علت قهر انوار عالي و محبت انوار سافل
الفصل الخامس: في انّ لكلّ نورٍ عالٍ قهراً بالنسبة الي النور السافل و للسافل محبّة بالنسبة الي العالي
النور السافل لايحيط بالنور العالي، فأنّ النور العالي بقهره، اما ليس لا يشاهده. و الانوار اذا تكثّرت، فللعالي علي السافل قهر، و للسافل الي العالي شوق و عشق. فنور الانوار له قهر بالنسبة الي ماسواء، و لايعشق هو غيره، و يعشق هو نفسه، لانّ كماله ظاهر له و هو أجمل الاشياء و أكملها، و ظهوره لنفسه أشدّ من كلّ ظهور لشئ بالقياس الي غيره و نفسه. و ليست اللذّة الاّ الشعور بالكمال الحاصل من حيث انّه كمال و حاصل. فالغافل عن حصول الكمال لا بلتّد. و كلّ لذة للاذّ انّما هي بقدر كماله و ادراكه لكماله، و لا أكمل و لا أجعل من نورالانوار، و لا أظهر منه لذاته و لغيره، فلا ألذّ منه لذاته و لغيره. و هو عاشق لذاته فحسب، و معشوق لذاته و غيره.............
هر نور عالي نسبت به نور سافل قهر دارد، يعني بر نور سافل قاهر و مسلط و حاكم و محيط است و هر نور سافل نسبت به نور قاهر محبت دارد و چون محبت آن شدّت و تماميت دارد ميتوان آن را عشق ناميد.
بدين خاطر نور عالي قاهر است و نور سافل محبّ كه نور قاهر شديدتر و كاملتر و تامتر است بهگونهاي كه هيچ نوري در مقابل نور او چيزي بهحساب نميآيد، انوار ديگر همانند شمعي فروزان بلكه كمتر از آن، هستند در مقابل نور خورشيد عالمتاب، از اينرو، آنگاه كه نور خورشيد بتابد، اين نورهاي ضعيف مانند نور ماه و درميان برازخ مانند نور كرم شب تاب هرچند كه بالعرض نور هستند، ولي در مقابل نور خورشيد چيزي بهحساب نميآيند. اين تمثيل عرفي بود و نه دقيق تمثيل دقيقتر اين است كه انوار سافل نسبت به نورالانوار همچون آينهاي هستند كه تنها نور خورشيد را بازميتاباند. حاصلآنكه نور نورالانوار، شديدترين نور قابل تصور بلكه فوق تصور است و نور كه شديدترين باشد، بر انوار فروتر از خود كه بازتاب اويند، قاهر است و محيط و ديگران مقهور او هستند.
النور السافل لايحيط بالنور العالي، فأنّ النور العالي بقهره، اما ليس لا يشاهده. و الانوار اذا تكثّرت، فللعالي علي السافل قهر، و للسافل الي العالي شوق و عشق. فنور الانوار له قهر بالنسبة الي ماسواء، و لايعشق هو غيره، و يعشق هو نفسه، لانّ كماله ظاهر له و هو أجمل الاشياء و أكملها، و ظهوره لنفسه أشدّ من كلّ ظهور لشئ بالقياس الي غيره و نفسه. و ليست اللذّة الاّ الشعور بالكمال الحاصل من حيث انّه كمال و حاصل. فالغافل عن حصول الكمال لا بلتّد. و كلّ لذة للاذّ انّما هي بقدر كماله و ادراكه لكماله، و لا أكمل و لا أجعل من نورالانوار، و لا أظهر منه لذاته و لغيره، فلا ألذّ منه لذاته و لغيره. و هو عاشق لذاته فحسب، و معشوق لذاته و غيره.............
هر نور عالي نسبت به نور سافل قهر دارد، يعني بر نور سافل قاهر و مسلط و حاكم و محيط است و هر نور سافل نسبت به نور قاهر محبت دارد و چون محبت آن شدّت و تماميت دارد ميتوان آن را عشق ناميد.
بدين خاطر نور عالي قاهر است و نور سافل محبّ كه نور قاهر شديدتر و كاملتر و تامتر است بهگونهاي كه هيچ نوري در مقابل نور او چيزي بهحساب نميآيد، انوار ديگر همانند شمعي فروزان بلكه كمتر از آن، هستند در مقابل نور خورشيد عالمتاب، از اينرو، آنگاه كه نور خورشيد بتابد، اين نورهاي ضعيف مانند نور ماه و درميان برازخ مانند نور كرم شب تاب هرچند كه بالعرض نور هستند، ولي در مقابل نور خورشيد چيزي بهحساب نميآيند. اين تمثيل عرفي بود و نه دقيق تمثيل دقيقتر اين است كه انوار سافل نسبت به نورالانوار همچون آينهاي هستند كه تنها نور خورشيد را بازميتاباند. حاصلآنكه نور نورالانوار، شديدترين نور قابل تصور بلكه فوق تصور است و نور كه شديدترين باشد، بر انوار فروتر از خود كه بازتاب اويند، قاهر است و محيط و ديگران مقهور او هستند.
درك متعارف از انسان كامل
آنچه را كه ما ازخاندان پيامبر ميبينيم، مرتبه نازله وجود مبارك آنها است. ظهور مرتبه نازله براي اين است كه انسان را به جايي برساند و خلق توانايي استكمال و سير صعودي را به دست آورد. همچنين، بدين خاطر در عالم طبيعت تنزل پيدا يافتهاند كه اسماء الهي به تماميت برسند و به تعبير درستتر، تماميت آنها ظاهر شود و گرنه وجودهاي اقدس خاندان پيامبر(ص) در زمين هم كه نباشد رحمة للعالمين هستند ولي تماميت ظهور آن به اين است كه اين خلق آنها را مشاهده كند و با ايمان حسي هم كه شده يك قدم پيشتر و سريعتر بردارد.