تفصيل بحث ادراك
الفصل السادس (تفصيليّ): فيما ذكرناه أيضاً
هو انّ الشئ القايم بذاته المدرِك لذاته لايعلم ذاته بمثالٍٍ لذاته في ذاته،.............
هو انّ الشئ القايم بذاته المدرِك لذاته لايعلم ذاته بمثالٍٍ لذاته في ذاته،.............
نتایجی از بحث های گذشته
يکم؛ علم نفس به خود
ذات (هر موجودي كه براي آن ذات و نفس قابل اثبات باشد) هيچگاه از خود غايب نيست يعني به خود پيوسته علم دارد، زيرا غيبت در جايي ممكن است كه مدرك از طريق صورت به چيزي عالم باشد تا با غيبت صورت که امري زائد بر ذات مدرك است، از صاحب صورت نيز غافل شود ولي در جايي كه علم بيواسطه باشد، يعني حصولي نباشد، غيبتي در كار نخواهد بود. اگر از چيزي بهوسيله صورتش آگاه باشيم، هرگاه توجه ما به امر ديگري جلب شود، اين صورت كنار ميرود و ديگر به آن شئ علم نداريم. در صورت غيبت آن صورت علمي ذهني، گاهي اين صورت هنوز در خزانه ذهن ما وجود دارد ولي در مقابل نگاه ذهن ما قرار ندارد، دراينصورت، علم اجمالي داريم ولي گاهي در خزانه ذهن نيز وجود ندارد و بهطوركلي فراموش ميشود، دراينصورت ديگر به آن علم نداريم. ولي اگر ملاك معلوم بودن چيزي، صورت آن نباشد، از آنجا كه در اين فرض، صورت وجود ندارد، غيبت صورت هم امكانپذير نيست پس هيچگاه اين معلوم از ديدگاه اين ذات، غايب نميشود پس هميشه چنين علمي وجود دارد، خواه علم به علم نيز داشته باشيم و خواه نداشته باشيم.
نتيجه برهان اين است كه غفلت از خويش امكانپذير نيست و چيزي كه نفس يا ذات دارد نميتواند از خود غايب شود، يعني نميشود چيزي كه داراي نفس است، در حضور خودش نباشد، زيرا لازمهاش آن است كه از خود پنهان شده باشد و اولين پيامد آن اين است كه چيزي را كه يكي فرض كردهايم، دو چيز باشد كه يكي از آن ديگري پنهان شده باشد. حال آنكه در علم حضوري بلكه هيچ علمي دو چيز وجود ندرد. بههمينخاطر در مواردي مانند خواب، غفلت، سهو، نسيان و ... علم به علم نداريم نه اين كه بهطوركلي علم نداشته باشيم، زيرا حضور شئ لنفسه از ضروريات موجودات داراي نفس است.
ذات (هر موجودي كه براي آن ذات و نفس قابل اثبات باشد) هيچگاه از خود غايب نيست يعني به خود پيوسته علم دارد، زيرا غيبت در جايي ممكن است كه مدرك از طريق صورت به چيزي عالم باشد تا با غيبت صورت که امري زائد بر ذات مدرك است، از صاحب صورت نيز غافل شود ولي در جايي كه علم بيواسطه باشد، يعني حصولي نباشد، غيبتي در كار نخواهد بود. اگر از چيزي بهوسيله صورتش آگاه باشيم، هرگاه توجه ما به امر ديگري جلب شود، اين صورت كنار ميرود و ديگر به آن شئ علم نداريم. در صورت غيبت آن صورت علمي ذهني، گاهي اين صورت هنوز در خزانه ذهن ما وجود دارد ولي در مقابل نگاه ذهن ما قرار ندارد، دراينصورت، علم اجمالي داريم ولي گاهي در خزانه ذهن نيز وجود ندارد و بهطوركلي فراموش ميشود، دراينصورت ديگر به آن علم نداريم. ولي اگر ملاك معلوم بودن چيزي، صورت آن نباشد، از آنجا كه در اين فرض، صورت وجود ندارد، غيبت صورت هم امكانپذير نيست پس هيچگاه اين معلوم از ديدگاه اين ذات، غايب نميشود پس هميشه چنين علمي وجود دارد، خواه علم به علم نيز داشته باشيم و خواه نداشته باشيم.
نتيجه برهان اين است كه غفلت از خويش امكانپذير نيست و چيزي كه نفس يا ذات دارد نميتواند از خود غايب شود، يعني نميشود چيزي كه داراي نفس است، در حضور خودش نباشد، زيرا لازمهاش آن است كه از خود پنهان شده باشد و اولين پيامد آن اين است كه چيزي را كه يكي فرض كردهايم، دو چيز باشد كه يكي از آن ديگري پنهان شده باشد. حال آنكه در علم حضوري بلكه هيچ علمي دو چيز وجود ندرد. بههمينخاطر در مواردي مانند خواب، غفلت، سهو، نسيان و ... علم به علم نداريم نه اين كه بهطوركلي علم نداشته باشيم، زيرا حضور شئ لنفسه از ضروريات موجودات داراي نفس است.