منزل چهارم؛ سکوت

 

لب ببند و چشم بند و گوش بند

 

گر نبيني سِرها بر من بخند

يكي از ابزار و ره‌توشه سلوك و سير الي الله، پرهيز از بيهودگي، پرگويي و انس و عادت به سكوت و كم‌گويي است. سالك بايد سخني بر زبان جاري سازد كه يا سبب رشد و كمال خودش باشد يا سبب رشد و كمال ديگر بندگان خدا. سخني كه اين ويژگي را نداشته باشد، ارزش گفتن ندارد. دست‌كم بيهوده است و بيهوده، شايسته مؤمن نيست.[1]

سكوت به‌ويژه سكوت پيوسته و همراه تأمّل، از نشانه‌هاي خردمندي، فهم، معرفت، پيروي اولياء، سبب نجات، عامل كسب محبت، سبب طرد شيطان و بالاخره، در حضور يار پذيرفته است. به همين خاطر است كه بدان سفارش شده است. البته توجه داريم كه سكوت همراه با فكر، چنين ويژگي‌ها و پيامدهاي ارزشمندي را دارد نه هر سكوتي.

 


سكوت و خردمندي

سكوت نشان خردمندي است. عامل پرگويي يا اين گمان است كه آن‌چه من مي‌دانم، ديگران نمي‌دانند كه خردمند و حكيم چنين گماني ندارند؛ يا عادت به بيهوده‌گويي عامل آن است؛ اين هم شايسته خردمند نيست؛ يا پرگويي را وسيله‌اي براي پركردن اوقات فراغت خويش مي‌داند كه اين هم به خاطر بيهوده بودن آن شايسته خردمند نيست. از اين گذشته، عمر آدمي، اگرچه چون عمر نوح باشد، بسي كوتاه است، از اين‌رو، وقت فراغت براي خردمند باقي نمي‌گذارد و يا آن را وسيله‌اي براي تخليه فشارهاي روحي خودش مي‌داند كه اگرچه وسيله ناروايي نيست، ولي در حدّ و اندازه خردمند نيست.

با توجه به آن‌چه گفته شد، خردمند، پرگو و بيهوده‌گو نيست. و با نظر به عكس اين قضيه، مي‌توان سكوت را نشان خردمندي دانست. روايات مربوط به اين موضوع نيز چنان‌چه در پايان گفته خواهد شد، بر همين امر به صورت موجبه جزئيه دلالت دارد.

اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: إذا تَمَّ العقلُ نَقَصَ الكلامُ؛[2] هرگاه عقل به تمام و كمال رسد، سخن گفتن كاهش مي‌يابد.

هم‌چنين فرموده‌اند: الصَّمتُ حكمةٌ و السّكوتُ سَلامةٌ و الكِتمانُ طُرقٌ من السّعادة؛[3]كم‌گويي حكمت است و سكوت سلامت و رازداري راه سعادت.

لقمان نيز به فرزند خود فرمود: كُن عاقلاً أخرَس و لاتَكُن جاهلاً أفصَح و إعلَم أنّ لِكلَّ شَئٍ علامة‌ٌ و علامةُ العاقلِ طولُ التفكّرِ و لزومُ الصَّمت؛[4]فرزندم! انديشمند بي‌زبان باش، ولي نادان خوش‌زبان مباش. بدان كه هر چيزي نشانه‌اي دارد و نشان خردمندي پيوستگي انديشه و كم‌گويي است.

معيار سخن گفتن خردمند، سود و زيان انديشمندانه است. سخني را بر زبان مي‌آورد كه اگر نگويد، زياني متوجه خود يا ديگران مي‌شود يا گفتن آن براي خود و ديگران سودمند است. در غير اين صورت، حداقل بيهوده‌گويي است و ناروا.

 


سكوت و فهم

سكوت و كم‌گويي نشان فهم است. هرچه انسان فهيم‌تر باشد، كم‌گوتر است، زيرا كه گزيده‌گويي از نتايج فهم است. كسي كه بفهمد و به همه پيامدهاي گفتار خود توجه داشته باشد، همه ‌چيز را نمي‌گويد، بلكه ميان گفتني‌ها گزينش مي‌كند. خود گزينش در سخن گفتن و انديشيدن به پيامدهاي هر سخن، به كم‌گويي مي‌انجامد.

عالم آل محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) فرمودند: مِن عَلاماتِ الفِقهِ: الحلمُ و العلمُ و الصّمتُ. إنّ الصمتَ بابٌ من أبوابِ الحِكمةِ، إنّ الصمتَ يَكسِبُ المحبّةَ و هو دليلٌ علي كلّ شئ[5] (و هو دليل علي خير)؛[6] از نشانه‌هاي فهم، بردباري، آگاهي و خاموشي است. خاموشي، دري از درهاي حكمت است، خاموشي سبب كسب محبّت است، خاموشي راهنماي هر چيزي است (راهنماي خير و صلاح است).

آگاهي و بردباري و كم‌گويي پيوسته باهمند، بدين خاطر كه بسياري از پرگويي‌ها نتيجه ناشكيبايي است. به هنگام خشم و مانند آن، شخصي سخناني بر زبان جاري مي‌سازد كه پس از آن پشيمان مي‌شود و يا بايد پشيمان شود، اگر اين شخص بردباري و شكيبايي داشت، چنان سخناني را هرگز بر زبان نمي‌آورد. پس بردباري و كم‌گويي با يكديگر همراهند و نيز بسياري از پرگويي‌ها به دليل ناآگاهي به ارزش واقعي سخن و پيامدهاي آن است، از اين‌رو آن‌كه به ارزش سخنان و پيامدهاي آن آگاه باشد، بسياري از سخنان را بر زبان نخواهد راند؛ به همين خاطر علم و كم‌گويي باهم همراهند.

از سويي ديگر، ناشكيبايي ورزيدن، اغلب به خاطر نداشتن آگاهي به اسباب و علل و شرايط و زمينه‌هاست، پس اگر كسي آگاهي داشته باشد، بردباري نيز خواهد داشت و يا چون به لزوم بردبار بودن آگاهي دارد، بايد بردبار باشد، پس بردباري و آگاهي و كم‌گويي همراه همند و هر يك نشان ديگري است.

اين نكته را نيز اضافه كنم كه عامل بسياري از دشمني‌ها و قهرها و درگيري‌ها، اگر زبان نباشد و پرگويي نباشد، دست‌كم از پرگويي آغاز مي‌شود. اگر كسي زبان خود را كنترل كند، پرگو نباشد، پيش از سخن گفتن درباره آن‌چه مي‌خواهد بگويد بينديشد، بسياري از دشمني‌ها پديد نمي‌آيد و يا دست‌كم افزايش نمي‌يابد.

انساني كه به پرگويي عادت دارد، نمي‌تواند به همه جنبه‌هاي سخنانش توجه داشته باشد و پيش از هر سخني آن را مورد انديشه و سنجش قرار دهد. پس اولاً، پرگويي مايه نفرت و دشمني است و كم‌گويي مانع آن و ثانياً، از آن‌جا كه گزيده‌گويي از سويي مطلوب همگان است، چون عالمانه و حكيمانه است و سودمند و از ديگر سو، نشان عقل و حكمت و علم صاحب سخن است، مايه توجه دل‌ها به سوي اوست، از اين‌رو سبب دوستي و محبّت خلق با او مي‌شود كه خود مقدمه‌ی يكي ديگر از منازل سلوك است.

 


سكوت و معرفت

سكوت و كم‌گويي نشان معرفت به خداي متعال است، بدين خاطر كه انسان صاحب معرفت اولاً، مي‌داند كه همه كارهاي او، ريز و درشت، در جان و دلش تأثير دارد؛ كلام او پيش از آن‌كه به ديگران برسد، بر خودش تأثير دارد، از اين‌رو از گفتن هر سخني پرهيز خواهد كرد و ثانياً، مي‌داند كه گفته‌هاي او مانند ساير كارهايش محاسبه مي‌شود، بدين خاطر در گفتن دورانديشي روا مي‌دارد و هر سخني را بر زبان نمي‌راند و ثالثاً، چنان غرق در فكر و انديشه است كه فرصت پرگويي بلكه گفتن نخواهد داشت. او سخن نمي‌گويد مگر آن‌كه سكوت از آن سبب ترك واجب يا مستحبّ مؤكّدي شود.

امام صادق به نقل از پيامبر (صلوات الله عليهما) فرمود: مَن عَرَفَ الله و عظمتَه مَنَعَ فاهُ من الكَلام و بَطنَه من الطّعام و عَني نفسَه بالصِّيام و القيام. قالوا: بآبائنا و اُمّهاتنا أنت يابن رسول الله! هولاء أولياء الله؟ قال: إنّ أولياء الله سَكَتوا فكانَ سُكوتُهم فكراً و تَكَلَّموا فكانَ كلامُهم ذكراً و نَظروا فكانَ نظرُهم عبرةً و نطَقوا فكانَ نُطقُهم حكمةً و مَشَوا فكانَ مشيُهم بينَ الناس بركةً. لولا الإجال الّتي قدكَتَبَتْ عليهم لم‌تَستَقِرَّ أرواحُهم في أجسادِهم خوفاً من العذاب و شوقاً إلي الثواب.[7]

كسي كه خدا را بشناسد و به عظمت او پي ببرد، زبان از گفتن و دهان از خوردن باز مي‌دارد و نفس به روزه و عبادت وادارد. گفتند: پدران و مادران ما به فداي تو باد، اي پسر رسول خدا‍! آيا اين‌ها دوستان خدايند؟ فرمود: دوستان خدا خاموشي گزينند، پس خاموشي‌شان انديشه است؛ و به گفتن درآيند، پس گفته‌شان ياد خداست؛ نگاه كنند، نگاهشان عبرت است؛ و به بيان آيند، بيانشان حكمت است؛ راه روند، راه رفتنشان ميان مردم بركت است. اگر نبود سرنوشتي كه برايشان رقم خورده است، از ترس كيفر و شوق به پاداش جان‌هايشان در بدن‌هايشان باقي نمي‌ماند.

همان‌گونه كه در غذا خوردن بايد دقت نمود كه چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگيزه و چه حال خورده شود، سخن گفتن نيز بايد همين‌گونه باشد، بلكه بايد حدود آن دقيق‌تر باشد. البته نادان به‌ويژه آن‌كه نه خدا شناسد و نه بزرگي خدا را، نه خود را مي‌شناسد و نه آينده خود را، هرچه بيابد مي‌خورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال كه بخواهد مي‌خورد، نخوردن او به‌خاطر نيافتن است، گفتن او نيز همين‌گونه است.

 


سكوت و نجات

سكوت و كم‌گويي، يكي از عوامل نجات است؛ نجات از طبيعت به‌طور كلي، نجات از غرايز خود، نجات از گمان‌ها و زيان‌هاي خلق و بالاخره نجات از سقوط و در چاه گناه فرو افتادن. بسيار گفتن، بسيار لغزيدن را به دنبال دارد؛ بسيار لغزيدن، آشنايي به گناه، تكرار آن و بالاخره آلوده شدن به گناه را به دنبال دارد. به همين خاطر است كه فرموده‌اند: مَن صَمتَ نَجي؛[8] آن‌كه كم گويد يا سكوت كند، نجات خواهد يافت.

امام مجتبي (صلوات الله عليه) فرمودند: نِعمَ العَون، الصّمتُ في مَواطنَ كَثيرةٍ و إن كُنتَ فَصيحاً؛[9] در بسياري از موارد سكوت بهترين ياري است، اگرچه زباني شيوا داشته باشي. چه شيوايي غير انديشمند بودن است.

در رواياتي از امامان معصوم (صلوات الله عليهم اجمعين) سكوت و كم‌حرفي به عنوان ويژگي شيعيان معرفي شده است. چنان‌كه فرمودند: إنّما شيعتُنا الخَرس؛[10] شيعيان ما لال هستند. منظور از لال بودن همان است كه گفته شد. پيش از گفتن، انديشيدن، گزيده‌گويي كردن، حكيمانه گفتن.

 


سكوت و شيطان

از آن‌چه در نكته پيش از اين گفتيم، مي‌توان فهميد كه يكي از چراگاه‌هاي شيطان پرگويي است. با از ميان بردن اين چراگاه، شيطان هم رانده مي‌شود، بنابراين سكوت سبب طرد شيطان است، چنان‌كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

عليكَ بِطولِ الصّمتِ فإنَّهُ مَطرَدَةُ الشَّيطان و عَونٌ لك علي أمر دينِك؛[11] بر شما باد سكوت پيوسته، زيرا سبب طرد شيطان است و ياري تو در دينت.

به خاطر ياري رساندن سكوت به ايمان و رفتارهاي ديني انسان است كه سكوت عبادت است، آن‌هم عبادتي كه مورد رضايت خداوند است. چنان‌كه در حديث قدسي آمده است كه:

إنّ الله جلّ جلاله يقولُ: لَستُ كلَّ كَلامِ الحكيم أتَقَبَّلُ لكن هواه و همّه فيما اُحبُّ و أرضي، جَعَلتُ صَمتَه حَمداً لي و وقاراً و إن لم‌يَتَكلَّم؛[12] خداوند متعال ‌فرمودند: چنين نيست كه هر سخن حكيم را بپذيرم، ولي كشش و قصد او در آن‌چه دوست دارم و مي‌پسندم، مورد پذيرش من است. سكوت او را ستايش و بزرگي خود قرار دادم، اگرچه سخن نگويد.

لازم به يادآوري است كه سكوت ارزشمند آن است كه همراه با فكر و تأمّل باشد. سكوتي كه انديشه در آن نباشد، اين‌گونه نيست. به گفته‌ی اميرمؤمنان (صلوات الله عليه): كُلُّ سكوتٍ ليسَ فيه فِكرَةٌ‌ فَهو غفلةٌ؛[13] هر سكوتي كه در آن انديشه نباشد، بي‌توجهي و غفلت است. پيداست كه غفلت رهزن است.

 


سكوت و سنجيده‌گويي

سكوت براي همه به‌ويژه مؤمن، سفارش شده است و فرموده‌اند كه مجالس مؤمنان بايد همانند مجالس اهل بهشت باشد؛ همان‌گونه كه در بهشت، سخن لغو و بيهوده و آلوده به گناه گفته نمي‌شود، مجالس مؤمنان نيز بايد اين‌گونه باشد. اهل بهشت به‌گونه‌اي هستند كه خداي متعال درباره‌ی آنان فرمود: لايَسمَعونَ فيها لَغواً و لا تَأثيماً إلاّ قيلاً سلاماً سَلاماً؛[14] آنان لغو و بيهوده و ناروا نمي‌شنوند، تنها چيزي كه مي‌شنوند گفتاري است به‌غايت آرام‌بخش.

اميرمؤمنان در وصيت به امام حسن (صلوات الله عليهما) فرمودند: دَعِ القولَ فيما لاتَعرِفُ و الخطابَ فيما لاتُكَلَّفُ؛[15]آن‌چه نمي‌داني رها كن و بر زبان نياور و به سخني كه گفتنش بر تو تكليف نيست مپرداز.

در هر سخني نخست بايد انديشيد، اگر گفتن آن روا باشد و سبب رسيدن به سودي روا يا پرهيز از زياني ناروا باشد، گفتن آن پسنديده است؛ در غير اين صورت، ترك آن يا واجب است و يا پسنديده.

اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: المرءُ مَخبوءٌ تحتَ لسانِه، فَزِنْ كلامَك و أعرِضْهُ علي العقل و المعرفة فإن كانَ لله و في الله فَتَكَلَّم به و إن كانَ غيرَ ذلك فالسّكوتُ خيرٌ منه؛[16]شخصيت انسان زير زبانش نهفته است، از اين‌رو آن را نبايد آشكار كرد. پيوسته سخنانت را با عقل و معرفت سنجش نما، اگر پسنديده بود و به قصد پسنديده گفته مي‌شود و براي خدا و در راه رسيدن به اوست، بگو و اگر چنين نبود، سكوت از آن پسنديده‌تر است.

اگر خواهي سخن درست گويي، سكوت كن تا توان و فرصت انديشه بيابي كه سكوت راه‌نماي انديشه است و انديشه نشان خردمندي. چنان‌كه امام كاظم (صلوات ا‎لله عليه) فرمودند:

دليلُ العاقلِ التفكّرُ و دليلُ التفكّرِ الصّمتُ؛[17] راهنماي خردمند، فكر و انديشه است و راهنماي فكر، سكوت است و يا سكوت نشان تفكر و تفكر نشان خردمند است.

آخرين نكته اين است كه پرگويي هم بر خرد آدمي تأثير ناپسند دارد و هم بر انديشه او؛ هم بر ايمان و هم بر عمل، بلكه بر اساس روايات، تأثير منفي آن همه‌جانبه است. حديثي قدسي را به عنوان پايان‌بخش اين بحث يادآوري مي‌كنيم:

خداي فرمود: يابنَ آدم! إذا وَجدتَ قِساوةً في قَلبك و سُقماً في جِسمِك و نَقيصَةً في مالِكَ و حَزيمَةً في رِزقِكَ فَاعلَم أنّك تَكَلَّمتَ فيما لايَعنيك؛[18]اي فرزند آدم! هرگاه سختي در دل خويش، بيماري در بدن، كاستي در ثروت و روگرداني در روزي خويش يافتي، بدان كه سخن بيهوده گفته‌اي.

 


پی‌نوشت‌ها

[1]ـ ر.ك. قرآن، مؤمنون، 3

[2]ـ نهج البلاغه، خ71

[3]ـ بحار الانوار، 78، 49

[4]ـ بحر المعارف، ج1، ص620

[5]ـ عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص258

[6]ـ نشان از بي نشان‌ها، ص420

[7]ـ مجالس شيخ صدوق، مجلس50، ص269

[8]ـ سنن دارمي، ج2، ص299

[9]ـ معاني الاخبار، 2، 299

[10]ـ مستدرك الوسائل، 9، 16؛ كافي، ج2، ص113-114

[11]ـ معاني الاخبار، 335؛ الخصال، 526

[12]ـ امالي شيخ طوسي، ج2، ص149

[13]ـ امالي شيخ صدوق، 32 و 96؛ تحف العقول، 215؛ محاسن، 1، 65

[14]ـ واقعه، 25-26

[15]ـ نهج البلاغه، نامه31

[16]ـ مصباح الشريعة، ب46، ص260

[17]ـ تحف العقول، 386

[18]ـ همان، ص428