علت اقتضای کمال در ماهیت نورالانوار
پرسش: نورالانوار و همچنين كمال نورالانوار علت ندارد حال اين پرسش مطرح ميشود كه ماهيت نورالانوار چيست؟ شكي نيست كه ماهيت نور من حيث هي، مقتضي كمال نيست، زيرا اگر مقتضي كمال بود لازمهاش اين بود كه هر نوري كمالِ نورالانوار را داشته باشد، زيرا هر نوري ماهيت نور را دارد پس ماهيت نور مقتضي كمال و تماميت نيست، پس كمال نور و نورالانوار يا تخصص ماهيت نور به كمال نورالانوار بايد علتي داشته باشد. نسبت ماهيت نور به نورالانوار و ديگر مراتب نور، برابر است، پس اتصاف ماهيت نور به كمال نورالانوار بايد علتي داشته باشد، آن علت چيست؟ (ديدگاه اصالت وجودي پنهان حكمت اشراقي را از اينجاها ميتوان دريافت).
پاسخ: ماهيتي به نام ماهيت نور وجود دارد و نسبت اين ماهيت نور به نورالانوار، به نور اول، نور دوم و ديگر مراتب نور برابر است. دليل آن روشن است، زيرا الماهية من حيث هي ليست الاّ هي، لاموجودة و لا معدومة. اقتضاي نورالانوار بودن و نورالانوار نبودن در ماهيت نيست وگرنه ماهيت نبود. همانگونه كه گفته شده است كه ماهيت من حيث هي نه موجود است و نه معدوم، اينجا بايد گفت ماهيت من حيث هي نه نورالانوار است و نه نور ممكن؛ نه نور محض و بسیط است و نه نور مركب؛ نه نور مجرد است و نه نور غير مجرد، زيرا اگر ماهيت نور، من حيث هي، نور محض بود، بايد همه ماهيتهاي نوري، نور محض باشند و اگر نور مجرد بود، بايد همه نور مجرد باشند. نسبت ماهيت نور به مراتب نور مساوي است.
ماهيت نور كه ذاتاً نسبت به مراتب نور لااقتضا است، چگونه شد كه يك ماهيت مقتضي نورالانوار شده و يك ماهيت مقتضي نور مرتبه بعدي و به تعبير ديگر، علت تخصص اين ماهيت نوري كه نسبت به همه مراتب نور تساوي است، به هر يك از مراتب نور چيست و ملاك تخصص و مرجح آن چيست؟ علت اينكه يك ماهيت مشترك ميان انوار متعدد، يكي مقتضي نورالانوار شده و درنتيجه ماهيت نورالانوار و ديگري مقتضي نور دوم شده و درنتيجه ماهيت نور صادر اول شده است، چيست؟
پاسخ: ماهيتي به نام ماهيت نور وجود دارد و نسبت اين ماهيت نور به نورالانوار، به نور اول، نور دوم و ديگر مراتب نور برابر است. دليل آن روشن است، زيرا الماهية من حيث هي ليست الاّ هي، لاموجودة و لا معدومة. اقتضاي نورالانوار بودن و نورالانوار نبودن در ماهيت نيست وگرنه ماهيت نبود. همانگونه كه گفته شده است كه ماهيت من حيث هي نه موجود است و نه معدوم، اينجا بايد گفت ماهيت من حيث هي نه نورالانوار است و نه نور ممكن؛ نه نور محض و بسیط است و نه نور مركب؛ نه نور مجرد است و نه نور غير مجرد، زيرا اگر ماهيت نور، من حيث هي، نور محض بود، بايد همه ماهيتهاي نوري، نور محض باشند و اگر نور مجرد بود، بايد همه نور مجرد باشند. نسبت ماهيت نور به مراتب نور مساوي است.
ماهيت نور كه ذاتاً نسبت به مراتب نور لااقتضا است، چگونه شد كه يك ماهيت مقتضي نورالانوار شده و يك ماهيت مقتضي نور مرتبه بعدي و به تعبير ديگر، علت تخصص اين ماهيت نوري كه نسبت به همه مراتب نور تساوي است، به هر يك از مراتب نور چيست و ملاك تخصص و مرجح آن چيست؟ علت اينكه يك ماهيت مشترك ميان انوار متعدد، يكي مقتضي نورالانوار شده و درنتيجه ماهيت نورالانوار و ديگري مقتضي نور دوم شده و درنتيجه ماهيت نور صادر اول شده است، چيست؟
كيفيت پيدايش كثرت
قاعده: في كيفيّة التكثّر
النور السافل اذا لم يكن بينه و بين العالي حجاب، يشاهد العالي و يشرق نور العالي عليه، فالنور الأقرب يشرق عليه شعاع من نورالانوار..............
هر نور عالي بر نور سافل اشراق و تجلي دارد و پيوسته برآن ميتابد و هر نور سافل نسبت به نور عالي شهود دارد و پيوسته آن را مشاهده ميكند.
دليل: از آنجا كه انوار خواه عالي باشند و خواه سافل، مجردند و هيچگونه جنبه مادّي و ظلماني ندارند و آنجا كه ميان مجردات هيچگونه حجاب و مانعي وجود ندارد، بنابراين، نه براي اشراق عالي بر سافل مانعي وجود دارد و نه براي مشاهده سافل نسبت به عالي محدوديتي وجود دارد. همين وجود نداشتن مانع، براي تحقق اشراق نور عالي و مشاهده نور سافل بسنده است، زيرا مجردات در ظهور يا فعل بر قابليت توقف ندارند بلكه امكان ذاتي آنها براي فعليت و وجودشان كافي است، بر خلاف برازخ كه علاوه بر وجود نداشتن مانع، بايد مقتضي وجود، اشراق يا مشاهده نيز در قابل نيز وجود داشته باشد.
به تعبير ديگر، موجودات ممكن بر دو دستهاند: دستهاي كه وجود و كمالات آنها (هر كمالي كه براي آنها ممكن باشد) تنها به فاعليتِ فاعل بستگي دارد مانند انوار مجرد قاهر و دستهاي كه وجود و كمالات آنها علاوه بر فاعليتِ فاعل، به قابليتِ خودشان نيز وابسته است مانند برازخ و اجسام. قاعده يادشده، در پي اثبات اين امر است كه انوار مجرد از دسته نخست هستند و بنابراين، در اشراق و مشاهده به چيزي جز انوار قاهر و محيط بر خود بستگي ندارند.
النور السافل اذا لم يكن بينه و بين العالي حجاب، يشاهد العالي و يشرق نور العالي عليه، فالنور الأقرب يشرق عليه شعاع من نورالانوار..............
هر نور عالي بر نور سافل اشراق و تجلي دارد و پيوسته برآن ميتابد و هر نور سافل نسبت به نور عالي شهود دارد و پيوسته آن را مشاهده ميكند.
دليل: از آنجا كه انوار خواه عالي باشند و خواه سافل، مجردند و هيچگونه جنبه مادّي و ظلماني ندارند و آنجا كه ميان مجردات هيچگونه حجاب و مانعي وجود ندارد، بنابراين، نه براي اشراق عالي بر سافل مانعي وجود دارد و نه براي مشاهده سافل نسبت به عالي محدوديتي وجود دارد. همين وجود نداشتن مانع، براي تحقق اشراق نور عالي و مشاهده نور سافل بسنده است، زيرا مجردات در ظهور يا فعل بر قابليت توقف ندارند بلكه امكان ذاتي آنها براي فعليت و وجودشان كافي است، بر خلاف برازخ كه علاوه بر وجود نداشتن مانع، بايد مقتضي وجود، اشراق يا مشاهده نيز در قابل نيز وجود داشته باشد.
به تعبير ديگر، موجودات ممكن بر دو دستهاند: دستهاي كه وجود و كمالات آنها (هر كمالي كه براي آنها ممكن باشد) تنها به فاعليتِ فاعل بستگي دارد مانند انوار مجرد قاهر و دستهاي كه وجود و كمالات آنها علاوه بر فاعليتِ فاعل، به قابليتِ خودشان نيز وابسته است مانند برازخ و اجسام. قاعده يادشده، در پي اثبات اين امر است كه انوار مجرد از دسته نخست هستند و بنابراين، در اشراق و مشاهده به چيزي جز انوار قاهر و محيط بر خود بستگي ندارند.