درس سی و هشتم
درس سي و هشتم
متن دعا: «و اي جهل لايسعه يارب الا جودك»
بنا براين است كه بنده فقير با ربش سخن بگويد. فقيرنه آن است كه ذاتي دارد كه فقير است و صفت و فعلش از غنا تهي است، بلکه فقير حقيقي آن است كه تمام وجودش عين فقر باشد .شاهد بر اين مدعا اين آيه كريمه است كه ميفرمايد: «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد» اي مردم! شما همه فقيريد و خداي متعال غني است؛ همچنان كه خداي متعال هيچ بهرهاي از فقر ندارد، غير خدا هم هيچ بهرهاي از غنا ندارند.
متن دعا: «و اي جهل لايسعه يارب الا جودك»
بنا براين است كه بنده فقير با ربش سخن بگويد. فقيرنه آن است كه ذاتي دارد كه فقير است و صفت و فعلش از غنا تهي است، بلکه فقير حقيقي آن است كه تمام وجودش عين فقر باشد .شاهد بر اين مدعا اين آيه كريمه است كه ميفرمايد: «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد» اي مردم! شما همه فقيريد و خداي متعال غني است؛ همچنان كه خداي متعال هيچ بهرهاي از فقر ندارد، غير خدا هم هيچ بهرهاي از غنا ندارند.
حال چنين بندهاي به خويش مينگرد. جز فقر و ناداري چيزي نمييابد با وجود اين از پروردگارش ميخواهد كه كوتاهي وتقصيرهايش را يا بپوشاند يا محو نمايد و يا تبديل به نيكي كند.
چنان كه قاعده اصلي اين است كه فيلتري به نام ايمان كه داراي درجات و مراتب مختلفي است، در مقابل آدمي قرار ميگيرد. گاه ممكن است دروغي وارد اين حوزه بشود، اما زشتيها و نقصهايش زدوده ميشود و آنچه از اين فيلتر عبور مينمايد، جز پاكي و طهارت و حسن و جمال نباشد. اين است تبديل سيئات به حسنات. چنان چه آب شوري كه بر پاي بوته خربزه مينشيند، ميوه شيرين به ثمر مينشاند.
بندهاي كه چنين تقاضايي دارد چه بايد بكند؟
يك راهش اين است كه بنده از خداي متعال بخواهد بديهايش را به خوبي خودش ببخشد. در فراز قبلي چنين آمد كه «انت المحسن و نحن المسيئون». اين تعبير ديگري است از آنچه سفارش شده كه قبل از تكبير نماز گفته شود «يا محسن قد اتاك المسيء» مسيء يعني آن كه يك پارچه فقر و ضعف و گناه است و محسن آن است كه سرتاسر حسن و نيكي مطلق است .
در اينجا بنده نميگويد كه نمازم را آوردهام. چون مسيء چيزي جز فقر ندارد و سرمايهاش همين فقر است. نمازي كه از لب و وجود آلوده برآمده باشد هم جزء سيئات به شمار ميآيد. نمازي كه از دلي برخاسته كه با غير خدا آشنا و مانوس باشد، جز فقر و روسياهي چه خواهد بود؟
پس زبان حال بنده مسيء اين است كه خدايا من شايستگي دوستي با تو را ندارم اما تو كه شايستگي دوستي با من را داري. من ضعيفم نميتوانم بيايم تو كه قوي هستي ميتواني بيايي. به تعبير ديگر، انساني كه نزد طبيب، درد آورده است چه ميخواهد؟ آن كه جهل آورده از جواد جز جود چه ميخواهد؟
جهل چيست؟
جهل، در اينجا به معناي ندانستن نيست بلكه به آن معنايي مربوط است كه در روايات آمده كه جهل را سپاه و جنود و لشكرياني هست. در واقع صفات و كششها و غرايزي كه در انسان ميل به طبيعت و سقوط به پاپين را ايجاد ميكنند، جنود جهلاند.
آن كه جاهل است هيچ كار درستي از او انتظار نميرود. چون كار درست اولا، علم و ثانيا، همت ميخواهد. آن كه اصلا نميداند خوبي و بدي چيست، چگونه كار درست انجام خواهد داد؟ حقيقت آن است كه كار درست را تنها عالم انجام ميدهد. به تعبير ديگر، جاهل به خاطر جهلش انگيزه متعالي نداردچون فهم و معرفت ندارد و عمل خالي از فهم و معرفت نه تنها نميتواند عمل خوبي باشد بلكه قطعا عمل بدي خواهد بود. اگر صرف سخن گفتن به عنوان يك عمل خوب باشد، كلاغها هم پيوسته قار قار ميكنند.
چرا جهل در مقابل جود؟
قاعدتا جهل در مقابل علم قرار ميگيرد و جاهل بايد عليم را بطلبد. اما اينجا مقصود امر ديگري است. زبان حال بنده فقيري كه وجودش عين فقر و جهل است اين است كه مگر از جاهل جز فقر و جهل صادر ميشود و جز اين انتظار هست؟
درست است كه از كوزهاي كه در آن جهل است، تعفن جاهلانه بر ميخيزد اما تو جواد هستي ، همه عسلهاي دنيا در دست توست. تويي كه ميتواني اين كوزهها را پر از عسل شيرين نمايي.
به تعبير ديگر، هر كسي اسمي را ميخواند که با آن چه که ميطلبد، تناسب و سنخيت دارد. آن كه ضعيف است به اسم (قوي) خداي متعال پناه ميبرد و آن كه به دنبال بزرگي ميگردد به اسم (كريم) و آن كه جهل و فقر دارد به اسم (جواد ) او تمسك ميجويد.
اين بدان معني است كه آدميان كه فقير و جاهلند و در نتيجه عمل و استعداد عمل شايسته ندارند، به صاحب جودي پناه ميبرند كه هر آنچه ندارند را از خزانه خودش به آنها عطا نمايد.
بنابراين كدام ظرف جهل است كه به درگاه جود تو بيايد و خالي برگردد؟ كدام اقيانوس خشكيده است كه در حضور تو بيايد و از لطف و مهر و محبت بي حد و اندازه تو مالامال نشود؟ بهگونهاي كه اگر موجي از آن برخيزد همه عالم را سيراب كند.
اين بدان معني است كه هيچ كسي نيست كه كار از كارش گذشته باشد ولو جهلش عالمگير باشد. به تعبير اميرمومنان صلوات الله و سلامه عليه «أتزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر» یعنی به قد و اندازه آدمي نميتوان نگريست كه عالم بزرگي در او جاي دارد.
چرا به نام (رب) خداي متعال پناه ميبريم؟
اين بدان روي است كه بنده عرضه ميدارد: خدايا جهل آوردهام اما تو صاحب مني. تو صاحب اين جاهل هستي. البته مقصود اولياء خدا تعريض و گوشه كنايه زدن به خداي متعال نيست ،اما به زبان عرفي يعني، اگر اين كودك ناقص است به پدر و مادر بي ارتباط نيست .
به تعبير ديگر رب يعني صاحب و همه كاره بنده كه هر چه دارد از اوست. پس اگر اين دستها خالي است، براي اين است كه تو خود آن راپر نكردهاي. پس بنده عرضه ميدارد: اي صاحب من! كدام ظرف خالي راميتوان در حالي كه تو مالك آن هستي نزد تو آورد و تو با جودت آن را پر نكني؟
خدايا مالك ما تويي. صاحب ما تو هستي. ما را آن چنان كه در شان توست بساز و در مسير خودت قرار بده .
چنان كه قاعده اصلي اين است كه فيلتري به نام ايمان كه داراي درجات و مراتب مختلفي است، در مقابل آدمي قرار ميگيرد. گاه ممكن است دروغي وارد اين حوزه بشود، اما زشتيها و نقصهايش زدوده ميشود و آنچه از اين فيلتر عبور مينمايد، جز پاكي و طهارت و حسن و جمال نباشد. اين است تبديل سيئات به حسنات. چنان چه آب شوري كه بر پاي بوته خربزه مينشيند، ميوه شيرين به ثمر مينشاند.
بندهاي كه چنين تقاضايي دارد چه بايد بكند؟
يك راهش اين است كه بنده از خداي متعال بخواهد بديهايش را به خوبي خودش ببخشد. در فراز قبلي چنين آمد كه «انت المحسن و نحن المسيئون». اين تعبير ديگري است از آنچه سفارش شده كه قبل از تكبير نماز گفته شود «يا محسن قد اتاك المسيء» مسيء يعني آن كه يك پارچه فقر و ضعف و گناه است و محسن آن است كه سرتاسر حسن و نيكي مطلق است .
در اينجا بنده نميگويد كه نمازم را آوردهام. چون مسيء چيزي جز فقر ندارد و سرمايهاش همين فقر است. نمازي كه از لب و وجود آلوده برآمده باشد هم جزء سيئات به شمار ميآيد. نمازي كه از دلي برخاسته كه با غير خدا آشنا و مانوس باشد، جز فقر و روسياهي چه خواهد بود؟
پس زبان حال بنده مسيء اين است كه خدايا من شايستگي دوستي با تو را ندارم اما تو كه شايستگي دوستي با من را داري. من ضعيفم نميتوانم بيايم تو كه قوي هستي ميتواني بيايي. به تعبير ديگر، انساني كه نزد طبيب، درد آورده است چه ميخواهد؟ آن كه جهل آورده از جواد جز جود چه ميخواهد؟
جهل چيست؟
جهل، در اينجا به معناي ندانستن نيست بلكه به آن معنايي مربوط است كه در روايات آمده كه جهل را سپاه و جنود و لشكرياني هست. در واقع صفات و كششها و غرايزي كه در انسان ميل به طبيعت و سقوط به پاپين را ايجاد ميكنند، جنود جهلاند.
آن كه جاهل است هيچ كار درستي از او انتظار نميرود. چون كار درست اولا، علم و ثانيا، همت ميخواهد. آن كه اصلا نميداند خوبي و بدي چيست، چگونه كار درست انجام خواهد داد؟ حقيقت آن است كه كار درست را تنها عالم انجام ميدهد. به تعبير ديگر، جاهل به خاطر جهلش انگيزه متعالي نداردچون فهم و معرفت ندارد و عمل خالي از فهم و معرفت نه تنها نميتواند عمل خوبي باشد بلكه قطعا عمل بدي خواهد بود. اگر صرف سخن گفتن به عنوان يك عمل خوب باشد، كلاغها هم پيوسته قار قار ميكنند.
چرا جهل در مقابل جود؟
قاعدتا جهل در مقابل علم قرار ميگيرد و جاهل بايد عليم را بطلبد. اما اينجا مقصود امر ديگري است. زبان حال بنده فقيري كه وجودش عين فقر و جهل است اين است كه مگر از جاهل جز فقر و جهل صادر ميشود و جز اين انتظار هست؟
درست است كه از كوزهاي كه در آن جهل است، تعفن جاهلانه بر ميخيزد اما تو جواد هستي ، همه عسلهاي دنيا در دست توست. تويي كه ميتواني اين كوزهها را پر از عسل شيرين نمايي.
به تعبير ديگر، هر كسي اسمي را ميخواند که با آن چه که ميطلبد، تناسب و سنخيت دارد. آن كه ضعيف است به اسم (قوي) خداي متعال پناه ميبرد و آن كه به دنبال بزرگي ميگردد به اسم (كريم) و آن كه جهل و فقر دارد به اسم (جواد ) او تمسك ميجويد.
اين بدان معني است كه آدميان كه فقير و جاهلند و در نتيجه عمل و استعداد عمل شايسته ندارند، به صاحب جودي پناه ميبرند كه هر آنچه ندارند را از خزانه خودش به آنها عطا نمايد.
بنابراين كدام ظرف جهل است كه به درگاه جود تو بيايد و خالي برگردد؟ كدام اقيانوس خشكيده است كه در حضور تو بيايد و از لطف و مهر و محبت بي حد و اندازه تو مالامال نشود؟ بهگونهاي كه اگر موجي از آن برخيزد همه عالم را سيراب كند.
اين بدان معني است كه هيچ كسي نيست كه كار از كارش گذشته باشد ولو جهلش عالمگير باشد. به تعبير اميرمومنان صلوات الله و سلامه عليه «أتزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر» یعنی به قد و اندازه آدمي نميتوان نگريست كه عالم بزرگي در او جاي دارد.
چرا به نام (رب) خداي متعال پناه ميبريم؟
اين بدان روي است كه بنده عرضه ميدارد: خدايا جهل آوردهام اما تو صاحب مني. تو صاحب اين جاهل هستي. البته مقصود اولياء خدا تعريض و گوشه كنايه زدن به خداي متعال نيست ،اما به زبان عرفي يعني، اگر اين كودك ناقص است به پدر و مادر بي ارتباط نيست .
به تعبير ديگر رب يعني صاحب و همه كاره بنده كه هر چه دارد از اوست. پس اگر اين دستها خالي است، براي اين است كه تو خود آن راپر نكردهاي. پس بنده عرضه ميدارد: اي صاحب من! كدام ظرف خالي راميتوان در حالي كه تو مالك آن هستي نزد تو آورد و تو با جودت آن را پر نكني؟
خدايا مالك ما تويي. صاحب ما تو هستي. ما را آن چنان كه در شان توست بساز و در مسير خودت قرار بده .