(46) كَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ
کتاب توحید ـ درس 46 ـ 23/ 10/ 95
شرح اصول کافی درس 164
كَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ
[حدیث 43] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ يَهُودِيّاً يُقَالُ لَهُ- سُبَّخْتُ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ رَبِّكَ فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ وَ إِلَّا رَجَعْتُ قَالَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ قَالَ أَيْنَ رَبُّكَ قَالَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ لَيْسَ فِي شَيْءٍ مِنَ الْمَكَانِ الْمَحْدُودِ قَالَ وَ كَيْفَ هُوَ قَالَ وَ كَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ وَ الْكَيْفُ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ لَا يُوصَفُ بِخَلْقِهِ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ يُعْلَمُ أَنَّكَ نَبِيُّ اللَّهِ قَالَ فَمَا بَقِيَ حَوْلَهُ حَجَرٌ وَ لَا غَيْرُ ذَلِكَ إِلَّا تَكَلَّمَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ يَا سُبَّخْتُ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ سُبَّخْتُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ أَمْراً أَبْيَنَ مِنْ هَذَا ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ.
تفاوت شیوه هدایت انبیا و اولیا؛ اصل ایمان مربوط به انبیا و کمال و رفعت ایمان مربوط به اولیاست
فروتر از ذات خدای متعال هرچه که باشد، عین تعلّق است؛ حتی اگر متّصف به ضرورت ازلی هم باشد، ضرورتِ ازلیِ استنادی و فرعی دارد
موجود غیر واجب نداریم؛ هر موجودی چون فعل خدای متعال است و فعل از مراتب وجود فاعل است، بنابراین متصف به ضرورت ازلی است، لکن ضرورت ازلی فرعی، تعلقی، فقری و استنادی
بحثی در مواد ثلاث (وجوب، امکان، امتناع)
از همین روایت [كَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ] میتوان نظریه عرفا را استفاده کرد که میگویند ذات خدای متعال متصف به هیچ وصفی نمیشود؛ بهخاطر اینکه به هر وصفی که او را توصیف کنیم، او را محدود کردیم
وقتی همه جهات ما آلوده است، چگونه میتوانیم «او» را تطهیر کنیم؛ بنابراین صفات انسانی هرگز تطهیر نمیشود، پس هرگز خدا به آن متصف نمیشود
اتصاف خدای متعال به خلق یعنی اتصاف غنی به فقر و واجب به امکان؛ چنین چیزی امکانپذیر نیست
اصل در معجزات عدم اعتبار است مگر اینکه بهصورت قطعی اثبات شود یعنی شواهدی باشد که قطع و اطمینان عقلایی نتیجه آن باشد
اینگونه معجزات نقل شده در این روایت، بهزبان درآوردن موجودات نیست، بلکه کشف غطاء از مخاطب است
هرگاه فعل زمانمندی در مورد موجودات غیر زمانی (ملکوت، جبروت و خدا) بهکار میرود، منسلخ از زمان است و زمان ندارد؛ یعنی زمین و آسمان از ازل تا به ابد پیوسته در حال تسبیح است
تمام موجودات عالم هستی از ازل تا ابد تسبیح خدای متعال میکنند و به توحید و نبوت شهادت میدهند، معجزه پیامبر این است که حجاب از دیده و گوش مخاطب برمیدارد تا ببیند و بشنود
زبان ملکوتی و جبروتی زبان طبیعی نیست؛ زبان تکوین است؛ عرب آن را عربی میشنود و فارس، فارسی
اشارهای به معنای عربی بودن قرآن
نسبت خدای متعال به زمانها و همه مکانها
وجوه خدای متعال نامتناهی است؛ کمّاً عِدّةً شدّةً
پاسخ به یک پرسش: در بهشت آخر چه میشود؟ در آخرت آنچه موجود است، وجه الله است. وجوه خدای متعال اولاً نامتناهی است و ثانیاً هر وجهی از وجوه خدای متعال هم نامتناهی است
در بهشت نعمت و لذت تکراری وجود ندارد؛ اساساً در متافیزیک اینگونه است
با توجه به اینکه مخاطب و پرسش او عامی است، پاسخ نیز متناسب با آن ارایه شده است؛ پاسخ دقیقتر آن است که هیچ زمان و مکانی نیست مگر اینکه خدای متعال با هویّت بسیط خود با آن معیت قیّومی دارد. به تعبیر دیگر، خدای متعال در تمام زمانها و مکانها حضور دارد، بدون آنکه با آنها ترکیب شده باشد و بدون آنکه با تجزیه آنها بتوان خدا را از آنها جدا کرد
بر فرض محال؛ اگر کسی بتواند خدا را از زمان و مکان و جرمی بگیرد، دیگر نه زمانی میماند و نه مکان و جرمی زیرا کل عالم هستی از جمله زمان و مکان عین ربط به خدای متعال است
[حدیث 44] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَتِيكٍ الْقَصِيرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ شَيْءٍ مِنَ الصِّفَةِ فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ تَعَالَى الْجَبَّارُ تَعَالَى الْجَبَّارُ مَنْ تَعَاطَى مَا ثَمَّ هَلَكَ
تفاوت فرهنگ فارس زبانها و عرب زبانها
اشارهای به معنای «المهدی طاووس اهل الجنه»