(81) عبادتِ عبد محض؛ افضل و اتم درجات عبادت
کتاب توحید ـ درس 81 ـ 5/ 11/ 95
شرح اصول کافی درس 199
عبادتِ عبد محض؛ افضل و اتم درجات عبادت
ادامه [حدیث 102] عن أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي علیه السلام فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّبِّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ أَسْمَاءٌ وَ صِفَاتٌ فِي كِتَابِهِ وَ أَسْمَاؤُهُ وَ صِفَاتُهُ هِيَ هُوَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ لِهَذَا الْكَلَامِ وَجْهَيْنِ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ هِيَ هُوَ أَيْ إِنَّهُ ذُو عَدَدٍ وَ كَثْرَةٍ فَتَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ وَ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ هَذِهِ الصِّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ لَمْ تَزَلْ فَإِنَّ لَمْ تَزَلْ مُحْتَمِلٌ مَعْنَيَيْنِ فَإِنْ قُلْتَ لَمْ تَزَلْ عِنْدَهُ فِي عِلْمِهِ وَ هُوَ مُسْتَحِقُّهَا فَنَعَمْ وَ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ لَمْ يَزَلْ تَصْوِيرُهَا وَ هِجَاؤُهَا وَ تَقْطِيعُ حُرُوفِهَا فَمَعَاذَ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ مَعَهُ شَيْءٌ غَيْرُهُ بَلْ كَانَ اللَّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمَّ خَلَقَهَا وَسِيلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ يَتَضَرَّعُونَ بِهَا إِلَيْهِ وَ يَعْبُدُونَهُ وَ هِيَ ذِكْرُهُ وَ كَانَ اللَّهُ وَ لَا ذِكْرَ وَ الْمَذْكُورُ بِالذِّكْرِ هُوَ اللَّهُ الْقَدِيمُ الَّذِي لَمْ يَزَلْ وَ الْأَسْمَاءُ وَ الصِّفَاتُ مَخْلُوقَاتٌ وَ الْمَعَانِي وَ الْمَعْنِيُّ بِهَا هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يَلِيقُ بِهِ الِاخْتِلَافُ وَ لَا الِائْتِلَافُ وَ إِنَّمَا يَخْتَلِفُ وَ يَأْتَلِفُ الْمُتَجَزِّئُ فَلَا يُقَالُ اللَّهُ مُؤْتَلِفٌ وَ لَا اللَّهُ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ وَ لَكِنَّهُ الْقَدِيمُ فِي ذَاتِهِ لِأَنَّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ وَ اللَّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزِّئٌ وَ لَا مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّةِ وَ الْكَثْرَةِ وَ كُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَ الْكَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ لَهُ فَقَوْلُكَ إِنَّ اللَّهَ قَدِيرٌ
خَبَّرْتَ أَنَّهُ لَا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ فَنَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ الْعَجْزَ سِوَاهُ وَ كَذَلِكَ قَوْلُكَ عَالِمٌ إِنَّمَا نَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ الْجَهْلَ سِوَاهُ وَ إِذَا أَفْنَى اللَّهُ الْأَشْيَاءَ أَفْنَى الصُّورَةَ وَ الْهِجَاءَ وَ التَّقْطِيعَ وَ لَا يَزَالُ مَنْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً فَقَالَ الرَّجُلُ فَكَيْفَ سَمَّيْنَا رَبَّنَا سَمِيعاً فَقَالَ لِأَنَّهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا يُدْرَكُ بِالْأَسْمَاعِ وَ لَمْ نَصِفْهُ بِالسَّمْعِ الْمَعْقُولِ فِي الرَّأْسِ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَاهُ بَصِيراً لِأَنَّهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا يُدْرَكُ بِالْأَبْصَارِ مِنْ لَوْنٍ أَوْ شَخْصٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ وَ لَمْ نَصِفْهُ بِبَصَرِ لَحْظَةِ الْعَيْنِ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَاهُ لَطِيفاً لِعِلْمِهِ بِالشَّيْءِ اللَّطِيفِ مِثْلِ الْبَعُوضَةِ وَ أَخْفَى مِنْ ذَلِكَ وَ مَوْضِعِ النُّشُوءِ مِنْهَا وَ الْعَقْلِ وَ الشَّهْوَةِ لِلسِّفَادِ وَ الْحَدَبِ عَلَى نَسْلِهَا وَ إِقَامِ بَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ وَ نَقْلِهَا الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ إِلَى أَوْلَادِهَا فِي الْجِبَالِ وَ الْمَفَاوِزِ وَ الْأَوْدِيَةِ وَ الْقِفَارِ فَعَلِمْنَا أَنَّ خَالِقَهَا لَطِيفٌ بِلَا كَيْفٍ وَ إِنَّمَا الْكَيْفِيَّةُ لِلْمَخْلُوقِ الْمُكَيَّفِ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَا رَبَّنَا قَوِيّاً لَا بِقُوَّةِ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَوْ كَانَتْ قُوَّتُهُ قُوَّةَ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ لَوَقَعَ التَّشْبِيهُ وَ لَاحْتَمَلَ الزِّيَادَةَ وَ مَا احْتَمَلَ الزِّيَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ وَ مَا كَانَ نَاقِصاً كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ وَ مَا كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ كَانَ عَاجِزاً فَرَبُّنَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا ضِدَّ وَ لَا نِدَّ وَ لَا كَيْفَ وَ لَا نِهَايَةَ وَ لَا تَبْصَارَ بَصَرٍ وَ مُحَرَّمٌ عَلَى الْقُلُوبِ أَنْ تُمَثِّلَهُ وَ عَلَى الْأَوْهَامِ أَنْ تَحُدَّهُ وَ عَلَى الضَّمَائِرِ أَنْ تُكَوِّنَهُ جَلَّ وَ عَزَّ عَنْ أَدَاةِ خَلْقِهِ وَ سِمَاتِ بَرِيَّتِهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً.
خدای متعال اسماء نامتناهی دارد ولی مقصود از آنها کلمات، واژهها و مفاهیمی که به ذهن میرسد، نیست
اسماء خدای متعال حقایق عینی است که الفاظ از آنها حکایت میکند؛ بنابراین نه اختلاف و تفاوتی در آنها هست و نه ائتلاف و کم و زیاد شدنی
علیرغم اینکه گفته شده صفات خدای متعال عین ذات اوست و در نتیجه اسماء غیر از ذات او نیست، اما در عین حال نحوه استناد و فهم و مشاهده این استناد در نهایت صعوبت است
قائلان به زیادت صفات بر ذات، در پی حل مشکل قِدم عالم بودند و بر این اعتقاد بودند که ذاتی بودن اسماء و صفات برای خدای متعال به شرک قطعی میانجامد
از جهت دیگر معتقد بودند که اگر صفات عین ذات باشد، یا به ترکیب خدای متعال و یا به وحدت فعل میانجامد
اما از سوی دیگر، زیادت صفات بر ذات مشکلات دیگری دارد که کمتر از مشکلات دیگر نیست. به عنوان نمونه: اگر صفات زائد بر ذات باشد، یعنی ذات خدای متعال در مرتبه ذات فاقد این صفات است
گروه سوم نه اعتقاد به زیادت ذات بر صفات دارند و نه عینیت ذات با صفات، بلکه معتقد بودند صفات خدای متعال را میتوان از او سلب کرد ولی ذات بدون اینکه متصف به صفات باشد، میتواند در تمام آنچه صفات نقش دارند، نقش داشته باشد. به تعبیر دیگر ذات به اعتبار ترتّب غایات صفات بر فعل او متصف به صفات باشد و به تعبیر دیگر ذات نائب مناب یا قائم مقام صفات باشد
اشکال وارد به این اعتقاد این است که اگر ذات خدای متعال علم نداشته باشد، معنا ندارد که کار عالمان را انجام دهد
در بین این سه نظریه، آنچه را که فیلسوفان پذیرفتند آن است که اولاً صفات خدای متعال عین ذات اوست بهگونهای که تعدد آنها تعدد تحلیلی است. ثانیاً هر صفتی عین دیگری است
آیا حمل اسماء بر ذات خدای متعال حمل حقیقی است یا خیر؟
1ـ اگر مقصود این باشد که الفاظ صفات و اسماء بر خدای متعال حمل شود و الفاظ صفات و اسماء عینِ خدای متعال یا معانی که از حیث وجودی متغایر هستند عین ذات خدای متعال و در نتیجه ذات به تعداد اسماء و صفات، متعدد و مختلف باشد، چنین چیزی درست نیست
زیرا اولاً سبب پیدایش کثرت در ذات میشود. ثانیاً سبب ترکیب در ذات میشود که هیچ کدام قابل پذیرش نیست. بنابراین نه الفاظ عین ذات است و نه معانی متغایری که از این الفاظ میفهمیم و یا از ذات انتزاع کردیم
2ـ اگر مقصود سائل این باشد که صفات در ازل عین ذات حق تعالی هستند یا نه؟ اولاً این الفاظ و مفاهیم ارتباطی با اسماء و صفات ندارد زیرا در ازل وجود ندارند و اولاً حادث در جهان طبیعت هستند و ثانیاً در اذهان انسانهایی که در جهان طبیعت هستند حادثند. کاملاً روشن است که در اینجا مقصود از صفات، نه الفاظ است و نه مفاهیم و معانی که از این الفاظ بهدست آمده است، بلکه مقصود خودِ صفات است.
پاسخ امام این است که این سؤال دو معنی و احتمال دارد که یکی درست است و دیگری نادرست. اگر گفته شود که ذات حق تعالی از ازل به این صفات علم داشته و میدانسته که ذات او در ازل عالم، قادر، حی، سمیع و بصیر و مانند آنهاست و ذات او از ازل شایسته و مقتضی این صفات بوده است، ـ چه کسی به آنها علم و اعتقاد داشته باشد و چه نداشته باشد ـ این درست است.
اما اگر گفته شود که از ازل تصور و الفاظ، حروف و صداهای این اسماء و صفات در ذات خدای متعال باشد، با توجه به اینکه این الفاظ، حروف و صداها و همچنین مفاهیم و معانی که قائم به انسانها هستند، خود حادث هستند، بودن اینها در ذات خدای متعال اولاً خلاف فرض است. ثانیاً قطع نظر از حادث بودن یا نبودن فرض کنیم در ذات خدا باشند، لازمهاش این است که در ازل همراه ذات خدای متعال چیزهایی وجود داشته باشد مخصوصاً اگر آنها حادث زمانی باشند که همین الفاظ و معانی باشد.
اینکه چیزی همراه خدای متعال در ازل و در مرتبه ذات خدای متعال باشد، قابل پذیرش نیست. زیرا برابر خدای متعال خواهد بود و با دلایل توحید ناسازگار است
كَانَ اللَّهُ وَ لَا خَلْقَ: خلق از عالم تقدیر و تکوین است و حال آنکه خدای متعال فوق عالم تقدیر و تکوین و محیط بر عالم امر است. بنابراین خدای متعال خالق است و خلق نباید در مرتبه او باشد
تصور چیزی در مرتبه ذات خدای متعال امکانپذیر نیست و نادرست است
صفات و اسماء خدای متعال نه در مرتبه مکوَنات قرار میگیرد، نه در مرتبه جهان طبیعت، نه در مرتبه عالم امر
قدیم بودن خدای متعال نه فقط زمانی نیست، بلکه محال است که باشد
معنای قدیم بودن خدای متعال این است که با ازل و ابد بوده و هست ولی در ازل و ابد نبوده و نیست؛ محکوم به احکام ازل و ابد نیست
نهتنها ازل و ابدی بوده و هست، بلکه موجودات ازلی و ابدی و خودِ ازل و ابد، هرچه که باشند، بهخاطر استناد به خدای متعال هست
از آنجا که حق تعالی خالق همه موجودات از جمله زمان است، بنابراین باید پیش از زمان وجود داشته باشد و الا علت زمان نبود
ذکر حادث است
همچنان که افعال خدای متعال پیوسته در ذکر و حمد و ستایش خدای متعال هستند، اسماء و صفات خدای متعال هم از حیثیت متعین بودن ـ که از این حیثیت نوعی غیریت در آنها وجود دارد ـ ذاکر و حامد هستند
افضل و اتم درجات عبادت عبارت است از عبادتی که از عبد محض صادر میشود؛ عبد محض آن است که هیچگونه غیریتی نداشته باشد ولی در عین حال فاقد عینیت هم باشد
از حیث عبادت تکوینی و حقیقی که ریشه در عبودیت دارد ـ نه از حیث رعایت مقررات و انضباطها و محدودیتهایی که مربوط به مزاحمتها و ممانعتهای جهان طبیعت است ـ کل عالم هستی از ازل تا به ابد پیوسته در حال عبادت خدای متعال هستند.
ثانیاً این عبادت ازلی و ابدی که یک آن متوقف نمیشود، آثار ویژه استکمالی، تفصیلی و اشتدادی دارد که با هیچ عبادتی قابل مقایسه نیست
الفاظ اسماء و صفات و معانی که ما از آنها در ذهن داریم، حادث و مخلوقند، ولی معانی عینی و حقیقی که این الفاظ و معانی از آنها حکایت میکند، قدیم هستند. بر این اساس باید بگوییم معنی اسماء و صفات همان ذات احدیت خدای متعال یعنی الله است
الفاظ اسماء و صفات مختلف و مؤتلفند اما ذات خدای متعال نه با چیزی اختلاف دارد و نه ائتلاف
با توجه به اینکه درک کیفی اتصاف ذات حق تعالی به معانی اسماء و صفات بهگونهای که مستلزم کثرت و زیادت نباشد برای اکثر مردم قابل فهم نیست، نهایت فهم آنها عبارت است از درک سلبی صفات
علت اینکه عامه خلق حتی علما و متکلمین نمیتوانند ذات خدای متعال را بهگونهای فرض کنند که عین صفات باشد، این است که درک عموم خلق از علم و قدرت کیفیت نفسانی است. آنچه که باید ادراک میکردند ولی نکردند، وجودی و ذومراتب بودن و وحدت حقیقی علم و قدرت است