اموري هستند كه در به اجابت رسيدن دعا، تأثير به سزا دارند. زيرا آنكه ميداند مقصد كجاست و چقدر بايد راه پيمود، به همان اندازه ابزار و وسايل ميطلبد، نه كمتر كه در راه بماند و نه بيشتر كه وزر و وبال گردد.نكته دیگر اينكه، دعا بايد زبان حال باشد، نه زبان قال. زبان حال يعني اينكه تمام وجود آدمي، آن مطلوب را بطلبد ولو اينكه زبانش، بسته باشد.يعني، اگر بنده اظهار بندگي در مقابل خدا، بنمايد، حال درونيش چنين باشد. نه اينكه اينها را مقدمهاي براي خواستن آب و نان بنده، از خدايش قرار دهد.
همچنین دعا بايد همراه با اظهار فقر و ذلت باشد، اگر حالي به همراه دعا براي انسان، حاصل شد نبايد با خود بينديشد كه استحقاق اجابت دعا را پيدا كرده است. چنانكه حضرت سيد الساجدين (صلوات الله و سلام عليه) كه سرور همه سجده كنندگان عالم هستي است كه زینت عابدان نيز هست و جمال و كمال و روشني چشم همه عبادت كنندگان هستي است مي فرمايد: «خدايا! اگر تمام عمرم در مقابل تو چنان بر پاي بايستم كه پاهايم متورم شود آنقدر ركوع كنم و ركوعهاي طولاني انجام دهم كه بند بند كمرم از هم گسيخته شود و آنقدر سجده نمايم كه چشمانم از حدقه بيرون درآيد و بر زمين افتد و آنقدر اشك بريزم كه همراه با اشك چشمانم مژه هايم فرو افتند و اگر در سفره تو جز علف بيابان چيزي نخورم، باز هم هنوز اميد آمرزش يكي از كوچكترين گناهانم را ندارم»؛ اين دعا، دعاست. در دعا آدمي بايد يادش باشد كه سائل و فقير است و بايد مانند سائلان بخواهد. مانند كسي كه ره به جايي ندارد و اولين و آخرين اميدش خداست. چنين دعايي را بايد پيوسته خواست. چون آن كس كه حقيقتاً مضطر است چاره اي جز رفع احتياجش ندارد.
ويژگيهاي دعاي همراه با اضطرار چيست؟
اينكه اولاً بايد نياز، آنچنان باشد كه هيچ چاره اي جز رفع آن نباشد. دوم اينكه آن گونه بايد به خدا روي آورد كه از همه جا مأيوس و تنها اميد به او باشد و در عين حال آدمي اميد به راحتي مستجاب شدن دعا را هم نداشته باشد. اگر كسي بدون شرايط دعا كرده و به اجابت رسيده، نشان دهنده آن است كه اگر هم دعا نميكرد حاجتش محقق ميشد.بعضي امور، جزء سنت الهي هستند يعني مقدّر است كه انجام شوند ولو اينكه از طرف بنده، خواسته نشود. مگر آنانكه به آبادي دنيا پرداخته اند. همه شان در مسجد و محراب چنين دعا كرده بودند؟ خير اگر هم دعا نمي كردند در تقديرشان چنين بود ولو اينكه خوبست كه آدمي در چنين مواردي هم غفلت نداشته باشد و به ياد خدا باشد.از قضا، انسانها در مورد كارهايي كه مقدر است قفل و بسته باشد و با كليد دعا، بازگردد توجهي نميكنند.غفلت ازياد خدا، بدترين گناه است.اينكه كسي دروغي بگويد، بد است اما بدتر از آن لحظه اي است كه به غفلت از ياد خدا، بر او گذشته كه به راستي، غفلت بدتر و بيشتر از گناهاني است كه بر لب و زبان در يك اندام آدمي جاري ميشود.
دعاكنندگان چند دسته اند
دسته اي براي رفع مشكل خويش، دعا ميكنند. دسته اي ديگر، قصدشان از دعا اينست كه با خداي خويش، سخن بگويند، چه آنكه در روايات آمده است كه اگر ميخواهيد حرفهاي خدا را بشنويد، قرآن بخوانيد و اگر خودتان، قصد صحبت با خدا را داريد، دعا كنيد. اين دسته آن كساني هستند كه لذتهاي دينوي، كامشان را شيرين نساخته، به دنبال لذتي هستند كه همه وجودشان را پر كند و مست و سرحالشان سازد. دسته اي نه دنيا ميخواهند، نه آخرت يعني، اينطور نيست كه از لذتهاي حقير دنيا بگذرند، تا به لذتهاي عميق آخرت برسند، بلكه ميخواهند تنها با خداي خودشان حرف بزنند. اولياء خدا چنين اند، عبادت براي آخرت را عبادت تجار ميدادند و عبادت براي دوري از جهنم را عبادت بزدلان.عبادت اولياء خدا، عبادت احرار است .آنانكه در بند لذتهاي دينوي و اخروي نيستند، خود خدا و انس با او را ميطلبند.
در مسير سلوك ترك 3 عامل لازم است:
اول؛ ترك دنيا، دوم؛ ترك آخرت و سوم؛ ترك ترك.
يعني آدمي نه تنها بايد از دنيا و آخرتش بگذرد، بلكه به جايي خواهد رسيد كه بگويد: خواستن و نخواستن «من» يعني چه؟ من كه باشم كه بخواهم يا نخواهم.حضرت امام حسن مجتبي (صلوات الله و سلام عليه) در اين خصوص فرمودند: مؤمن، مؤمن نيست مگر اينكه آنچه در قضاي الهي بر او رفته است را بخواهد و تسليم باشد. دوم اينكه بدان راضي باشد، سوم اينكه بداند بهتر از آن، برايش ممكن نبوده است. چنين انساني تركِ ترك دارد، يعني رضايت مطلق.
دسته اي ديگر از دعاكنندگان آنانند كه تنها براي اين دعا ميكنند كه خواسته و مطلوب خداست. خداوند به حضرت موسي)عليهالسلام( فرمود: «از من بخواه» حضرت فرمودند: چه بخواهم در حالي كه تو همه چيز بر من ارزاني داشته اي و مگر نه آنكه خدا حتي به آنانكه نميخواهد هم ميبخشد. «يا من يعطي من لم يسأله» آري خدا خود فرموده كه همه چيز را از من بخواهيد حتي نمك غذايتان را.چنين افرادي با اين ديدگاه، اگر خداوند نفرموده بود، دعا كنيد، دعا نميكردند، اصلاً حرفي نميزدند.
بالاترين دسته دعاكنندگان آنهايند كه از مرتبه محبي گذشته و محبوب خدا شده اند. اكثريت خلق، محب خدايند و او را ميجويند. اما عده اي هستند كه خدا در به در، به دنبالشان ميگردد.اين دسته اگر مقام محبي و محبوبي را با هم داشته باشند، ديگر «حبيب» ميشوند و از همه عالم مستثني ميشوند.
آنانكه ولي خدا مشتاقشان است و در به در، دنبالشان ميگردد دائماً پيغام دريافت ميكنند كه بيائيد، محبوب ولي خدايند. در روايت نقل شده است كه خدا به موسي)عليهالسلام( فرمود: «به بندگان من بگو! بر من جفا مكنيد. من چشم انتظار شما هستم به كجا ميرويد؟» پيامبر خدا فرمود: «اينها چه كساني هستند كه تو اين چنين دوستشان داري، در حالي كه آنان اينقدر جفاكارند؟» خدا فرمود: «گناهكاران و در تعبير ديگري آمده جوانان گناهكار. در روايت آمده است كه خدا، به پيامبر بني اسرائيل فرمود: به جوانهاي بني اسرائيل بگوئيد «من خيلي بر سر راهتان ميايستم تا نگاهي به من كنيد، اما شما جفا ميكنيد. به عزت و جلالم قسم! اگر بدانيد چقدر شما را ميخواهم و ميطلبم از شوق و اشتياق در جا، خواهيد مرد.»
اينها محبوب خدايند. ممكن است سؤال شود كه مگر خدا در اينها چه ديده كه محبوب او شده اند؟ پاسخ اينست كه حتماً در موقع خلقشان استعداد و قابليتي در آنها گذاشته كه خلقشان نموده است و آنها را از وجود با اين كمالات بهره مند ساخته است بايد به باطن و حقيقت اينها نگريست.
«يا ايها الانسان! انك كادح الي ربّك كدحا، فملاقيه»
پروردگارا! به مقربان درگاهت قسمت ميدهيم ما را در مسير حركت و سلوك به سوي خودت، هر لحظه يار و ياور باش. خدايا! همراهي با اوليائت به ويژه حبيبت را نصيب همه ما بفرما.