شرح اصول کافی
گزیده شرح اصول کافی
شرح خطبه پارسایان
گزیده شرح خطبه پارسایان
- شباهت و سنخيت، شرط فرزند معنوي و اهل خاندان پيامبر بودن است
- تمام سخنان خاندان پیامبر ناظر به توحيد است
- راحتی و سختی جان دادن
- خاندان پیامبر به خاطر مرتبه عبودیت عین ربوبیت، قابل شناسایی برای خلق نیستند
- مقام عصمت و معصوم در همه مراتب عالم هستی نقدناپذیر است
- اشارهای به آداب زیارت
- مصداق اسراف، اقتار و میانهروی در سنت

در عصر کنونی هم مطالعه و قرائت فلسفه و منابع اصلی بسیار ضرورت دارد و هم علاقهمندان به فلسفه یا کسانی که باید به این کار مهم و ضروری بپردازند، فرصت، انگیزه، بردباری علمی و تواناییهای مقدماتی و پیشنیاز را ندارند یا کمتر دارند. برای مشاهده متن کتاب از طریق این لینک وارد...

از مهمترین ابزارهای دستیابی به آرامش همهجانبه، برخورداری از معرفتی است که زمینه تماشای حقیقت را فراهم سازد. چنین معرفتی را باید با حرکت در راهی که به حصول قطعی آن میانجامد، به دست آورد. عرفان عملی ـ که برخی از منازل آن در این کتاب آمده است ـ میتواند ما را در این راه کمکی...

حکمت اشراق، فلسفهای متمایز از سایر مکاتب فلسفی است که داوریهای متفاوتی دربارهی آن انجام شده است. برخی آن را حکمت ذوقی دانستهاند که از طریق سلوک شخصی بهدست آمده است، چنانکه سهروردی بدان تصریح و صدر المتألهین بدان اشاره کرده است. برخی دیگر، آن را شایسته نام حکمت...

... آنگاه که پای در راه نهاد، حیرتی وصفناپذیر او را فراگرفت. میخواست از دادههای جدلی و مغالطهآمیزی که جانش را قصد کرده بود، بگریزد. ولی کجاست فانوسی که فرا راه خویش گیرد تا قدمی از این تارکخانه دور شود؟ اینک این فانوس ... برای مشاهده محتوای کتاب اینجا کلیلک کنید
انسان شناسی از دیدگاه سیدحیدر آملی و افلوطین

انسان شناسی از دیدگاه سیدحیدر آملی و افلوطین، رساله پژوهشی برای اخذ درجه دکتری فلسفه و عرفان تطبیقی است که توسط استاد به رشته تحریر در آمده است. رساله حاضر از يك مقدمه و سه فصل تشكيل شده است. در مقدمه به زندگينامه كوتاهي از سيد و افلوطين و سپس خلاصهاي از ديدگاههاي آنان...
حضرت مهدی صلوات الله و سلامه علیه؛ خلیفۀ الله
هر يك از خاندان پيامبر (صلوات الله و سلامه علیهم) جز حضرت مهدي (صلوات الله علیه) خليفهی رسول الله معرفي شدهاند، اما حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه به عنوان خليفه الله معرفي شده است. در برخي از رواياتي كه رسول خدا صلواتاللهوسلامهعلیه در اين زمينه بيان فرمودند، آن حضرت را به عنوان خليفۀ الله معرفي كردند.[1ـ5]
از آنجا كه خلق خدا، يا متوسط از خلق خدا يا عوام از آنها، توان دريافت همهی تجليات الهي را ندارند، به همين خاطر در عين حال كه انبياء بهويژه حضرت ختمي مرتبت نخستْ ولي بودند، آنگاه نبي شدند، نبوتشان ظل، ذيل و دامنه ولايتشان است، ولي در عين حال، نبوتشان حجاب ولايتشان است، يعني آن اندازه كه نبوت آنها ظهور دارد و اسمای الهي كه منتهي به نبوت ميشود، تجلي دارد، اسم الولي الحميد كه ولايت آنها تجلي آن اسم است، ظهور ندارد. منظور از ظهور نداشتن، نه عدم ظهور در جهان آفرينش و نه عدم ظهور براي آن خود حضرات است، بلكه عدم ظهور براي خلق و مخاطب است.
مخاطبان تاب تحمل تجليات اسم «الولي» كه ولايت اولياء و انبياء و بهويژه حبيب خدا و خاندان پاكش صلواتاللهعلیهماجمعین ظهور آن است را ندارند. به همين خاطر است كه آن اندازهاي كه انسانها و مخاطبان تاب تحمل را دارند، در قالب نبوت ميتوانند تحمل كنند و آن اندازهاي كه برايشان قابل فهم است، در ضمن و ذيل نبوت قابل فهم است.
به همين خاطر است كه همگان انبياء را به عنوان نبي ميشناسند، امكان ارتباط با آنها را دارند و در نتيجه از معارف الهي كه در قالب و حجاب نبوت آشكار شده است، برخوردار میشوند و به خاطر همین برخورداری، به كمال و سعادت ويژهی خويش نيز به قدر استعداد و همتشان ميرسند. اما آن دسته از معارفي كه تنها بهوسيله ولايت قابل آشكار شدن و ظهور است، نه مردم تاب تحمل دارند و نه اشتياقي به فهم آن دارند و نه اوليای الهي آن را بيان ميكنند.
عظمت معارف ولایی
گاه معارفي كه در ضمن و ذيل تجليات ولايي قابل بيان است، آنچنان عظيم و بزرگ است كه حتي برخي از انبياء كه دامنه ولايتشان محدودتر از برخي ديگر است، تاب تحمل شنيدن و يافتن آن را هم ندارند، چنانكه در قصه حضرت خضر صلواتاللهوسلامهعلیه اشارات و لطايف دقيقي در این زمینه بيان شده است. آنگاه كه حضرت خضر جايي را خراب كرد، براي حضرت موسي قابل تحمل نبود. آنگاه كه جايي را آباد كرد، بازهم قابل تحمل نبود. كشتي خراب كردن كه خرابي است، قابل فهم نيست؛ ديوار آباد کردن كه آبادي است، آنهم قابل تحمل نيست. اين بدين خاطر است كه آن حقيقت از معارف الهي بيواسطهی نبوت و بهوسيله ولايت يا با تجليات مستقيم ولايي ظهور پيدا كرده است و چون دامنه ولايت انبياء با يكديگر متفاوت است، حتي حضرت موسي علیهالصلاتوالسلام نيز بر حسب ظاهر تحمل نميكند و اعتراض میکند، با اينكه به قصد همراهي آمده است.
پس اگر انبيای عظام صلواتاللهعلیهماجمعین دامنهی ولايتشان را آشكار كنند، همين اندك مخاطباني كه به گرد آنها جمع شدهاند، متفرق خواهند شد و يكي از عللي كه حتي خلافت ظاهري خاندان پيامبر را نيز امت پيامبر نپذيرفتهاند، همين است كه در همين خلافت پيامبر نيز ولايت تجلي پيدا ميكند، اگرچه به اندازهی تجلي ولايت الهي نيست. يعني آنچه كه در ولايت و خلافت خاندان پيامبر به نيابت از پيامبر صلواتاللهوسلامهعلیه ظهور پيدا ميكند، غير از آن و محدودتر و كمتر از آن است كه اگر حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه به عنوان خليفۀ الله ظهور كنند، آشكار خواهد شد. ولي همان اندازه هم قابل تحمل نيست. در عين حال كه مردم نبوت پيامبر را پذيرفتهاند ولي تاب تحمل شنيدن، پذيرش و ايمان به ولايت آن حضرت را ندارند.
البته با توجه به اين نكته، ايمان هم از آنها سلب ميشود؛ اينها مؤمن نيستند، «حتي يحكموك في ما شجر بينهم»،[6] اينها در صورتي مؤمن هستند كه آنچه را تو گويي، با طيب خاطر و رضايت بپذيرند. طيب خاطر اختياري نيست که بگوييم ما چیزی را به رضايت خودمان پذيرفتيم. رضایت و طيب خاطر امر دروني است. اينكه بگوييم آنچه كه من گفتم، شما با رضايت بپذير، میتوانیم بپذیرم، ولي رضايت در اختيار ما نيست، رضايت مبتني بر معرفت است؛ هرچه معرفت وسيعتر و گستردهتر، رضايت بيشتر، عميقتر و ژرفتر خواهد بود.
بنابراين ايمان حقيقي را متوقف بر امري كرده است كه اكثر مردم تاب تحملش را ندارند، يعني مقدماتش را ندارند و چون مقدمات را ندارند، نبوت و فروع شرعيه عمليه و مانند آن را ميپذيرند، بلكه ظواهر معارف الهي مربوط به توحيد را ميپذيرند، ولي حقيقت آن را نميتوانند بپذيرند، مگر آنکه تغييري اساسي و عميق در معرفت مخاطبان ايجاد شود. اگر مخاطبان تغييرات اساسي و عميق مربوط به معرفتشان را تحمل كنند و پذيرا باشند، اينها قابليت پذيرش ولايت را نيز دارند. به همين خاطر است که ائمه معصومين علیهمالصلاتوالسلام مخصوصاً يازده امام صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین با اينكه خليفۀ النبياند، ـ يعني آن بخش از معارف و تجليات الهي را آشكار ميكنند كه ضمن اينكه در نبوت آشكار شده، ولي در قالب ولايت بايد ظهور پيدا كند. به تعبير ديگر، آن مختصري كه در ذيل نبوت آشكار شده است، به وسيله تجليات ولایی محدود بايد آشكار شود. ـ بدون استثناء همه منزوي، گوشهگير، محدود بوده و مورد توجه خلق نبودند.
انتظار افضل الاعمال است، نه افضل الآمال
اگر قرار باشد كه حضرت حجت صلواتاللهوسلامهعلیه به همين معاني عرفي و متداول كه ما ميشناسيم و همگان ميشناسند، ظهور كنند، اين نكته را نبايد دور از نظر داشت كه چون خلافت حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه، خلافت بيواسطه خداست، بنابراين بايد تجليات الهي جمالي و جلالي او را بهگونهاي آشكار كند كه فراتر از نبوت باشد. پس مخاطبان بايد آمادگي داشته باشند. انتظار به اين معناست، مربوط به عمل است. اين انتظاري كه ما ميشناسيم، انتظار فكري و روحي است که در این صورت ديگر افضل الاعمال نخواهد بود، افضل الآمال خواهد بود. وقتي عمل است كه مربوط به جوارح و جوانح با همديگر باشد، يعني اشتياق، ميل و كشش كاري در دل ايجاد شود و با دست و پا و چشم و گوش و زبان هم تحقق پيدا كند، اين ميشود عمل. انتظار، افضل اعمال است.
پس آنچه كه غير مخاطبان حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه يعني آنان كه از زمان حضرت رسول صلواتاللهوسلامهعلیه بودند و در دوران غيبت خواهند بود، بهواسطه نبوت نميتوانستند بفهمند، بيابند، تحمل كنند و با رضايت و طيب خاطر آن را پذيرا باشند، در زمان حضرت مهدي نهفقط آن را پذيرا هستند بلكه دهها و صدها برابر آن را پذيرا خواهند بود.
به تعبير ديگر، كساني كه حضور مبارك حضرت حجت صلواتاللهوسلامهعلیه را ادراك كردند، نهفقط نبوت را ميپذيرند و نسبت به دستورات شرعيه تسليم هستند و آن را انجام ميدهند، بلكه نسبت به دستورات ولايي خاندان پيامبر هم تسليم هستند و در نتيجه آنچه را كه حضرت موسي از آن ابا كرد، ياوران، ياران و مخاطبان حضرت مهدي نهفقط از آن ابا و پرهيز نميكنند كه بدان مشتاقند و اين چيزي جز ثمرات عيني و واقعي غيبت نيست.
ارتقاء خلق خدا، یکی از نتایج غیبت
يكي از نتايج و ثمرات عيني غيبت كه آن را به خورشيد پشت ابر تشبيه كردند، اين است كه در پناه غيبت، خلق خدا ارتقا پيدا ميكنند، استعداد و آمادگي پيدا ميكنند، به جايي ميرسند كه به آنچه كه ديگران با واسطه پيامبر تحمل نميكردند و نميپذيرفتند يعني فراتر از حد قابليت و استعدادشان بود، مشتاق خواهند بود و بنابراين نهفقط ميپذيرند بلكه آن را طلب خواهند كرد.
خلافت پيامبر صلواتاللهوسلامهعلیه همان خلافت الهي است، ولي در قالبها و حجابها و محدوديتهايي كه قابل عرضه به همگان باشد، ولي خلافت الهي، همان خلافت پيامبر است ولي در قالبهايي كه در واژگان، محدودهها و زمينههاي نبوت نميگنجد.
تشکیک در دین خدا در زمان ظهور
دو شاهد خدمتتان عرض میكنم. به همين خاطر است كه وقتی حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه ظهور كردند، آنچه را كه بيان ميكنند، در قدم اول خلق يا برخي از انسانها چنان تشكيك ميكنند كه گویی دين خدا تغيير پيدا كرده است. يك معنايش اين است كه دين خدا را آنچنان بد تفسير و معنا كردهاند كه مردم با دين حقيقي آشنايي ندارند. آنقدر مردم با گفتهی من و اين و آن آشنا شدهاند و اينها را به عنوان دين الهي شناختهاند كه وقتي دين حقيقي عرضه ميشوند، ميگويند دين خدا را عوض كردهاند.
اين معناي بسيار سطحي است. دين الهي همانگونه كه انسانها رشد ميكنند و ارتقا پيدا ميكنند، تفاسير دقيقتر هم پيدا ميكند. بنابراين عالمان شيعه در هر عصر نكتهاي، تعبيري و تفسيري را ارائه ميكنند كه عصر پيش توانايي دريافتش را نداشتند.
پس به اين معنا نيست كه همينطور كه زمان ميگذرد، هوا و هوس عالمان ديني يا مخاطبان عالمان با دين آنچنان مخلوط شده باشد كه مردم با يك دينِ غير دين آشنا شدند و به آن انس و عادت پيدا كردند. به تعبير ديگر، با آراء و نظريات غلط اين و آن به عنوان دين آشنا شدند، وقتي که حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه ظهور ميكنند، آنها را نفي ميكنند، بنابراين انسانها تاب تحملش را ندارند و ميگويند دين عوض شده.
اين راحتترين چيزي است كه ميتوان گفت. ولي دقيقتر آن است كه آنچه كه پيامبر صلواتاللهوسلامهعلیه و خاندان پاك او علیهمالصلاتوالسلام در قالبهاي قابل فهم نبوي بيان كردهاند، همينها را حضرت مهدي در قالبهای ولوي و ولايي بيان خواهند كرد و به تعبير ديگر، آنچه را كه خاندان پيامبر در ظاهر و شريعت بيان كردهاند، حضرت مهدي در قالب باطن آشكار خواهد كرد.
به تعبير ديگر، خلق خدا با ظاهر شريعت آشنا بودند و وليّ اعظم الهي باطن آن را آشكار خواهد كرد. بنابراين آنچه که تاكنون داشتهاند و شناختهاند و فهميدهاند كه مربوط به نبوت و ظاهر شريعت بود، اينك غيرِ آن را مييابند. اينكه خلق در آخرالزمان شريعت را انكار ميكنند، همه جنبه منفي نيست. اينكه آنچه كه امام زمان آورده است، خلق ميگويند اين غير از آن ديني است كه ما ميشناختيم، حقيقتش هم همين است. به خاطر اينكه آنچه كه ما پيش از این ميشناختيم، موسوي بود و آنچه كه امام زمان صلواتاللهوسلامهعلیه بيان ميكنند، ـ فعلاً به تعبير كوچكتر و عرفیترـ خضري است، نه موسوي. البته موسويان تاب تحمل همراهي با خضريان را ندارند.
به تعبير دقيقتر، آنچه كه امت پيامبر در دوران غيبت ميشناختند، عبارت بود از معارفي كه مربوط به مرتبه نبوت است و نبوت حجات ولايت است، ولي آنچه كه حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه آشكار ميكند، مربوط به ولايت است و ولايت، نهفقط مغز و محتوا و باطن نبوت است، بلكه مغز و باطن توحيد است. در نتيجه اگر همه هم انكار بكنند، حقشان است.
چنانكه گفته شد، بالاخره وقتي معارف الهي بيان ميشود، مخصوصاً همیشه اين تعبيرها را دقت بفرماييد که ميگويد ما اين خانه را درست ميكنيم، ميگويد چرا درستش كرديد؟ ميگويد خرابش ميكنيم، ميگويد چرا خرابش كرديد؟ بايد توجه داشته باشيم که اگر خراب كردن بد است، آباد كردن بايد خوب باشد؛ اجتماع نقیضین که نمیشود! و همینطور ارتفاع نقیضین هم نمیشود! يا بايد خراب كردن خوب باشد يا درست كردن. حضرت موسي صلواتاللهوسلامهعلیه هم به خراب كردن اعتراض دارد، هم به درست كردن. اين حكايت دارد كه امر ديگري است. البته بعد از اينكه انشاءالله ما در جاي خود فهميديم و ادراك كرديم که آن خراب كردن چه بود و آن درست كردن، آن اول و آن آخر چه بود، آن وقت این وسط كدام يكي است؟ خرابی است یا آبادی؟ كه همه خلق در فهم كمترينِ آن حيران و سرگردانند. اين وسط نفس زكيه را از ميان برداشتن و كشتن است. كدام يكي از اين دوتاست؟ همچون كشتي شكستن، ويران كردن و خراب كردن است يا همچون ديوار درست كردن، ساختن و آباد كردن، كدام يكي از اين دوتاست؟ هرچند آن كساني كه اين اول و آن آخر را ميفهمند، در اين حد وسط ماندهاند كه كدام يكي از اين دوتاست؟
البته چون قرآن است، پیداست که اختصاص به امت پيامبر دارد. غيرِ امت پيامبر توانایی شناسايي اين امر را ندارند. آنهم اين امتي كه متصل به ولايت خاندان پيامبر باشند، توانايي شناسايياش را دارند.
پس نتیجه اين نكتهاي كه به عنوان عرض ادب خدمت حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه میخواستيم عرض كنيم، اين شد که خاندان پيامبر، يازده امام، همه خليفههاي رسول خدا بودهاند و براي آشكار كردن و گسترش دادن معارف نبوي آمدهاند، يعني آن جمال و جلال الهي كه در شريعت نبوي ظهور پيدا كرده است را گسترش ميدهند و آشكار ميكنند. حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه به گفتهی رسول خدا، خليفۀ الله است يعني آن معارف الهي كه در قالبهاي نبوي قابل بيان نيست، بايد بيان كنند و بيان خواهند كرد.
آشکار شدن ذخائر زمین در زمان ظهور
شاهد ديگر كه شما در مورد عصر حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه مطالعه كرديد و شنيديد، اين است كه زمين همهی ذخاير و گنجينههاي خودش را آشكار ميكند. يك معنايش همان است كه ما و عرف و همگان الحمد لله فهميدند و آن این است که حضرت مهدي همینطور كه راه ميروند، اگر به عنوان مثال در جايي از زمين طلا هست، بدون اينكه به معدنيابي، معدنكار و ابزار و وسايل و مانند آن احتياج داشته باشد، زمين اين گنج را آشكار و به حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه عرضه ميكند. نقره و زغال سنگ و ... هم به همین صورت، يعني زمين چيزي را نگه نميدارد.
اين يك تعبير است که تعبیری عرفي است و همگان گفتند و گفتن آن مانعي ندارد. نميگويم اين نيست، اين هم در جاي خود محفوظ باشد، ولي يك جمله همينجا عرض میكنم که در صورتي این نكته قابل فهم و قابل پذيرش است كه بگوییم قرار است اين عالم طبيعت ختم بشود. بنابراين ماندن اين طلا در زمین بعد از حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه ارزشي ندارد و این هدر رفتن و مكنون ماندن نعمت الهي است كه شايستگي و قابليت يك بار ظهور را دارد. بنابراين خوب است که همهی طلاها بيايند و مردم استفاده كنند؛ نقره، جواهرات و ديگر معادن همه بيايند.
اما اگر قایل باشیم که عصر ظهور حضرت مهدي صلواتاللهوسلامهعلیه پايان عالم طبيعت نيست، اين خاطرهی خوشي است كه تا قرنها بلكه بيشتر از آن، از ياد و خاطر انسانها نخواهد رفت؛ تا از يادشان برود و آرام آرام از دين جدا و تبديل بشوند به حيواناتي كه جز حيوانيت نميفهمند، خيلي زمان ميبرد. بنابراين خيلي ضرورتي ندارد که همه طلاهاي عالم آشكار بشوند و همه در گنجينهها، خزانهها، مغازهها و مانند آن بيايد، چون نسلهاي بعد هم به چنين چيزيهايي احتياج خواهند داشت.
در هر صورت، این معنا را انكار نميكنيم. اما معناي ديگر كه با خلافت الهي تناسب دارد، آن است که در جايي ديگر به مناسبتي درباره زمين و آسمان نكاتي را عرض كردم که شبيه به اين نکته است ولي دقيقاً اين نيست و آن اينكه اصلاً زمين يعني چه؟ هرچه که در جاي ديگر گفتيم، در جاي خود محفوظ، از همانها استفاده ميكنيم و آن اينكه مجموعهی عالم طبيعت نسبت به ولي خدا زمين حساب ميشود. يعني نهفقط اين زمين یعنی کرهی زمين، زمين است، مريخ، خورشيد، كل كهکشان راه شيري، بلكه كهکشانهاي ديگر و كل جهان طبيعت همینطور است؛ همه نسبت به ولي خدا مخصوصاً نسبت به خليفۀ الله، زمين است. انسانها و استعدادهاي و قابليتهاي انساني هم تا زماني كه متصل به ولايت نشده، اين هم زمين است. حتي كتاب خدا، احاديث و دين خدا تا زماني كه حقيقت ولايت در آنها آشكار نشده، اين هم زمين است. زمين يعني غير ولايت.
زمین، یعنی غیر ولایت
به سخني كه خداي متعال در مورد حضرت آدم فرمود که «اني جاعل في الارض خليفۀ»، (بقره، 30) اشاره میکنم. خلافتِ حضرت آدم صلواتاللهوسلامهعلیه در زمين كه جاي اعتراض ندارد. ملائكه بايد بگويند خيلي هم خوب است، آنْ زمين و آنْ هم او. در آسمان نيست كه مشكل ايجاد كند! بعد ما هم اعتراض كنيم که در زمين است و جاي ملائكه هم كه در زمين نيست! اين زميني كه در اين آيه كريمه به عنوان محل مأموريت حضرت آدم صلواتاللهوسلامهعلیه ذکر شده، دقيقاً منحصر به كرهی زمين نيست، چنانکه منحصر به منظومه شمسي هم نيست، چنانکه منحصر به كهكشان راه شيري هم نيست.
زمين يعني آنجايي كه حقيقت ولايت در آن آشكار نشده است. بنابراین حتي ملائكه را هم شامل ميشود. به همين خاطر است كه ـ به تعبير عرفي ـ ملائكه ميبينند كه يك ریيس براي آنها معرفي ميشود، نهفقط براي كره زمين که يك جاي پرت و يك سياره سرگرداني است كه نسبت به بقيه ستارگان و سيارات هم چيزي به حساب نميآيد تا چه رسد به آسمان اول و دوم و تا برسد به ملكوت و جبروت.
اگر قرار بود كه خدا موجودي را با دو دست خويش بيافريند و در يك سياره سرگرداني به عنوان مأموريت بفرستد، تبعيدگاه بود، نه محل خلافت الهي و جاي اعتراض نداشت، بلکه جای دلسوزي داشت. يعني بايد به خدا گفته ميشد که اين بنده خدا هنوز هيچ كار نكرده، چرا تبعيدش ميكنيد؟ يعني همه بايد به طرفداري او برخيزند و حال آنكه به طرفداري نيست، به عنوان اعتراض است، هم ملائكه، هم ابليس. يعني گويي ـ به تعبير عرفي ـ آمدن آدم در زمين جا را براي آنها تنگ ميكند و حال آنكه نه ابليس در شرايطي است که چشم طمع به زمين داشته باشد، چون زمين را رها كرده و به آن مقام رسيده، اخلاد در زمين نداشته است، ملائكه هم که گفته ميشود اصلاً زميني نيستند. بنابراين آن خلافتي كه آدم به آن تعلق گرفته، عبارت است از خلافت در جايي كه آنجا حقيقت ولايت ظهور پيدا نكرده است، يعني ماسوی الله. اينجا جاي اعتراض دارد، حداقل جاي پرسش دارد؛ هم براي آنها كه چشم طمع داشتند و هم براي آنها كه چشم طمع نداشتند.
پس يك معنا این است که ظاهر شدن و آشكار شدن ذخاير طبيعي مثل طلا و نقره و بقيه امور كه انسانها ميشناسند که اين معناي بسيار عرفي است كه انكار نميكنيم ولي در جاي خودش بايد مورد بحث قرار بگيرد. معناي دوم كه اشاره شد، اين است که هر قابليت و استعدادي كه در ماسوی الله وجود داشت، بهخاطر تابش ولايت خليفۀ الله، آنهم كسي كه خلافتش را بيواسطه از خدا گرفته است، همه آشكار ميشود. به تعبير ديگر، تمام اسمای جمالي و جلالي الهي در زمان حضرت حجت صلواتاللهوسلامهعلیه ظهور پيدا ميكند و كساني كه در اين زمين ـ در همين كره زمين ـ هم زندگی میکنند، توانايي دستيابي به آن تجليات جمالي و جلالي الهي را پيدا ميكنند.
اهمیت تقاضای رجعت برای چیست؟
بنابراین اگر دعا خوانديم و هر روز هم خوانديم که خدايا آنگاه كه حجتت و ولیّات ظهور پيدا كردند، ما را از قبر برگردان، برای چیست؟ براي ديدن است؟ نه، آن كساني كه حضرت را بارها و بارها هم ديدند و مشاهده و زيارت كردند، آنها هم اين تقاضا را داشتند. آيا براي اين است كه در راه خدا بجنگنند؟ آن كساني كه جنگيدند و به شهادت هم رسيدند، همين تقاضا را داشتند. آيا براي اين است كه عدالت را ببينند؟ حتي آن كساني كه عدالت را در محيط خودشان ديدند و فعاليت كردند و برخي از انسانها را برخودار از عدالت ساختند هم تقاضا ميكنند. آنچه كه زمان ظهور حضرت تحقق پيدا ميكند، امري فراتر از همهی اين امور است و آن عبارت است از تجلي تام الهي بهگونهاي كه ماسوی الله تاب تحملش را دارد. تعبير ديگرش اين است كه يعني آشكار شدن قيامت، آخرت، آسمان و آشكار شدن همهی آنچه در عالم هستي هست و در حوزه معرفت انساني قرار گرفته است.
حال، بفرماييد مطلوب است و انسان ميتواند بدان مشتاق باشد یا نه؟ يعني هر چيزي كه ما از وراي هزاران و هزاران پرده و حجاب ميتوانستيم ببينيم، اين زمينه فراهم ميشود كه بدون حجاب آن را مشاهده كرد.
تعبير ديگري هم درباره زمین هست كه زمين يعني طبعيت، نهفقط كره زمين و معناي ديگرش نیز زمین یعنی غير از ولايت تام. غير از ولايت تام، همه زميني است، هر امر محدودي، زميني است، هر امري كه حقيقت ولايت در آن آشكار نشده باشد، زميني است، چون توحيد نيست. وقتي ولايت نباشد، توحيد هم نيست، وقتي توحيد كه نبود، ميشود غيرِ خدا و غير خدا ميشود زمين.
فراهم شدن زمینه تجلی جمال و کمال خاندان پیامبر در زمان ظهور
بنابراين حضرت حجت صلواتاللهوسلامهعلیه خليفۀ الله است و ائمهی معصومين علیهمالصلاتوالسلام خليفهی رسول الله هستند، نه خليفۀ الله. البته اين مربوط به قابليتها و شايستگيهاي ذاتی خودشان نيست، بلكه مربوط به همان چيزي است كه خود ولايت رسول خدا ظهور پيدا نكرد؛ نه [فقط] ولايت رسول خدا، بلكه ولایت هيچ كدام از خاندان پيامبر ظهور پيدا نكرد. بهخاطر اينكه این ظهور يا در تكوين است يا در تشريع. در تكوين كه هميشه بوده و خواهد بود، چنانكه در زيارت جامعه كبيره ملاحظه بفرماييد، عالَم و اهل عالم همه تسليمشان بودند، اما براي اين مخاطبي كه عالمانه و با انتخاب و با اختيار بفهمد و بپذيرد، قابلیت ظهور نداشت.
تاكنون مكرر عرض كردم كه حضرت زينب (س) در گفتگويي كه با ابن زياد داشت، ابن زياد گفت عجب زن شجاعي! حضرت فرمود خدا اجازه نداده است تا شجاعت ما آشكار شود وگرنه آنگاه ميديدي كه ما كه هستيم. نه اينكه شجاعت حضرت زينب صلواتاللهوسلامهعلیها ظهور پيدا نكرده است، علمش، حلمش، قدرتش و هيچ كدام از صفاتش ظهور پيدا نكرده است. نه اينكه صفات و ويژگيهاي حضرت رسول صلواتاللهوسلامهعلیه ظهور پيدا نكرده است، ويژگيهاي حضرت فاطمه سلاماللهعلیها هم همينطور ظهور پيدا نكرده است، حضرت زينب هم همينطور است. بقيه خاندان پیامبر هم که به لحاظ عرفي ممكن است حداقل آنها را همانند خاندان پيامبر و مخصوصاً ائمه معصومين نميدانند، هم همين طور است. ويژگيها و کمال و جمال حضرت علي اكبر هم ظهور پيدا نكرده است، ويژگيها و جمال و جلال حضرت علي اصغر هم ظهور پيدا نكرده است، ويژگيها و جمال و جلال حضرت سكينه و رقيه هم ظهور پيدا نكرده است. قابليت نبود، اين قابليت ايجاد ميشود بهگونهاي كه حضرت ولي الله اعظم آنگاه كه ظهور پيدا ميكند، همهی جمال و کمال خاندان پيامبر آشكار ميشود. در واقع جمال و جلال خدا آشكار ميشود. اين است يكي از معاني ظهور.
[1] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لاتَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُ الْحَقِّ مِنَّا وَ ذَلِكَ حِينَ يَأْذَنُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فَمَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَكَ فَاللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ ايتُوهُ وَ لَوْ عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يَقُومُ قَائِمُكُمْ قَالَ إِذَا صَارَتِ الدُّنْيَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر؛ ص106؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص60؛ دلائل الإمامة، ص453
[2] ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ الْحَذَرَ إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ وُلْدِي قَالَ عَلِيٌّ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَكُونُ هَذِهِ الْغَيْبَةُ قَالَ أصبت حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَيَخْرُجُ مِنَ الْيَمَنِ مِنْ قَرْيَةٍ يُقَالُ لَهَا أكرعة عَلَى رَأْسِهِ عِمَامَةٌ مُتَدَرِّعٌ بِدِرْعِي مُتَقَلِّدٌ بِسَيْفِي ذِي الْفَقَارِ وَ مُنَادٍ يُنَادِي هَذَا الْمَهْدِيُّ خَلِيفَةُ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ يَمْلا الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَصِيرَ الدُّنْيَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ يَغَارُ [يُغِيرُ] بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فَلا الْكَبِيرُ يَرْحَمُ الصَّغِيرَ وَ لا الْقَوِيُّ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ فَحِينَئِذٍ يَأْذَنُ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر؛ ص150
[3] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَخْرُجُ الْمَهْدِيُّ وَ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ فِيهَا مُنَادٍ يُنَادِي هَذَا الْمَهْدِيُّ خَلِيفَةُ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ ج2 ؛ ص470
[4] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَيْتُمْ الرَّايَاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَأْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ ج2 ؛ ص472
[5] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْتَتِلُ عِنْدَ كَنْزِكُمْ ثَلَاثَةٌ كُلُّهُمْ ابْنُ خَلِيفَةٍ ثُمَّ لَا يَصِيرُ إِلَى وَاحِدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَجِيءُ الرَّايَاتُ السُّودُ فَيَقْتُلُوُنَهُمْ قَتْلًا لَمْ يُقْتَلْهُ قَوْمٌ ثُمَّ يَجِيءُ خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ فَأْتُوْهُ فَبَايِعُوهُ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُ؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ ج2 ؛ ص488
[6] فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً؛ نساء، 65.