درس چهل ودوم

درس چهل و دوم : شرح دعاي ابوحمزه
متن دعا : و ما قدر اعمالنا في جنب نعمك
براي پي بردن به مغز و محتواي اين فراز بايد به نكته اي مهم توجه داشت و آن اين كه : هم چنان كه سلامت و توان مندي بدن و جسم آدمي وابسته و متوقف بر برخي عوامل طبيعي و مادي است سلامت و كمال روح انسان نيز عوامل ويژه ي خود را مي طلبد .
به راستي اگر جسم انسان براي مدتي طولاني از غذا محروم شود ، چگونه در معرض زوال و نابودي خواهد بود؟

همين گونه است روح و نفس وجان آدمي كه غذاي ويژه ي خود را مي طلبد كه البته نه حواس ظاهري و نه علوم حسي و تجربي را ياراي آن نيست كه به درستي ، غذاي ويژه روح آدمي را شناسائي كنند .
تنها با مراجعه به يك فهم خطا نا پذير و معصوم از هر اشتباه مي توان دريافت كه مهمترين غذاي جان انسان "معرفت " نام دارد .
اي برادر تو همه انديشه اي
ما بقي ، خود استخوان و ريشه اي
گر بود انديشه ات ، گل ، گلشني
ور بود خاري، تو هيمه گلخني

تنها وقتي عملي عالمانه باشد ، سبب تكامل روح مي شود تا بدان جا كه اعمال شهوت و غضب هم آن گاه كه با گوهر معرفت همراه شوند مقدس بوده و موجب ارتقاء آدمي مي شود
آنچه اعمال مشترك انسانها را از هم جدا مي سازد ، معرفت است
اعمال و رفتار انسان ها بسيار به هم شباهت دارد ، اما با معيار معرفت ، عمل واحدي ، ثمرات متفاوت خواهد داشت . يكي تاج بندگي بر سر آدمي مي نهد و آن ديگري انسان را به منجلاب تباهي مي كشاند .
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض ورنه هر سنگ و گلي ، لو لو و مرجان نشود
با اين نگاه هر عملي كه نشاني از خواست و رضايت حضرت دوست داشته باشد ، مقبول و مطلوب خواهد بود . بر اين اساس مجموعه مهم و گسترده اي از معارف الهي كه دعا ومناجات نام دارد ، مغز و لب عبارات آدمي مي باشد . به طور كلي دعا كننده در دعا ، دو بخش را در نظر دارد ، يك بخش آن مربوط به طلب حاجت ، تقاضا و خواسته اي است كه انسان از خداي متعال دارد اعم از خواستن دنيا و آخرت ، كه البته اين بخش ، قسمت سطحي و رويه ي ابتدايي دعا مي باشد . بخش مهم تر ، كه مبنا و ريشه ي هم خواسته هاي انسان است ، اظهار عبوديت مي باشد .
خدايا ! تو غني هستي و من فقيرم ، تو عالمي و من جاهل ، تو همه كاره اي و من هيچ كاره . هم چنين است : و « ما قدر اعمالنا في جنب نعمك » خدايا ! اعمال ما كجا و نعمتهاي بسيار تو كجا ؟
مقصود اين نيست كه خدايا حال كه اعمال ما اندك است ، تو نعمت بسيار مرحمت فرما.
اين معني ، عبارت است ، نه فقط عبارت بلكه مغز عبارت و نه آن بلكه اس و اساس همه ي عبارات بر اساس اين فهم مي باشد . نماز مي خوانند، اما هر نماز به قدر فهم و معرفت نمازگزار او را از زمين به آسمان عروج مي دهد ، « الحمد لله رب العالمين » در يك سطح بدين معناست كه ستايش خدايي را كه پروردگار عالميان است اين معنا تا حدودي سبب ارتقاء مي شود . سطح بالاتراين است كه الحمد لله يعني هر حمد و ستايشي كه بر زبانم جاري شده است ، در واقع ستايش تو بوده است كه همه چيز از توست .

سطح بالات فهم توحيدي عالمانه اين كه همه عالم ، قربان صدقه ي خداي متعال ميگردند. همه،گرچه ديگران را ستايش مي كنند اما در واقع به دور خداي خويش مي گردند گر چه خود ندانند ، در اين صورت جيك جيك گنجشك و قار قار كلاغ همه حمد و ستايش خداي متعال است
هركس به زبان صفت حمد تو گويد
بلبل به غزل خواني و قمري به ترانه
هرچيز در واقع ستايش توست . حتي آنجا كه مجنون ، ليلي را مي خواند .
تو پنداري كه من ليلي پرستم ؟
من آن ليلاي ليلي را پرستم .

كيفيت زيارت توام با معرفت
در روايات بسيار سفارش شده هر كه قصد زيارت يكي از ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را دارد ، با عرض ادب و از پايين پاي مبارك وارد شود ، گر چه هنوز حاجت و نياز خود را مطرح نساخته اما همين فهم عالمانه و اظهار عبوديت و فقر به محضر مبارك ايشان ، خود سبب ارتقاء كمال زاير مي شود .
از آداب ديگر براي اظهرا عبوديت ، ذكر گفتن است ، هر ذكري مطلوب است اما اگر زيارت ولي خداست بهتر است پيوسته اين ذكر گفته شود كه « عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم » درست است كه تقاضايي مطرح نشده اما مغزعبارت همين جاست . اين عبارت است كه روح را تعالي مي بخشد . طوري كه اگر در زاير زيارت ، چيزي جز همين ذكر نگويد ، ريشه ي تمام تقاضا ها را مطرح كرده است .
يعني نشان داده است كه در مقابل خاندان پيامبر صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين هيچ است و آنها همه چيز هستند .
هزار نقش برآيد ز كلك و صنع ويكي
به دل پذيري نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكي به سكه صاحب عيار نرسد

وقتي در ميان اين همه نام وعنوان ، قبله و زيارتگاه ، اين خاندان را انتخاب نموده ايم حق آن است كه فهم فكرمان نيز بدان ها شباهت داشته باشد
آنان در دعا ، نه با هر حكم كه با هر نفس آسمانهاي هفت گانه را طي كرده در خدا? متعال ذوب شده و با ابقاي حضرتش به جهان طبيعت باز مي گردند . بنابراين اگرفرموده اند كه «نماز معراج مومن » است ، به شرط ايجاد مقدمات آن است كه فهم عالمانه است و گرنه آدمي با ساعتي دعا خواندن ممكن است تازه اشكي بر گونه اش بنشيند كه تازه شايد به خاطرحوايج نفساني دنيوي و اخروي هم باشد آنگاه انتظار نهايت قرب و وصل را نيز دارد .
با توجه بدين مقدمات مي توان به شرح اين فراز پرداخت « و ما قدراعمالنا في جنب نعمك »
آفرينش ، براي اظهار توحيد است و توبيخ يكي از راههاي اظهار توحيد است . در قرآن كريم توبيخ هايي از سوي خداي متعال به انبيا ء و در راس آن حضرت ختمي مرتبت صلوات الله و سلامه عليه وآله وارد شده است ، ظاهر آن توبيخ و ملامت است و خلق جاهل مي پندارند كه في المثل حضرت ختمي مرتبت صلوات الله و عليه وآله ، فراموش كردند كه به آن قوم بفرمايند ان شاء الله پاسخ شما را فردا خواهم داد و به سبب اين فراموشي مورد محروميت چهل روزه و توبيخ خداي متعال قرار گرفته اند .يا حضرت داوود حقيقتا دچار عصياني شد و توبه نمود و يا در مورد حضرت يونس ( كه در قسمتي ازماجرا در آيه اي كه در نماز غفيله خوانده مي شود ، آمده است ) مي پندارند كه خلاف ماموريتي كه به او داده شده بود ، عمل كرد و مورد عذاب الهي قرار گرفت . همين جا يك نكته ياد آوري مي شود و آن اينكه برخي اصرار و وابستگي زيادي به خواندن نماز غفيله دارند ، در صورتي كه نماز نافله از جهت فضيلت و آثار ، ارزش پيش تري دارد. به هر حال مجموعه ي اتفاقاتي كه براي انبياء افتاده است چه ابتلا باشد چه امتحان چه خطا و چه توبيخ همه براي اظهار توحيد است چه مي توان كرد آن جا كه براي اظهار توحيد ، راهي جز توبيخ نيست .
شايد زمينه اي فراهم شود تا دليل اين امر ، تبيين گردد . پس محتواي تمام پيام انبياء توحيد است ، توحيد نيز داراي مراتبي است . اولين مرتبه ي آن توحيد فاعلي است.

توحيد فاعلي چيست ؟
آيات بسياري دلالت بر توحيد فاعلي دارند .« اانتم تزرعونه ، ام نحن الزارعون » « و ما تشاءون الا ان يشا الله » « و ما قتلوهم و لكن الله قتلهم » « ومارميت از رميت » « بحول الله و قوته اقوم و اقعود» « لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم »
يعني چنين فكر نكنيد كه كشاورز حقيقي شما هستيد او خود بدين امر مشغول است .
كيست اين پنهان درون جان و تن
كز زبان من همي گويد سخن

آن كه امضايي مي كند ، در حقيقت ، امضاء كننده حقيقي اوست . چنان كه او خود تير مي اندازد و مي ميراند ، و خود مينشيند و بر مي خيزد تا آن جا كه هيچ حول و قوه جز او نيست .
خلق او در حقيقت مجرا ي فيض او هستند . چون رود خانه اي كه آن فيض را در خود جاري ساخته و دست به دست ميگرداند آب در واقع از آن سرچشمه است .
پس اين سخن ، حرمت و جنگ و صلح همه عبارتند از جوشش آن سرچشمه بي حد واندازه الهي و جاري شدن در رودخانه اي كه دست من ، چشم او و بيل و كلنگ ديگري است .

خلق خدا در آغاز توان فهم توحيد را ندارند
زندانيي كه پس از سالها ، رئيس زندان حكم آزادي اش را امضاء مي كند ، ممكن است ، نگاه محدودش به نوك قلم رئيس زندان باشد كه حكم را امضاء نموده ، شايد هم قلم را رها كند ، و دست را ببيند ، ممكن است از قلم و دست نيز بگذرد و اراده اي كه منتهي به آزادي او شده را سبب آزادي خويش بداند ، بالاخره در نهايت مسبب اصلي را خواهد يافت . براي اين كه خلق خدا به فهم توحيدي برسند ، مراتب را طي مي كنند تا به حقيقت توحيد نرسيده اند ، سپاس وحمد قلم و دست و رئيس زندان مورد پذيرش است .
اما بعد از آن جز شرك نخواهد بود . آن فهيم با معرفت چه خوب مي گفت كه وقتي قرار است كسي كاري برايم انجام دهد مي گويم : خدايا ! همه امور به دست توست ، اين كار را با اراده خويش و از طريق اين بنده ات براي من انجام بده . آن گاه اگر انجام شد ، سپاسش مي گويم و اگر نشد ، آن شخص را ملامت نخواهم كرد و در صدد جبران و ضربه زدن به او نخواهم آمد .
در اين ديدگاه " اول خدا ، بعد هم شما " معنايي نخواهد داشت ، اول و آخر و وسط و همه جا را خداي متعال فرا گرفته است وقتي او خود مي فرمايد كه " هو الاول و الاخر " چگونه مي توان در اين وسط ديگري را مشاهده نمود و از او متوقع بود .بي معرفتي است كه مانند برخي تازه آنجا كه همه دست رد به سينه تقاضا يشان زده اند ، به ياد خداي متعال مي افتند .

بر اساس توحيد فاعلي ، همه كارهاي ما در واقع فعل خداي متعال است وبر طبق توحيد فاعلي آنچه مي دهيم با اذن و اراده خداي متعال است . نماز ي كه مي خوانيم با زبان او خوانده ايم كمري كه خم شده را او آفريده ، همه افعال با دست و دل و زبان ، چشم و گوش نتيجه ظهور اراده اوست . اين وسط ما چه كاره هستيم ؟
داري سرما بگرد ، گرد سرما
يا بر در ما بباش يا بردر خويش
اي جان ، دو به هم راست نيايد ، مي ران
گه بردر ما باشي و گه بر در خويش

همين قدر كه بنده توجه داشته باشد كه فاعل حقيقي اوست ، خدا اين عمل را از او مي پذيرد .
از خزانه خويش بي حساب مي بخشد و آنگاه از بنده تقاضاي قرض الحسنه مي نمايد تا چند برابرش نمايد .
علت آن است كه اگر او بندگان را به حال خود واگذار كند ، چيزي نيستند تا بتوانند كاري انجام بدهند . چون همه وجود ، جان و روح و بدنشان از خداي متعال است .
حضرت داوود (عليه الصلاه و السلام) وقتي عرضه داشت : خدايا ! وقتي تو را شكر مي گويم ، از خود هيچ ندارم اگرتا آخر عمر هم ذكر و فكر و انديشه و شكرم تو باشي باز شكر يكي از نعمتهاي تو را انجام نداده ام .

خداي متعال فرمود ؛ اي داوود ! هم اكنون شكر مرا به جاي آوردي . همين كه مي داني كه از خود هيچ نداري . اينجاست كه مي توان گفت :« وما قدراعمالنا في جنب نعمك »
ما عملي نداريم كه بتوان در قياس با نعمت خدا شركت داده شود .اظهار فقر در دعا شرط عبوديت است .اين است كه بسيار سفارش شده است كه در دعا نگوييد خدايا ! احسان و صدقه امروزم را آورده ام . نماز ديروزم را آورده ام ، مطالعه ديشبم را آورده ام . بلكه مطلوب آن است كه به تعبيري در دعاي ابوحمزه : خدايا من گناه آورده ام ، درست است كه كارها تا آن جا كه به تو منسوب است ، در نهايت درست و خير است ، اما بدون تو سراسر آلودگي است .
« ما اصابكم من حسنه فمن الله و ما اصابكم من سئيه فمن انفسكم »
آن گاه كه خلق ايمان نمي آورند و حضرت رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليه و آله بسيار در اضطراب بودند ، خداوند به حضرتش فرمود :« انك لن تهدي ما احببت » اين تو نيستي كه هر كه را بخواهي ، هدايت مي كني « و لكن الله يهدي من يشاء» بلكه خداست كه هركه رابخواهد، هدايت مي نمايد .
وقتي عمل رسول خدا ، عمل او نيست ، چطور مي توان انتظار داشت كه گفتن يك سبحان الله ، كار ما باشد و با آن زمين و آسمان را در نورديم . خداي متعال مي فرمايد : حتي فكرو اراده تان هم از خودتان نيست « و ما تشاؤون الا ان يشاء الله » پس در واقع ما عملي نداريم تا آن را با نعمتهاي الهي ، مقايسه كنيم .

خدايا ! دلهاي ما را مركز و مخزن و سرچشمه معارف ناب خاندان پيامبر صلوات الله و سلامه و عليهم اجمعين قرار ده . همراهي و هم پايي با رسول و حيبت و خاندان پاكش را نصيب و روزيمان بگردان . ف