درس بیست و چهارم

درس بيست و چهارم
«و ما انا يا رب و ما حظي، هبني بفضلك و تصدّق عليّ بعفوك اي رب حللّني بسترك»

خدايا! مرا به ستر و پوشش خودت بپوشان.
اولين تعبير اين فراز اين است كه خداياّ حجابي بر من بينداز كه عيبهايم پوشيده شود. خدايا! چنان ذاتت را بر ذات من مستولي گردان و حاكم فرما كه ذاتم كه جز فقر و ضعف و سياهي نيست، پوشيده شود. چنان بر من متجلي شود كه هر چه از ذات من ديده مي‎شود، نشان و اثري از ذات كامل و همراه با جمال و جلال تو باشد.

خدايا! چنان صفاتت را بر من آشكار كن كه از صفات من هيچ باقي نماند. چنان افعال خويش را بر من آشكار كن كه از فعل من، جز نشاني از كار تو نماند. چه آنكه فعل تو، در نيكوترين وجه و زيباترين كار ممكن در عالم هستي است. چه آنكه تو أحسن الخالقيني، يعني هر فعلي كه انجام مي‎دهي در بهترين صورتِ قابل تصور، تحقق مي‎يابد.چون تمام افعال خدا، در غايت حسن است، هر فعلي در نوع خود، بي ‎نظيرترين است. خداوند انسان را آفريده، آن هم به جامعترين وجه، يعني موجودي آفريده كه همه كمالات خودش را به صورت متعادل در وي قرار داده، آنچنان كه علمش به قدر قدرتش به اندازه اراده‎اش باشد. در عين حال كه قهّار است حليم هم هست.

منظور از وجود جمعي انسان چيست؟
اينكه گفته شده وجود انسان، وجود جمعي است بدان معني است كه هيچ اسم و صفتي از اسماء و صفات خدا نيست مگر اينكه در وجود انسان ظاهر شده و تجلي يابد. واقع مطلب چنين است. حتي اگر همگان آن را مشاهده نكنند كه تا آدمي، حوزه ادراكش از درك رنگ و سطح و بعد و ماده، فراتر نرفته، به اين مشاهده دست نمي‎ يابد.
توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه، همه آدميان استعداد تمام كمالات الهي در وجودشان نهفته است. اما در عده ‎اي اين استعداد به ظهور و بروز مي ‎رسد و خود مظهر علم و قدرت الهي مي‎شوند. اما در عده‎اي در باطنشان، باقي مانده، به ظهور نمي‎رسد كه البته قرار بر اين است كه همه انسانها همه صفات الهي‎شان، آنگونه كه بايد ظهور و بروز نمايد.حتي اگر در اين عالم به اختيار و انتخاب آدمي، ظهور نيابد در عوالم ديگر به دست ملائكه الهي آشكار خواهد شد. داروي تلخ براي بهبود بيمار، مهياست. اگر خود، به اختيار نخورد، به اجبار مي‎خورانندش. مضمون اين فراز در واقع تقاضاي فهم و درك و نائل آمدن به توحيد افعالي است. يعني خدايا! مرا آنچنان ساز كه جز امري را كه تو خواهي بر دست و زبان و چشم و اندام من جاري نشود.

اشاره ‎اي بر مراتب حضور قلب در نماز
در مورد حضور قلب، در نماز، بعضي سفارش نموده ‎اند كه براي تحقق حضور قلب، بايد به معاني كلمات نماز، توجه كرد.
البته مرتبه بالاتر اين است كه نبايد به اين معاني توجه كرد چه آنكه توجه به معاني نماز، باز نجوا و سخن گفتن آدمي با خودش است، چنانكه انسانها در برخورد با يكديگر، به معاني كلماتي كه بايد توجه نمي‎كنند.
بنابراين در قدم دوم،‌ آدمي بايد توجه داشته باشد كه اگر معاني حقيقي سخناني را كه مي‎گويد، نمي‎فهمد، اما به علت اينكه خدا چنين امر كرده، از ابتدا تا انتهاي نماز، توجه به امتثال امر الهي داشته باشد. به فكر سود و منفعت قبول نمازش نباشد، به بندگي و چشم گفتن، بينديشد در مرتبه بعد، توجه به مقام و درجه مخاطب است. انسان آن هنگام كه به نماز مي‎ايستد بايد توجه داشته باشد كه با چه كسي سخن مي‎گويد در حضور چه كسي است؟ طبعاً بر اساس آن حد و قيمت و جمال و كمالي كه در مخاطب خويش، سراغ دارد، با او سخن مي‎گويد. بدين معنا، حضور قلب، امري ماورايي و دست نايافتني نيست. از درون آدمي برمي‎خيزد.
اما مرتبه بالاتري نيز وجود دارد و آن اينكه، انسان آنچنان در افعال الهي غرق شود كه هر كلامي كه بر زبانش جاري مي‎گردد، هر حركتي كه در اندامش ايجاد مي‎شود، همه و همه را فعل خدا ببيند. اگر خوب بود يا بد، فرقي نمي‎كند، آن را فعل خدا بداند آن هم در نهايت حسن و جمال و بها.

اثرات توحيد افعالي
اگر آدمي مظهر تجليات فعل الهي گردد، افعال خدا، از چشم‎هايش عبور كرده، دلش را پر مي‎كند. آنگاه تا چشمش به مال خداست، به مال ديگران چشم ندارد. تا چشمش به كمك الهي است به كمك ديگران، توجهي ندارد. اصلاً به دنبال تحسين ديگران نيست. از تحقير ديگران نيز منفعل نمي‎شود. چه آنكه فهميده همه چيز فعل خداست. «ياأيها الناس انتم الفقرا الي الله». مگر غني ‎اي در عالم هست كه بقيه فقرا را به تمسخر بگيرد. همگي در مقابل او «عين فقرند» تحسين و تحقير ديگران چه تفاوتي مي‎كند؟ آدمي از خدا مي‎خواهد كه خدايا! آنچنان زشتيهاي اعمالم را با آشكار كردن افعالت بپوشان كه اثري از عمل من نباشد.
سه احتمال در مورد علل سوء افعال آدمي وجود دارد كه در برخي از امور هر سه مورد تحقق داشته و در بعضي، تنها يكي از اين موارد، متحقق است. گاهي زشتي كار به خاطر نقص در هدف و غايت فعل است. آدمي كاري انجام داده كه ظاهرش نيك است اما به خاطر جلب توجه و كسب شهرتي بوده است.
وقتي مي‎شود همه رزقهاي عالم را خواست، چرا دل به كاسه حليم خويش بايد كرد؟ وقتي بهترين‎ها را مي‎شود، خواست چرا دم دست‎ ترين و كوچكترين امور را طلب بايد كرد؟ اين جهل آدمي است كه هميشه كارهايي را كه مي‎تواند ارزشمند باشد، محدودش مي‎كند.

غايت فعل آدمي بايد اظهار عبوديت باشد
آدمي در تمام زندگي ‎اش در حال رتق و فتق امور خويش است. آنگاه هم كه مي‎خواهد قصد قربت و عبادت داشته باشد تازه عبادتش يا به خاطر دوري از فهم است يا به دست آوردن بهشت. در صورتي كه آنگاه كه غايت عمل، تنها اظهار عبوديت باشد ارزش ذاتي خواهد داشت. يعني با آدمي كاري كند كه از خدا، به خاطرش نه آب بخواهد، نه نان بلكه خواسته ‎اش اين باشد كه خدا خودش را به او نشان دهد.
احتمال سوم در مورد زشتي فعلِ آدمي اين است كه ممكن است اصلاً خودِ كار زشت باشد، مثل كفر و كبر و شرك. كارهايي كه مخالف ظاهر شريعت است و آدمي را از رسيدن به هدفش متوقف مي‎سازد. پس يك تعبير از اين فراز «اي ربّ جلّلني سترك» اين است كه خدايا! كارهايت را چنان آشكار كن كه عمل من، هر كدام از آن سه عامل زشتي را همراه داشت، پوشيده بماند. بزرگترين زشتي‎ها اين است كه اعمال مربوط به «من» شود. رهايي از اين «من» امري ساده نيست. خدايا! دلهاي ما از آنِ توست و خانه توست، از غير خودت پاك گردان.