تعریف غنی
الفصل الثاني: في تعريف الغنيّ
الغنيّ هو ما لايتوقّف ذاته و لا كمال له علي غيره؛ و الفقير ما يتوقّف منه علي غيره ذاته او كمال له.
تعريف غنيّ
غني آن است كه ذات و كمالات ذاتش بر ديگري متوقف و وابسته نباشد.
فقير آن است كه ذات يا كمالات ذاتش بر ديگري متوقف و وابسته باشد.
موجودي كه هم وجودش مستقل است و هم كمال وجودش، نه وجودش وابسته به ديگران است و نه كمال وجودش؛ تأثيرگذاري وي نيز مستقل باشد و به ديگران وابسته نباشد و گويي منقطع از اغيار باشد، غني است يعني هيچ نوع انفعالي ندارد بلكه استقلال ذاتي و وصفي دارد.
فقير آن است كه ذات يا كمال ذاتش از غير باشد يا منفعل باشد. يعني ديگري ميتواند بر او تأثير گذارد و درنتيجه متأثر و منفعل باشد.
الله الصمد: صمد آن است كه منفعل نميشود، تحت تأثير هيچ امري قرار نميگيرد. اين امر (منفعل نشدن) يكي از لوازم معناي آن است. اصل معناي صمد: پربودن و توخالي نبودن است. اگر چيزي توپر باشد هرچه بخواهد بر آن اثرگذار باشد، پس ميزند.
الغنيّ هو ما لايتوقّف ذاته و لا كمال له علي غيره؛ و الفقير ما يتوقّف منه علي غيره ذاته او كمال له.
تعريف غنيّ
غني آن است كه ذات و كمالات ذاتش بر ديگري متوقف و وابسته نباشد.
فقير آن است كه ذات يا كمالات ذاتش بر ديگري متوقف و وابسته باشد.
موجودي كه هم وجودش مستقل است و هم كمال وجودش، نه وجودش وابسته به ديگران است و نه كمال وجودش؛ تأثيرگذاري وي نيز مستقل باشد و به ديگران وابسته نباشد و گويي منقطع از اغيار باشد، غني است يعني هيچ نوع انفعالي ندارد بلكه استقلال ذاتي و وصفي دارد.
فقير آن است كه ذات يا كمال ذاتش از غير باشد يا منفعل باشد. يعني ديگري ميتواند بر او تأثير گذارد و درنتيجه متأثر و منفعل باشد.
الله الصمد: صمد آن است كه منفعل نميشود، تحت تأثير هيچ امري قرار نميگيرد. اين امر (منفعل نشدن) يكي از لوازم معناي آن است. اصل معناي صمد: پربودن و توخالي نبودن است. اگر چيزي توپر باشد هرچه بخواهد بر آن اثرگذار باشد، پس ميزند.
تفاوت نورها
تفاوت نورها در چيست و جهان مادي با ديگر موجودات چه تفاوتي دارد؟ پاسخ حكمت اشراق روشن است. آنها اصلاً جهان مادي را داراي نور نميدانند تا فرض تفاوت ميان آنها با ساير موجودات لازم باشد.
آيا ظلمتها كه امر عدمي هستند، ميتوانند در ظلمت با هم اختلاف داشته باشند. تقابل ميان نور و ظلمت نيز مانند تقابل وجود و عدم، تقابل تناقض است و از آنجا كه در عدم تمايز نيست، ازاينرو، موجودات مادي از جهت ظلمتشان با هم تمايز ندارند. راه حلّ كدام است؟ اين يكي از علل و عواملي است كه حكماي اشراق بالاجبار قائل بر اصالت ماهيت شدهاند. درواقع بدينخاطر قائل به اصالت ماهيت شدهاند تا بتوانند اين مشكل را كه تفاوت ميان موجودات چيست، پاسخ گويند.
كسي كه تشكيك را قبول ندارد و اگر هم قبول كند مربوط به جهان مادّه نميداند و جهان مادّه وجود و نور نميشناسد تا تشكيك را در آن لحاظ كند، تفاوت زيد و عمرو، انسان و فرس را در چه ميداند؟ نور و وجود كه ندارند تا تفاوتشان در نور و وجود باشد، عدم هم كه تمايز ندارد تا سبب تفاوت باشد، پس ملاك تمايز آنها چيست؟ اينجاست كه چارهاي جز پذيرش ماهيت و اصالت آن نيست. درواقع ماهيت چيزي است كه ميتواند ملاك تفاوت و تمايز باشد.
آيا ظلمتها كه امر عدمي هستند، ميتوانند در ظلمت با هم اختلاف داشته باشند. تقابل ميان نور و ظلمت نيز مانند تقابل وجود و عدم، تقابل تناقض است و از آنجا كه در عدم تمايز نيست، ازاينرو، موجودات مادي از جهت ظلمتشان با هم تمايز ندارند. راه حلّ كدام است؟ اين يكي از علل و عواملي است كه حكماي اشراق بالاجبار قائل بر اصالت ماهيت شدهاند. درواقع بدينخاطر قائل به اصالت ماهيت شدهاند تا بتوانند اين مشكل را كه تفاوت ميان موجودات چيست، پاسخ گويند.
كسي كه تشكيك را قبول ندارد و اگر هم قبول كند مربوط به جهان مادّه نميداند و جهان مادّه وجود و نور نميشناسد تا تشكيك را در آن لحاظ كند، تفاوت زيد و عمرو، انسان و فرس را در چه ميداند؟ نور و وجود كه ندارند تا تفاوتشان در نور و وجود باشد، عدم هم كه تمايز ندارد تا سبب تفاوت باشد، پس ملاك تمايز آنها چيست؟ اينجاست كه چارهاي جز پذيرش ماهيت و اصالت آن نيست. درواقع ماهيت چيزي است كه ميتواند ملاك تفاوت و تمايز باشد.