درس سی و سوم
درس سي و سوم
متن دعا:
«لَستُ اَتكل فِي النَجاة مِن عِقاب عَلي اَعمالِنا لِاَنك اَهلَ التـَقوي وَ اَهلَ المَغفرة بَل بفَضلِك عَلينا تُبدءُ بالاِحسان نعَما»
ما در نجات و رهايي از محدوديتهاي طبيعت و از دام گسترده ي نفس، از تغيير وتحولات قلب، راهي نداريم جز اينكه به لطف تو تكيه كنيم نه بر اعمالمان. چه آنكه اولآ اعمال انسان سببيت ندارد. زيرا سببيت منحصر در خداي متعال است. عليت منحصر در اراده و ذات اقدس اوست. اعمال آدمي تنها زمينه ساز است.
متن دعا:
«لَستُ اَتكل فِي النَجاة مِن عِقاب عَلي اَعمالِنا لِاَنك اَهلَ التـَقوي وَ اَهلَ المَغفرة بَل بفَضلِك عَلينا تُبدءُ بالاِحسان نعَما»
ما در نجات و رهايي از محدوديتهاي طبيعت و از دام گسترده ي نفس، از تغيير وتحولات قلب، راهي نداريم جز اينكه به لطف تو تكيه كنيم نه بر اعمالمان. چه آنكه اولآ اعمال انسان سببيت ندارد. زيرا سببيت منحصر در خداي متعال است. عليت منحصر در اراده و ذات اقدس اوست. اعمال آدمي تنها زمينه ساز است.
تأثير اعمال در بر داشتن حجابها
باران رحمت الهي پيوسته ميبارد و اين آدمي است كه بر سر خود چتر گرفته. اينست كه حتي نَمي هم از آن باران بر سر وي نمي ريزد، هرچه اين چتر ضخيم تر باشد اتصال به زلال رحمت الهي سخت تر است. اما آدمي ميتواند با اعمالش، عباداتش و دعاهايش زمينه ي فرواندازي چتر و حجاب از روي سرش را فراهم كند تا غرق در باران رحمت الهي شود. اين كار تغييري در ريزش باران ايجاد نميكند، تغيير در وضعيت خود آدمي است. پس اعمال آدمي تنها معّد و زمينه ساز است و عليت ندارد. حتي زمينه ساز بودن اعمال آدمي به اذن و لطف خداست.
همين ويژگي زمينه سازي براي جلب رحمت الهي كه مربوط به فعل آدمي است؛ اگر لطف و اذن خدا نباشد، وجود نخواهد داشت. يعني باز موثر حقيقي در اين عالم تنها اوست. ايمان و هدايت موهبات الهياند نه مكسوبات بشري .خداوند در قرآن مي فرمايد: «إنك لَن تَهدي مِن اَحبَبت»
رسول من! تو نيستي كه ديگران را هدايت ميكني. يعني خودشان كه به طريق اولي نيستند. و يا مي فرمايد: «وَلكن الله يَهدي مَن يَشاء». خدا آنكه را بخواهد هدايت ميكند.
در همين مناجات ابوحمزه، حضرت مي فرمايند: «تَهدي مَن تَشاء، تُعذبُ مَن تَشاء، تُذِل مَن تَشاء. اَنت الفاعِلُ لِما تَشاء». تو هرچه بخواهي انجام ميدهي. «تُعذبُ مَن تَشاء، بِما تَشاء، كَيفَ تَشاء». تو هر كه را به هر دليل و هرطور كه بخواهي عذاب مي كني. طرف ديگر قضيه صادق است. «تَرحَمُ مَن تَشاء، بما تَشاء، كَيفَ تَشاء». تو هركه را به هر دليل و هرطور كه بخواهي، مورد رحمت خويش قرار ميدهي.
عمل به ظاهر شريعت، نشان بندگي است
اگر چه اعمال انسان، سببيت ندارد، و مؤثر حقيقي فقط خداست اما انجام ظاهر شريعت، مطابق دستور الهي، نشان بندگي انسان است. يعني با علم به اينكه عمل او اثري ندارد، اما به دستور و طبق فرمان الهي براي اظهار تسليم و بندگي، انجامش ميدهد.
شرط اول: براي فهميدن معارف الهي اين است كه نعمتهاي خدا، موهوب اويند نه مكسوب بنده.
آدمي نبايد گمان ببرد كه اوست كه ميسازد، ميرود، مقصد را انتخاب ميكند، حركت ميكند. تفاوت انسانهايي كه راه را مييابند و به هدايت دست پيدا ميكنند با آنها كه ظلالت نصيبشان ميشود در چيست؟ به اراده شان؟ نه!چه آنكه در آبادي دنياشان همه به هم شباهت دارند. تفاوت به اراده ي خداست، اوست كه اين هدايت را شامل حال بندگانش مي نمايد. پس تكيه انسان بر چيست؟ «بِفَضلِك عَلينَا». گفته شد كه فضل، اعطاي بي استحقاق و زياد از نياز است. يعني استعدادي اصلاً در كسي وجود نداشته، اولاً استعدادش را ايجاد ميكند، ثانياً در او شوق و ميل به مقصد را پديد ميآورد. آنگاه ابزار و مقدماتش را فراهم مي سازد و او را به سوي مقصد پيش مي برد. اين فضل است، نقطه ي مقابل عدل. حال سوال اینجاست که :
عدل چيست و آيا خدا با عدلش رفتار ميكند يا فضلش؟
عدل يعني هركه را به اندازه ي توان و استعدادش، پاداش دادن. در ذكرها مكرر آمده است كه «عامِلنا بفَضلِك وَ لا تُعامِلنَا بعَدلِك» خدايا با عدالت با ما رفتار مكن. اين سخن هم مربوط به انسانهاي گنهكار است و هم مربوط به آنان كه خدا گناه گذشته و آينده شان را پاك گردانيده است يا اصلاً غباري بر دامنشان ننشسته است. طوري كه ميتوان درباره ي آنها به خداوند گفت: «لا فَرقَ بينَك وَ بَينَهُم اِلّا اِنهُم عِبادُك»
هيچ فرقي بين تو و آنها نيست. جز اينكه آنها عبد و بنده ي مخلص تو هستند. سرّ مطلب در آن است كه اگر خدا با عدل خويش رفتار كند، حتي اولياء هم تاب تحمل عدل او را ندارد. حبيب او نيز تاب تحمل عدلش را ندارد. چه آنكه آدمي سراپا نقص و قصور و روسياهي است. حبيب خدا (صلوات الله و سلام عليه) فرمود: «الفَقر سواد الوَجهِ في الدارين» فقر روسياهي دو عالم است. هرجا كه لكه ي فقر بر پيشاني آدم و عالم نشسته روسياهي با او همراه بوده است. اين فقر و امكان ذاتي در همه ي انسانها گذاشته شده است. پس اگر خداوند به عدالتش رفتار كند، رهيافتگان يا كم اند و اندك و يا رهيافته اي وجود ندارد. عدل، قرار دادن هرچيز در جاي خود است. سرّ مطلب در آن است كه در عالم هستي در محضر خدا، هيچ كس جايي ندارد. هركه، هرچه دارد از خدا دارد. پس كسي كه جايي ندارد، چگونه در جاي خود قرارش دهند تا عدالت برقرار شود. اما توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه فضل خدا نيز داراي مراتبي است كه با انواع استعدادها مرتبط است.
«بَل بفَضلِك عَلينا» تا اينجا چنين بوده كه رفتار خدا با فضلش بوده، آدمي را ايجاد كرده، پاي رفتن داده، فكر داده، مقصد را نمايانده و هدايت فرموده. اميد است بعد از اين نيز چنين باشد.
آدمي در قوس نزول هم با اختيار و ميل وارد شده
گفته شده كه سير آدمي به اسفل السافلين اختياري نبوده اما علّو و اعتلاي او به اعلي عليّين با اختيار است و فهم و معرفت مي طلبد. اما اين فهم و معرفت و اين ميل و تقاضا در همان سير نزول هم وجود داشته. مگر نه اينست كه آدميان نداي قالوا بلي سر دادند، آنگاه كه فرمود: «اَلستُ برَبّكم؟» آيا من مالك و صاحب اختيار شما نيستم؟ اين بَلي گفتن اسرار زيادي در خود دارد.
به راستي اين سوال جدي مطرح است. آدميان كه براي شناخت هرچيزي احتياج به ذهنيت داشتن در مورد آن دارند، چگونه پروردگار خويش را شناختند؟ تا آدمي چيزي را با چيز ديگر كه زمينه ساز آن بوده بررسي نكند، شناختي حاصل نمي شود. اولياء خدا كم و بيش به اين پرسش پاسخ داده اند.
«لِانّك اَهلَ التَقوي وَ اَهلَ المَغفِره».
دليل اينكه اميدمان به فضل توست چيست؟ اين است كه تو اهل تقوي و مغفرت هستي. يك معناي آن اينست كه خدا اهل تقوي است. بنابراين پس عمل همراه با تقوا را مي طلبد، چه آنكه او حتي لطف و عنايت و معارف الهي را براي متقين نازل كرد. «ذلك الكِتابُ لارَيبَ فِيه، هُديً لِلمُتَقين» با اين اعتبار معني اين فراز اين ميشود كه خدايا! چون تو فقط عمل متقين را مي پذيري من كه اهل تقوي نيستم، پس عملم ارزشي ندارد و اميدم به عمل خودم نمي باشد. اهل مغفرت يعني؛ تو، آنكه ناقص است و عصيان دارد مي پذيري، مي بخشي و تكميل مي كني. با توجه به عبارات دعاي يستشير و مناجات اميرمؤمنان (صلوات الله و سلام عليه)، مي توان مغفرت الهي را چنين بيان نمود كه: بنده ي خداوند، ظرف شكسته اي است كه به دنبال جمال و كمال است، به دنبال كسي است كه بندش بزند و نقصش را آنطور كه معلوم نشود بپوشاند، اين ميشود مغفرت الهي. البته ظرف بند خورده اگر ظاهرش هم نشان ندهد، صدايش با ظرف سالم فرق ميكند.
«مولاي يا مَولاي اَنت المولا وَ اَنا العَبد، اَنتَ الغَنيُ وَ اَنا الفَقير»
فرو رفته به دنبال ناجي ميگردد.
تعبير ديگر آنكه، اهل تقوي يعني كسي آنچنان عظمت و جلال و بزرگي اي دارد كه شايسته است همه نسبت به او تقوي داشته باشند. همه نسبت به او عبد و ذليل و ضعيف و حقير و مستكين باشند. نسبت به خدا هيچ كس متقي نيست. شمعها اگرچه بعضي شعله ي بيشتري دارند، اما همه در برابر آفتاب هيچ اند.
«تُبدأ بالاِحسان نعَما»
خدايا تو خوبي را شروع ميكني. آنگاه كه انسان خدا را مي خواند، فضل بيسابقه ي خدا، قبلاً شامل حال او شده كه خدا را خوانده. پس هرجا كمالي باشد، شروع كننده خداست. يحبّهم و يحبّونه، او محبت را شروع ميكند، آنگاه كساني به محبت او پاسخ ميدهند. تا «يحبّهم» نباشد «يحبّونه» تحقق نمي يابد. چه آنكه ابتدا خدا عشق مي ورزد. بعضي پيدا ميشوند كه بفهمند و پاسخ نيز ميدهند. اما هرجا نقصي باشد، پاي انسان در ميان است. «نَسوا الله وَ فَاسناهُم أنفُسِهم» خدا را فراموش كردند. تا آدمي خدا را فراموش نكند، خدا او را فراموش نميكند.
پروردگارا! دلهاي ما را براي خودت، مخصوص و ويژه بگردان. در مسير پاكي و طهارت‚ همراهي با اوليائت به ويژه حبيبت را روزي و نصيبمان بگردان.
باران رحمت الهي پيوسته ميبارد و اين آدمي است كه بر سر خود چتر گرفته. اينست كه حتي نَمي هم از آن باران بر سر وي نمي ريزد، هرچه اين چتر ضخيم تر باشد اتصال به زلال رحمت الهي سخت تر است. اما آدمي ميتواند با اعمالش، عباداتش و دعاهايش زمينه ي فرواندازي چتر و حجاب از روي سرش را فراهم كند تا غرق در باران رحمت الهي شود. اين كار تغييري در ريزش باران ايجاد نميكند، تغيير در وضعيت خود آدمي است. پس اعمال آدمي تنها معّد و زمينه ساز است و عليت ندارد. حتي زمينه ساز بودن اعمال آدمي به اذن و لطف خداست.
همين ويژگي زمينه سازي براي جلب رحمت الهي كه مربوط به فعل آدمي است؛ اگر لطف و اذن خدا نباشد، وجود نخواهد داشت. يعني باز موثر حقيقي در اين عالم تنها اوست. ايمان و هدايت موهبات الهياند نه مكسوبات بشري .خداوند در قرآن مي فرمايد: «إنك لَن تَهدي مِن اَحبَبت»
رسول من! تو نيستي كه ديگران را هدايت ميكني. يعني خودشان كه به طريق اولي نيستند. و يا مي فرمايد: «وَلكن الله يَهدي مَن يَشاء». خدا آنكه را بخواهد هدايت ميكند.
در همين مناجات ابوحمزه، حضرت مي فرمايند: «تَهدي مَن تَشاء، تُعذبُ مَن تَشاء، تُذِل مَن تَشاء. اَنت الفاعِلُ لِما تَشاء». تو هرچه بخواهي انجام ميدهي. «تُعذبُ مَن تَشاء، بِما تَشاء، كَيفَ تَشاء». تو هر كه را به هر دليل و هرطور كه بخواهي عذاب مي كني. طرف ديگر قضيه صادق است. «تَرحَمُ مَن تَشاء، بما تَشاء، كَيفَ تَشاء». تو هركه را به هر دليل و هرطور كه بخواهي، مورد رحمت خويش قرار ميدهي.
عمل به ظاهر شريعت، نشان بندگي است
اگر چه اعمال انسان، سببيت ندارد، و مؤثر حقيقي فقط خداست اما انجام ظاهر شريعت، مطابق دستور الهي، نشان بندگي انسان است. يعني با علم به اينكه عمل او اثري ندارد، اما به دستور و طبق فرمان الهي براي اظهار تسليم و بندگي، انجامش ميدهد.
شرط اول: براي فهميدن معارف الهي اين است كه نعمتهاي خدا، موهوب اويند نه مكسوب بنده.
آدمي نبايد گمان ببرد كه اوست كه ميسازد، ميرود، مقصد را انتخاب ميكند، حركت ميكند. تفاوت انسانهايي كه راه را مييابند و به هدايت دست پيدا ميكنند با آنها كه ظلالت نصيبشان ميشود در چيست؟ به اراده شان؟ نه!چه آنكه در آبادي دنياشان همه به هم شباهت دارند. تفاوت به اراده ي خداست، اوست كه اين هدايت را شامل حال بندگانش مي نمايد. پس تكيه انسان بر چيست؟ «بِفَضلِك عَلينَا». گفته شد كه فضل، اعطاي بي استحقاق و زياد از نياز است. يعني استعدادي اصلاً در كسي وجود نداشته، اولاً استعدادش را ايجاد ميكند، ثانياً در او شوق و ميل به مقصد را پديد ميآورد. آنگاه ابزار و مقدماتش را فراهم مي سازد و او را به سوي مقصد پيش مي برد. اين فضل است، نقطه ي مقابل عدل. حال سوال اینجاست که :
عدل چيست و آيا خدا با عدلش رفتار ميكند يا فضلش؟
عدل يعني هركه را به اندازه ي توان و استعدادش، پاداش دادن. در ذكرها مكرر آمده است كه «عامِلنا بفَضلِك وَ لا تُعامِلنَا بعَدلِك» خدايا با عدالت با ما رفتار مكن. اين سخن هم مربوط به انسانهاي گنهكار است و هم مربوط به آنان كه خدا گناه گذشته و آينده شان را پاك گردانيده است يا اصلاً غباري بر دامنشان ننشسته است. طوري كه ميتوان درباره ي آنها به خداوند گفت: «لا فَرقَ بينَك وَ بَينَهُم اِلّا اِنهُم عِبادُك»
هيچ فرقي بين تو و آنها نيست. جز اينكه آنها عبد و بنده ي مخلص تو هستند. سرّ مطلب در آن است كه اگر خدا با عدل خويش رفتار كند، حتي اولياء هم تاب تحمل عدل او را ندارد. حبيب او نيز تاب تحمل عدلش را ندارد. چه آنكه آدمي سراپا نقص و قصور و روسياهي است. حبيب خدا (صلوات الله و سلام عليه) فرمود: «الفَقر سواد الوَجهِ في الدارين» فقر روسياهي دو عالم است. هرجا كه لكه ي فقر بر پيشاني آدم و عالم نشسته روسياهي با او همراه بوده است. اين فقر و امكان ذاتي در همه ي انسانها گذاشته شده است. پس اگر خداوند به عدالتش رفتار كند، رهيافتگان يا كم اند و اندك و يا رهيافته اي وجود ندارد. عدل، قرار دادن هرچيز در جاي خود است. سرّ مطلب در آن است كه در عالم هستي در محضر خدا، هيچ كس جايي ندارد. هركه، هرچه دارد از خدا دارد. پس كسي كه جايي ندارد، چگونه در جاي خود قرارش دهند تا عدالت برقرار شود. اما توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه فضل خدا نيز داراي مراتبي است كه با انواع استعدادها مرتبط است.
«بَل بفَضلِك عَلينا» تا اينجا چنين بوده كه رفتار خدا با فضلش بوده، آدمي را ايجاد كرده، پاي رفتن داده، فكر داده، مقصد را نمايانده و هدايت فرموده. اميد است بعد از اين نيز چنين باشد.
آدمي در قوس نزول هم با اختيار و ميل وارد شده
گفته شده كه سير آدمي به اسفل السافلين اختياري نبوده اما علّو و اعتلاي او به اعلي عليّين با اختيار است و فهم و معرفت مي طلبد. اما اين فهم و معرفت و اين ميل و تقاضا در همان سير نزول هم وجود داشته. مگر نه اينست كه آدميان نداي قالوا بلي سر دادند، آنگاه كه فرمود: «اَلستُ برَبّكم؟» آيا من مالك و صاحب اختيار شما نيستم؟ اين بَلي گفتن اسرار زيادي در خود دارد.
به راستي اين سوال جدي مطرح است. آدميان كه براي شناخت هرچيزي احتياج به ذهنيت داشتن در مورد آن دارند، چگونه پروردگار خويش را شناختند؟ تا آدمي چيزي را با چيز ديگر كه زمينه ساز آن بوده بررسي نكند، شناختي حاصل نمي شود. اولياء خدا كم و بيش به اين پرسش پاسخ داده اند.
«لِانّك اَهلَ التَقوي وَ اَهلَ المَغفِره».
دليل اينكه اميدمان به فضل توست چيست؟ اين است كه تو اهل تقوي و مغفرت هستي. يك معناي آن اينست كه خدا اهل تقوي است. بنابراين پس عمل همراه با تقوا را مي طلبد، چه آنكه او حتي لطف و عنايت و معارف الهي را براي متقين نازل كرد. «ذلك الكِتابُ لارَيبَ فِيه، هُديً لِلمُتَقين» با اين اعتبار معني اين فراز اين ميشود كه خدايا! چون تو فقط عمل متقين را مي پذيري من كه اهل تقوي نيستم، پس عملم ارزشي ندارد و اميدم به عمل خودم نمي باشد. اهل مغفرت يعني؛ تو، آنكه ناقص است و عصيان دارد مي پذيري، مي بخشي و تكميل مي كني. با توجه به عبارات دعاي يستشير و مناجات اميرمؤمنان (صلوات الله و سلام عليه)، مي توان مغفرت الهي را چنين بيان نمود كه: بنده ي خداوند، ظرف شكسته اي است كه به دنبال جمال و كمال است، به دنبال كسي است كه بندش بزند و نقصش را آنطور كه معلوم نشود بپوشاند، اين ميشود مغفرت الهي. البته ظرف بند خورده اگر ظاهرش هم نشان ندهد، صدايش با ظرف سالم فرق ميكند.
«مولاي يا مَولاي اَنت المولا وَ اَنا العَبد، اَنتَ الغَنيُ وَ اَنا الفَقير»
فرو رفته به دنبال ناجي ميگردد.
تعبير ديگر آنكه، اهل تقوي يعني كسي آنچنان عظمت و جلال و بزرگي اي دارد كه شايسته است همه نسبت به او تقوي داشته باشند. همه نسبت به او عبد و ذليل و ضعيف و حقير و مستكين باشند. نسبت به خدا هيچ كس متقي نيست. شمعها اگرچه بعضي شعله ي بيشتري دارند، اما همه در برابر آفتاب هيچ اند.
«تُبدأ بالاِحسان نعَما»
خدايا تو خوبي را شروع ميكني. آنگاه كه انسان خدا را مي خواند، فضل بيسابقه ي خدا، قبلاً شامل حال او شده كه خدا را خوانده. پس هرجا كمالي باشد، شروع كننده خداست. يحبّهم و يحبّونه، او محبت را شروع ميكند، آنگاه كساني به محبت او پاسخ ميدهند. تا «يحبّهم» نباشد «يحبّونه» تحقق نمي يابد. چه آنكه ابتدا خدا عشق مي ورزد. بعضي پيدا ميشوند كه بفهمند و پاسخ نيز ميدهند. اما هرجا نقصي باشد، پاي انسان در ميان است. «نَسوا الله وَ فَاسناهُم أنفُسِهم» خدا را فراموش كردند. تا آدمي خدا را فراموش نكند، خدا او را فراموش نميكند.
پروردگارا! دلهاي ما را براي خودت، مخصوص و ويژه بگردان. در مسير پاكي و طهارت‚ همراهي با اوليائت به ويژه حبيبت را روزي و نصيبمان بگردان.