این مجموعه شامل گفتارها و بیاناتی است که به صورت مناسبتی توسط استاد محترم ایراد شدهاند
(25) معنای اقبال و ادبار عقل
جلسه بیست و پنجم ـ 2/ 10/ 94
ادامه [حدیث 26] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ العَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِل فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلالي مَا خَلَقْتُ خَلقاً أَحْسَنَ مِنْكَ إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ.
معنای اقبال و ادبار عقل
1ـ اقبال: نزول و ورود در عالم کثرت و طی کردن عوالم در سیر نزولی 2ـ ادبار: بازگشتن از کثرت به وحدت و طی کردن عوالم در سیر صعودی
این معنا با عقل به معنای عقل کلی سعی تناسب بیشتری دارد
2ـ اقبال: تقرب به خدای متعال بهوسیله معرفت و یقین؛ ادبار: تقرب به وسیله عمل صالح
این معنا با عقل به معنای دوم و سوم (عقل جزیی و نفس ناطقه) تناسب بیشتری دارد
تقرب به وسیله معرفت، اسرع و اوسع است و تقرب به وسیله عمل صالح در سنجش با تقرب با معرفت، ادبار به حساب میآید؛ گرچه عمل صالح نیز خالی از حداقل معرفت نیست
3ـ اقبال: توجه به حق تعالی و عوالم قدسی و لوازم آن؛ ادبار: روگردانی از دنیا و متعلقات آن
عدم التزام عملی به لوازم ایمان، نشان نقصان ایمان است
4ـ اقبال: حرکت از خلق به حق و استغراق در حق و غفلت از خلق؛ ادبار: غفلت از حق و استغراق در خلق
شرح ویژگیهای سفرهای چهارگانه
چرایی امر به ادبار با توجه به این معنا؛ عمران و آبادی عالم طبیعت یکی از دلایل است
عمران و آبادی جهان و شریعت نباید مانع از یکدیگر شوند
5ـ اقبال: سیر صعودی و رجوع به حق برای تکمیل خود؛ ادبار: سیر نزولی و بازگشت به خلق برای تکمیل خلق
عملی
(26) زمان تولد عقل
جلسه بیست و ششم ـ 3/ 10/ 94
[حدیث 27] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ آتِيهِ وَ أُكَلمُهُ بِبَعْضِ كَلامِي فَيَعْرِفُهُ كُلَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِيهِ فَأُكَلمُهُ بِالكَلامِ فَيَسْتَوْفِي كَلامِي كُلَّهُ ثُمَّ يَرُدُّهُ عَلَيَّ كَمَا كَلَّمْتُهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِيهِ فَأُكَلمُهُ فَيَقُولُ أَعِدْ عَلَيَّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ وَ مَا تَدْرِي لمَ هَذَا قُلْتُ لا قَالَ الَّذِي تُكَلمُهُ بِبَعْضِ كَلامِكَ فَيَعْرِفُهُ كُلَّهُ فَذَاكَ مَنْ عُجِنَتْ نُطْفَتُهُ بِعَقْلهِ وَ أَمَّا الَّذِي تُكَلمُهُ فَيَسْتَوْفِي كَلامَكَ ثُمَّ يُجِيبُكَ عَلَى كَلامِكَ فَذَاكَ الَّذِي رُكِّبَ عَقْلُهُ فِيهِ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ أَمَّا الَّذِي تُكَلمُهُ بِالكَلامِ فَيَقُولُ أَعِدْ عَلَيَّ فَذَاكَ الَّذِي رُكِّبَ عَقْلُهُ فِيهِ بَعْدَ مَا كَبُرَ فَهُوَ يَقُولُ لَكَ أَعِدْ عَلَيَّ.
عقل و نفس ناطقه، جوهر قدسی و منزه و مطهر از هرگونه نقص است
تمام موجودات قطع نظر از تعلق به دنیا، بدن، جسم و مانند آن طهارت قدسی دارند
علت اینکه ما نمیتوانیم طهارت ذات موجودات را ادراک کنیم
موجود بدون وجه الله امکانپذیر نیست و از این جهت، تمام موجودات ذاتاً طاهرند
در زیارتنامهها ما عقایدمان را درباره طهارت خاندان پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم اجمیعن بیان میکنیم، نه اینکه آنان را تطهیر کنیم
ذات نفس ناطقه معصوم است علی الاطلاق، بلکه ذات همه موجودات اینگونه است
نفس دارای مراتب است و در هر مرتبه احکام و عوارض خاص آن را دارد
مهمترین مرتبه تنزل نفس در جهان طبیعت و همراهی و تدبیر بدن است که در آن متصف به نقص، کوتاهی، قصور، عصیان و تمرد میشود
نهتنها میزان طهارت و قذارت اکتسابی نفس به خاطر همراهی مواد تشکیل دهنده بدن است، بلکه میزان درک، تعقل و ایمان نیز همینگونه است
با توجه به اینکه میزان فهم، درک و تعقل به اندازه طهارت، قوت، استعداد و قابلیت بدن است، بر این اساس نفوسی که ملازم با ابدان طاهر و ارحام مطهرند، از درجهای از طهارت مربوطبه عالم کثرت برخوردار هستند
نکته تأکید بر «اصلاب شامخه و ارحام مطهره» در زیارتنامهها
نقش عناصر و مواد طبیعت و نوع بدن در قوت نفس
نهتنها مواد، ابدان و اجسام از جهت کمال و تمامیت با هم تفاوت دارند، بلکه نفوس نیز در این عالم طبیعت با هم تفاوت دارند
محدوده آزادی و دخالت در حوزه امور شخصی!
آیا مجاز است افراد را به زور به بهشت برد؟
در مغرب زمین درباره آزادی انسان دروغ میگویند
خاطرهای از تبلیغ
علاوه بر اینکه ابدان بهخاطر موادشان با هم تفاوت دارند، نفوس نیز از این جهت متفاوت هستند
از این روایت معلوم میشود که مواد و اجسام نیز دارای وجه مجرد یا نفس هستند
[روایت مشابه در این باب] عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبَانٍ عَنْ شِهَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَكَيْفَ ذَاكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً ثُمَّ جَعَلَ الأَجْزَاءَ أَعْشَاراً فَجَعَلَ الجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ثُمَّ قَسَمَهُ بَيْنَ الخَلْقِ فَجَعَلَ فِي رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ وَ فِي آخَرَ عُشْرَيْ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً وَ فِي آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَيْ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ ثَلاثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءَيْنِ تَامَّيْنِ ثُمَّ بِحِسَابِ ذَلِكَ حَتَّى بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً فَمَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ إِلا عُشْرَ جُزْءٍ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ العُشْرَيْنِ وَ كَذَلِكَ صَاحِبُ العُشْرَيْنِ لا يَكُونُ مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلاثَةِ الأَعْشَارِ وَ كَذَلِكَ مَنْ تَمَّ لَهُ جُزْءٌ لا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الجُزْءَيْنِ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ هَذَا الخَلْقَ عَلَى هَذَا لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً.[1]
(27) ارزش اعمال صالح به میزان عقل است
جلسه بیست و هفتم ـ 3/ 10/ 94
[حدیث 28] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ كَثِيرَ الصَّلاةِ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلا تُبَاهُوا بِهِ حَتَّى تَنْظُرُوا كَيْفَ عَقْلُهُ.
اگر عقل و فهم نباشد، اعمال فاقد ارزش خواهد بود و ارزش اعمال صالح انسان به میزان عقل، تعقل، فکر و تفکر انسان است
این حدیث مشابه حدیث 19 است
یکی از معانی حدیث این است که با کم خردان، معاشرت و مجالست نکنید
متدینان کم عقل، بهراحتی ابزار و آلت دست شیاطین قرار میگیرند
هرکه بهراحتی درباره عالمان بزرگ داوری کند، خالی از فهم است
اشارهای به ویژگیهای خوارج و مقابله امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه با آنان در جنگ نهروان
کسی به دست امیرالمؤمنین کشته میشود که در جهالت و شقاوت به آخر خط رسیده است
[حدیث 29] عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَا مُفَضَّلُ لا يُفْلِحُ مَنْ لا يَعْقِلُ وَ لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ وَ سَوْفَ يَنْجُبُ مَنْ يَفْهَمُ وَ يَظْفَرُ مَنْ يَحْلُمُ وَ الْعِلْمُ جُنَّةٌ وَ الصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ وَ الْفَهْمُ مَجْدٌ وَ الْجُود نُجْحٌ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ مَجْلَبَةٌ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ وَ الْحَزْمُ مَسَاءَةُ الظَّنِّ وَ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ الْحِكْمَةِ نِعْمَةُ الْعَالِمِ وَ الْجَاهِلُ شَقِيٌّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهُ وَلِيُّ مَنْ عَرَفَهُ وَ عَدُوُّ مَنْ تَكَلَّفَهُ وَ الْعَاقِلُ غَفُورٌ وَ الْجَاهِلُ خَتُورٌ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُكْرَمَ فَلِنْ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُهَانَ فَاخْشُنْ وَ مَنْ كَرُمَ أَصْلُهُ لانَ قَلْبُهُ وَ مَنْ خَشُنَ عُنْصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ وَ مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ وَ مَنْ خَافَ الْعَاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فِيمَا لا يَعْلَمُ وَ مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ يُهْضَمْ وَ مَنْ يُهْضَمْ كَانَ أَلْوَمَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ.
اشتغال آدمی باید تعقل باشد
در این روایت نکات روانشناسی فراوانی وجود دارد
علم، جنبه و صبغه بشری دارد؛ ولی برخی متن الهی دارد. مانند تعبدیات که بتمامه متن الهی دارد و در برخی دیگر مانند تربیت دینی و روانشناسی که تا اندازهای متن و منبع دینی وجود دارد.
توهین به اموات دیگران، تأثیری برای آنان ندارد؛ هرچند طلب مغفرت مؤثر است
اشاره به نمونهای از اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ تقدم در سلام
(28) غذای عقل، علم است
جلسه بیست و هشتم ـ 16/ 10/ 94
[ادامه حدیث 29] عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله ع قَالَ: يَا مُفَضَّلُ لا يُفْلِحُ مَنْ لا يَعْقِلُ وَ لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ وَ سَوْفَ يَنْجُبُ مَنْ يَفْهَمُ وَ يَظْفَرُ مَنْ يَحْلُمُ وَ الْعِلْمُ جُنَّةٌ وَ الصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ وَ الْفَهْمُ مَجْدٌ وَ الْجُود نُجْحٌ
معنای فلاح 1ـ دستیابی به غایت که عبارت است از قرب الی الله 2ـ بقاء
بنا به نظر ادق، اسماء و صفات خدای متعال نیز صرف نظر از انتساب به ذات، هیچ نیستند و فانیاند
افزودن چیزی بر موجودات از بیرون امکانپذیر نیست؛ فقط زمینهسازی از بیرون امکانپذیر است.
نهفقط تأثیر گذاشتن بر انسان کامل امکانپذیر نیست، بلکه تأثیر گذاشتن بر سایر موجودات نیز همینگونه است
چرا ابلیس توانایی تصرف در بندگان خدا را ندارد؟
انواع اجنه بینهایت است
موجودی میتواند دائم و باقی باشد، که دوام و بقا از درون او بجوشد
تنها فاعل بالحقیقه، فاعل کل، مباشر و بیواسطه در عالم هستی فقط خدای متعال است و جایگزین هم ندارد؛ مابقی فقط معدّ و زمینهساز هستند
غذای عقل، علم است
اشاره: معنای «تفکر ساعۀ، افضل من عبادۀ سبعین سنۀ» و «ان الصلاۀ تنهی عن الفحشاء و المنکر»
معنای نجابت: خوش طینتی، خوش ذاتی، کرامت و ...
انسان از طریق تعقل و فهم به ارزش وجودی میرسد
به مقصد رسیدن در جهان طبیعت، نیازمند صبر است
صدق عبارت است از سخن عالمانه گفتن
علم، حیثیت حکایت از واقع و صدق حیثیت مطابقت با واقع است
معنای عزت؛ تأثیرناپذیری
جود، نتیجه علم است؛ گرچه در برخی جود ذاتی است
زیر مجموعه ها
4 شب قدر
261 شرح اصول کافی
39 مناسبتی
7 بیان یکی از وجوه مظلومیت خاندان پیامبر
بیانات محرم 1438 ـ 1395 شمسی
4 شرح حدیث عنوان بصری
در سال 1381 شمسی استاد محترم طی چند جلسه به شرح بخشی از حدیث عنوان بصری پرداختند.
4 عید
6 نقش نهضت کربلا در وصول به توحید
نقش نهضت کربلا در وصول به توحید
گفتارهای ماه صفر 1439
5 نگاهی دیگر به اهداف نهضت کربلا
استاد محترم در شبهای دهه اول محرم 1399، طی 5 جلسه در مسجد 14 معصوم ابرسج شاهرود به بحث و بررسی اهداف و عوامل نهضت حسینی در کربلا از نگاهی دیگر پرداختهاند.